فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

ارزیابی شتابزده - ۲۳

کوبو و دوتار - تراویس نایت، ۲۰۱۶

امتیاز: ۴ از ۵

ژاپن باستان. زندگی کوبو که از مادرش مراقبت می کند، توسط شبحی انتقام جو به چالش کشیده می شود...

 انیمیشنی صاحب سبک در طراحی و داستان که اگرچه توسط غربی ها ساخته شده است، اما به شدت ژاپنی ست! از طراحی کاراکترها تا موسیقی، رقص و نمایش آداب و رسوم ژاپنی و البته اُریگامی که نقش اصلی را در پیشبرد داستان دارد. فیلم به طرز خلاقانه ای این هنر ژاپنی را به خدمت می گیرد.

زندگی من به عنوان یک کدو - کلود باراس، ۲۰۱۶

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

  پسربچه که توسط مادرش کدو خوانده می شود، پس از آن که به طور تصادفی باعث مرگ مادر می شود، به یتیم خانه ای سپرده می شود...

  انیمیشنی روان شناسانه و متفاوت به لحاظ طراحی و داستان. روایت تنهایی و مسائل کودکان بی سرپرست.

 داستانی به ظاهر ساده درباره ی دنیای کودکان، اما مدرن که صادقانه به دنیای چنین کودکانی می پردازد و آن ها را با پرسش هایی عمیق رو به رو می کند.

روزی روزگاری سینما [مستند] - شهرام میراب اقدم ، سام ارجمندی، ۱۳۹۲

امتیاز: ۳/۵ از ۵

 مستندی درباره ی تاریخچه ی سینماهای تهران.

 تلاش سازندگان فیلم در بررسی تاریخچه ی سینماهای تهران قابل تقدیر است(در فیلم حداقل ۱۰۰ سینما را می بینیم.)، اما متمرکز نبودن روی موضوع و ضعف مونتاژ و مسائل فنی، آن خروجی ای را که باید، به دست نمی دهد. از جمله، موسیقی های انتخابی روی تصاویر خوب نیست.

 یا اینکه صرفا پرداختن به سینماهای خیابان لاله زار، یا مسائل و مشکلات آپاراتچی های سینما خود می تواند موضوع مستندی بلند باشد حال آن که سازندگان فیلم سعی کرده اند از همه چیز حرف بزنند و همین، هم فیلم را از یکدستی و ریتم مناسب انداخته است، و هم در مورد موضوع مورد نظر حق مطلب را ادا نکرده است.

با این حال در فیلم، عشق سازندگان به سینما به روشنی حس می شود و تصاویری از سینماهایی را می بینیم که سال هاست حتی ردّی از آن ها باقی نمانده است.

ارزیابی شتابزده - ۲۲

زنده باد... - خسرو سینایی، ۱۳۵۸

امتیاز: ۲/۷۵ از ۵

 پاییز ۱۳۵۷؛ یک مبارز در حین تظاهرات خیابانی به خانه ای پناه می برد...

 داستانی پرداخت نشده با بازی های متوسط (به استثنای ثریا قاسمی) و کارگردانی ضعیف. البته در زمانه ی خودش، حداقل فیلم متفاوتی بوده است.

 تصویر فیلم از ساواکی ها، جالب و متفاوت با فیلم های بعدش است.

پ.ن: فیلم تنها چهار روز به نمایش درآمد و پس از آن توقیف شد.

جهان با من برقص - سروش صحت، ۱۳۹۸

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 دوستان جهان(جهانگیر)، چند وقت مانده به مردنش، دور او جمع می شوند...

 فیلمی در ستایش زندگی.

حضور علی مصفا در نقش جهان که حالا برای چنین نقش هایی خودش یک تیپ به حساب می آید، بخش اعظم خلاء های فیلمنامه را پوشانده است.

فیلم در رساندن حرفش موفق است و در مجموع گرم و دلپذیر است.

مدفن کرم های شب تاب - ایسائو تاکاهاتا، ۱۹۸۸

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

ژاپن؛ روزهای پایانی جنگ جهانی دوم. سیتا و ستسوکو پس از مرگ مادرشان آواره می شوند و سیتا سعی در مراقبت از خواهرش دارد...

داستانی تلخ و گزنده از مصائب جنگ و پیامدهای آن برای کودکان که در عین حال به نقد آن شرایط از بُعدهای دیگر هم می پردازد.

طراحی کاراکترها، فیلمنامه، کارگردانی و موسیقی درخشان.

فیلم ارزش مطالعات تاریخی و فرهنگی دارد.

پ.ن: فیلم محصول استودیوی جیبلی ست. این استودیو که توسط هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا پایه گذاری شد، از مهم ترین استودیوهای تولیدکننده ی انیمیشن در جهان است که با داستان ها و طراحی هایش، آثاری صاحب سبک و درخشان به دنیای سینما عرضه کرده است. شهر اشباح، همسایه ی من توتورو، پونیو بر صخره ی کنار دریا، قلعه ی متحرک هاول، پرنسس کاگویا و... همگی از تولیدات این استودیو هستند.

ارزیابی شتابزده - ۲۱

  سردار ساسانی می گوید تا اسیر تازی را به پرسش بگیرند: 

 《ویرانه چرا می‌سازند؟ آتش چرا می‌زنند؛ سیاه چرا می‌پوشند؛ و این خدایی که می‌گویند چرا چنین خشمگین است؟

مرگ یزدگرد - بهرام بیضایی، ۱۳۶۱

امتیاز ۴/۷۵ از ۵

 یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در گریز از میدان جنگ به آسیابی پناه می برد و در آن جا کشته می شود...

 در ابتدای فیلم، چند خط نوشته می آید که از کشته شدن یزدگرد به دست آسیابان حکایت دارد، آن هم بنا به روایت "تاریخ"!  پرسشی ساده که مخاطب را به درون آسیابی با شش کاراکتر اصلی می کشاند؛ جایی که داستان گسترش می یابد و عمق می گیرد. داستانی تراژیک که در اصل از آنِ خانواده ای ست و می توان آن را به تاریخ یک خاک تعمیم داد.

 شاکله ی فیلم در واقع همان نمایشی ست که بیضایی پیش تر به روی صحنه برده بود و اندک تغییراتی در آن صورت گرفته است؛ میزانسن ها، بازی در بازی ها، تغییر نقش ها و بازی با صورتک شاه، همان است. با این حال آیا مخاطب عام آن را یک تئاتر می داند؟ پاسخ به این پرسش بسیار مهم است چرا که به نظرم بیضایی موفق شده است به شکلی عالی، بین سینما و تئاتر پل بزند. 

فیلم داستانی پر تعلیق و پرکشش دارد و گفت و گوهایی که انگار از دل همین زمانه آمده است.

  مسئله ی زبان، از مٶلفه های برجسته ی فیلم است؛ زبانی که کاراکترها بدان سخن می گویند، در عین اینکه زبان دوران و شرایط آن هاست، امروزی و برای مخاطب قابل درک است. 

  مجموعه ی بازیگران، از جمله سوسن تسلیمی و مهدی هاشمی، بازی های درخشانی از خود به یادگار گذاشته اند.

 فیلم ارزش مطالعات تاریخی و فرهنگی هم دارد.

پ.ن:

 بیضایی فیلم را در شرایط سختی ساخت؛ کمبود امکاناتی که البته تلویزیون به عنوان سرمایه گذار فیلم، داشت اما از روی ناآگاهی یا عمدا آن را دریغ کرد. تهدیدهایی که از جانب عده ای، گروه را تهدید می کرد، و جغرافیایی که فیلم در آن ساخته شد، از جمله ی این سختی ها بود.

 فیلم جز در جشنواره ی فیلم فجر، هرگز به نمایش عمومی در نیامد و به محاق توقیف رفت.

ارزیابی شتابزده - ۲۰

چریکه تارا - بهرام بیضایی، ۱۳۵۸

امتیاز: ۴/۵ از ۵

  تارا که بیوه زنی ست، پس از بازگشت از ییلاق، با چند خواستگار رو به رو می شود. همزمان، شمشیر قدیمی پدربزرگش، او را با مردی تاریخی رو در رو می کند...

  چریکه به آواز یا داستانی حماسی گفته می شود؛ پس مخاطب از ابتدا آگاهی دارد که با داستانی معمولی رو به رو نیست.

بیضایی، علاقه ی دیرینش به تعزیه را در تار و پود فیلم می گنجاند؛ همزمان دو تعزیه می بینیم. تعزیه ای که در روستا اجرا می شود و تعزیه ای که تارا خود بازیگر آن است.

  در سینمای ما، فیلمی نو و نامتعارف به لحاظ فرم و مدرن به لحاظ محتواست. بیضایی موفق می شود به شکلی بیرونی، برخورد تارا با دغدغه های ذهنی اش را به نمایش بگذارد که البته ممکن است برای هر مخاطبی روشن نباشد.

 بازی ها عالی، و سوسن تسلیمی به نقش تارا، یک انتخاب فوق العاده است.

 فیلم به لحاظ نشان دادن بخشی از آداب و رسوم مردم روستایی، و نمایش تعزیه، ارزش مطالعات فرهنگی دارد.

پ.ن:

 متاسفانه این فیلم توقیف شد و هرگز به نمایش عمومی درنیامد و تنها در چند جشنواره ی خارجی به نمایش گذاشته شد. گفته می شود که نخستین فیلم توقیفی پس از انقلاب است. مسئولان وقت فرهنگی کشور، هرگز نتوانستند ارزش های بالای فیلم را درک کنند و به سادگی جلوی نمایش یکی از نامتعارف ترین فیلم های سینمای ما را گرفتند.

قانون حیات

هرکس می‌بایست از پسِ تجربه‌هایش، زندگی را درک کند، اما هنگامی که به این درک نائل‌ می‌آییم، دیگر فرصتی برای زیستن نداریم؛ و این قانونِ حیات است .


برگرفته از مصاحبه ای با "آندری تارکوفسکی"

بشنوید:https://s18.picofile.com/file/8434759726/4

_688178460899676066_1_.mp3.html

ترانه ی "بعدِ مرگم" با صدای علی نظری، از فیلم گوزنهای مسعود کیمیایی.

به باد می روم...

دیوید: «یه مردی رو می‌شناختم که کور بود. وقتی چهل سالش شد جراحی کرد و بینائیش رو به دست آورد.»

دختر: «چطوری بود؟»

دیوید: «اولش خیلی خوشحال بود. چهره‌ها، رنگ‌ها، منظره‌ها. ولی همه‌چی تغییر کرد. دنیا بدبخت‌تر از اون بود که تصور می‌کرد. هیچ کس به اش نگفته بود چقدر کثافت اونجاست. چقدر زشتی. همه جا زشتی می‌دید. وقتی کور بود، عادت داشت با یه تیکه چوب تنهایی از خیابون رد بشه. وقتی بینائیش رو به دست آورد، از همه چی می‌ترسید. شروع کرد توی تاریکی زندگی کردن. هیچ وقت از اتاقش بیرون نمی اومد. سه سال بعد هم خودش رو کشت.»


از دیالوگ های فیلم "مسافر"، آنتونیونی، ۱۹۷۵

دیوید: جک نیکلسن


عنوان از حسین منزوی

ارزیابی شتابزده - ۱۹

به سوی طبیعت وحشی - شان پن، ۲۰۰۷

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

کریستوفر، پس اندازش را به خیریه ای می بخشد، خانواده اش را ترک می کند و دست خالی به سفری به سوی آلاسکا می رود...

 فیلم درامی زندگی نامه ای ست؛ تصویری خواستنی از کریستوفر و دنیایش به ما نشان می دهد و در ستایش زیستنی آزادانه است. می توان آن را صرفا ماجراجویانه دید، اما در هرحال مفاهیم عمیقی از فلسفه ی زیستن و شناخت هستی را به مخاطب عرضه می کند.

 کارگردانی و مونتاژ عالی ست.

 فیلم ترانه های خوبی دارد.

میچل ها علیه ماشین ها - جف راو، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴ از ۵

با قبولی کیتی در دانشگاه، خانواده ی میچل ها تصمیم می گیرند او را تا دانشگاه همراهی کنند...

 فیلمی مفرّح در ستایش خانواده، و در حالت جزئی تر، چالش های پدر و دختر و اختلاف نسل ها.

 تکنولوژی یی که بین آدم ها فاصله انداخته است و ماشین هایی که می توانند بسیار خطرناک باشند. فیلم البته به تعادلی در این مورد می رسد.

 طنز فیلم جا افتاده و طراحی کاراکترها جذاب است. یک خانواده ی فوق العاده در داستان شکل گرفته است. طراحی پدر عالی ست.

 فیلم بی پروا فانتزی، رویا و واقعیت را در هم می آمیزد، بی آن که به یکدستی اثر لطمه ای بخورد، و این از نقاط قوت آن است.

ارزیابی شتابزده - ۱۸

شنای پروانه - محمد کارت، ۱۳۹۸

امتیاز: ۴/۵ از ۵

  فیلمی از شنا کردن پروانه در استخر، در محله پخش می شود...

 یک درام استخوان دار، یکدست و خوش ساخت، با فیلمنامه ای درخشان و موسیقی یی مدرن.

 جغرافیایی که از محلّه ای پایین دست اجتماع ساخته می شود، با کاراکترهایی باورپذیر، داستانی پرکشش، خشن، تلخ و به روز را روایت می کند تا یکی از بهترین فیلم های سینمای اجتماعی ما شکل بگیرد. 

 داستان به نوعی درباره ی لُمپنیزمی ست که قدرت جاری در این گونه محلّه هاست. از این نظر، فیلم  ارزش مطالعات اجتماعی دارد.

فیلم در دل جغرافیای جمعی، به درون کاراکتری فردی می رود و مخاطب را با خودش به زیر پوست کثیف شهر می برد.

وی مثل وندتا - جیمز مک تیگو، ۲۰۰۵

 امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

 در انگلستانِ سال ها بعد، وی(V) آنارشیستی با نقاب گای فاکس، در پی براندازی حکومت دیکتاتوری حاکم است...

 فیلمی آرمانخواه در ژانر علمی تخیلی سیاسی ست. حرف ها منحصر به زمانه ی خاصی نیست؛ حکومتی دیکتاتور که بر همه چیز کنترل دارد و به راحتی مخالفانش را سرکوب می کند در برابر آن هایی که سعی در آگاهی عامه ی مردم دارند و در این راه تا پای جان می روند.

 بهره گیری قدرت حاکمه از رسانه ها و از جمله تلویزیون برای لاپوشانی و تحریف واقعیات، از مؤلفه های مهم فیلم است.

 گفت و گوهای دو کاراکتر اصلی، با جملاتی از کتاب های نویسنده های نامداری چون شکسپیر، در قالب فیلم جا افتاده است و به شخصیت پردازی کاراکتر اصلی کمک زیادی کرده است.

پ.ن:

گای فاکس یک انگلیسی کاتولیک مذهب بود که در قرن هفدهم، در توطئه ی معروف به "باروت"، که در پی منفجر کردن ساختمان پارلمان و کشتن پادشاه بود، مواد منفجره را کار گذاشت.

  

سانشوی مباشر - کنجی میزوگوشی، ۱۹۵۴

امتیاز: ۴ از ۵

 در قرن یازدهم، زنی به همراه دو فرزندش برای دیدن شوهر در تبعیدش راهی سفری پر خطر می شوند...

 از فیلم های کلاسیک سینمای ژاپن، با داستانی واقعگرایانه و تراژیک از سیستم فئودالی و برده داری در آن دوران.

  فضاسازی ها و جغرافیا و بازی بازیگران و گفت و گوها، در مجموع فیلمی یکدست درباره ی آن بازه ی زمانی را ساخته است. میزوگوشی روایتی صادقانه از خشونت و پلشتی حاکم بر زندگی برده ها را به تصویر کشیده است و یکی از به یادماندنی ترین کاراکترهای "مادر" را خلق کرده است.

 قدرت فیلم در رئالیسم جاری در آن است.

 تقریبا در تمام طول فیلم موسیقی شنیده می شود.

ارزیابی شتابزده - ۱۷

سرزمین خانه به دوش ها - کلویی ژائو، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

 فرن(فرنسیس مک دورمند) پس از تعطیلی کارخانه گچ محل زندگی اش، با یک وَن در پی مسیری نامعلوم راه می افتد...

  فیلم درامی مستندگونه است که به تنهایی، رهایی و مرگ می پردازد. اراده ی آدمی برای تعیین چگونه زیستن و حتی مرگش، تم اصلی فیلم است، هرچند این امکان همیشه میسر نمی شود.

 داستانی ساده، با فیلمبرداری، کارگردانی و موسیقی یی درخشان دارد. استفاده از خانه به دوش های واقعی، رئالیسم اثر را قوی تر کرده است. 

فرنسیس مک دورمند بی نظیر است؛ فیلم بر مدار بازی و به ویژه صورت او می گردد.

پ.ن:

 مک دورمند با کسب سومین اُسکار بازیگری به خاطر این فیلم، و نیز اُسکار بهترین فیلم(به عنوان تهیه کننده)، رکورد دار بیشترین دریافت این جایزه  بین بازیگران زن تاریخ سینما شد.

دختر گمشده - دیوید فینچر، ۲۰۱۴

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

  در پنجمین سالگرد ازدواج ایمی و نیک، ایمی به طرزمشکوکی ناپدید می شود...

 فیلم داستانی معماگونه، پرکشش و پرتعلیق دارد و به مسائل مختلفی از جمله روابط زناشویی می پردازد.

 پرداختن به قدرت رسانه، از نقاط قوت فیلم است؛ اینکه چطور رسانه ها در داوری مخاطبانشان تاثیر گذارند و بعضا می توانند ورق بازی را برگردانند!

 فیلم به لحاظ فنی قوی ست، کارگردانی و توجه به جزئیات و بازیگری در آن خیلی خوب است. رُزمند پایک به نقش ایمی، کاراکتری قدرتمند را به تصویر می کشد که جنبه ی نوار فیلم را قوی کرده است. اما داستان در اواخر فیلم کم می آورد؛ فیلمنامه پرسش هایی را بی پاسخ می گذارد و پایانش جا نیفتاده است.

ارزیابی شتابزده - ۱۶

وُلف واکرز- تام مور، راس استوارت، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

  انیمیشنی با رنگ و بوی افسانه ها و اساطیر کهن که اگرچه از کلیشه ها تهی نیست اما طراحی و گرافیک خاصی که سازندگانش در نظر گرفته اند، آن را به اثری خاص و دلپذیر تبدیل کرده است.

  فیلم انگار معاشقه ی نقاشی و موسیقی در ایرلندِ چند سده پیش است. خبری از طراحی سه بعدی کامپیوتری نیست؛ جنگل، شهر، گرگ ها و آدم ها طراحی دو بعدی ویژه ای دارند.

فیلمنامه اما حفره هایی دارد.

پ.ن:

بشنوید: https://s19.picofile.com/file/8431713050

/Running_With_the_Wolves_AURORA_1_.mp3.html

ترانه ی فیلم با عنوان running with the wolves از Aurora

زنان کوچک - گرتا گرویک، ۲۰۱۹

امتیاز: ۳/۵ از ۵

  جدیدترین نسخه ی ساخته شده از رمان معروف لوئیزا می الکوت.

  پس از سکانس نخست، فیلم در پی معرفی کاراکترها، با پلان ها و سکانس های از هم گسیخته و گاه تکراری (همچون مجالس رقص) حدود نیم ساعتِ ملال آور را پشت سر می گذارد که کارگردانی و موسیقی در این ملال سهمی مهم دارند. سپس داستان جان می گیرد و راه می افتد. 

به شخصیت پردازی ها توجه کافی نشده است و موسیقیِ فیلم تازگی یی ندارد.

  فیلم با یک پایان سرخوشانه به پایان می رسد.

  در هر نسخه ی نویی از یک اثر ادبی، همیشه این پرسش مطرح می شود که چرا باید این نسخه ساخته شود؟ اگر بازسازی، حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشد، اساسا برای چه ساخته می شود؟  

پ.ن:

نسخه ی "زنان کوچک" از گیلیان آرمسترانگ(۱۹۹۴)، بهترین نسخه ای ست که از این رمان دیده ام.

تک تیرانداز - علی غفاری، ۱۳۹۹

امتیاز: ۲ از ۵

  فیلم به قهرمانی های عبدالرسول زرین، تک تیرانداز معروف دوران جنگ، معروف به گردان تک نفره می پردازد.

  در شخصیت پردازی یک کاراکتر، بدترین شیوه استفاده از تعریف مستقیم به جای نشان دادن عمل کاراکتر است؛ اتفاقی که از همان ابتدا در این فیلم می افتد.

 فیلم در همه ی مٶلفه هایش ضعیف است و متاسفانه تصویری را که باید از یک قهرمان جنگ به مخاطب بدهد، نمی دهد.

پ.ن:

 سال ۸۲، معلم و استاد فرهیخته ام، آقای جباری را دعوت به تماشای فیلم کردم و با هم در سینما کوچک حوزه ی هنری "پیانیست" (رومن پولانسکی،۲۰۰۲) را تماشا کردیم. بعدش در پارک دانشجو نشستیم به گپ زدن. استاد گفت:"هشت سال جنگ را تجربه کردیم؛ چند تا فیلم ساخته ایم که آن را درست نشان داده باشد؟"


**و فیلم هایی که فقط با امتیاز مشخص می شوند:

٭ لیدی بِرد - گرتا گرویک، ۲۰۱۷

امتیاز: ۳/۵ از ۵

٭گودزیلا علیه کونگ - آدام وینگارد، ۲۰۲۱

امتیاز: ۳/۲۵ از ۵

ارزیابی شتابزده - ۱۵

فانوس دریایی - رابرت ایگرز، ۲۰۱۹

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

   فانوس بان جوانی برای کار نزد فانوس بان پیری در جزیره ای دورافتاده می رود...

  داستانی ریشه گرفته از اساطیر یونانی، در قالبی نو، با دیالوگ هایی از کتاب های دریانوردی، درباره ی تنهایی و جنون و ترس.

یک درام روان شناسانه ی قدرتمند از درونیات آدمی.

 قالب سیاه و سپید و تصاویر اکسپرسیونیستی و کادر نامعمول فیلم، با موسیقی وهمناکی که گاه با صدای شیپور اعلام خطر همراه می شود، بر شدت تنگنایی که کاراکترها را در بر گرفته است می افزاید.

  فیلم به لحاظ فنی در اوج است. صداگذاری و نورپردازی و موسیقی عالی ست. بازی دو کاراکتر اصلی فوق العاده است. 

جغرافیایی که فیلم می سازد، طبیعتی خشن و تک افتاده، غوطه ور در امواج سهمگین و باد است. مرغ های دریایی یی که پیرمرد جوان را از کشتن آنها منع می کند و این کار را بدشگون می داند، انگار از پیش بر همه چیز آگاهند.

  نورپردازی و نماهای نزدیک فیلم یادآور "مصائب ژاندارک"(کارل تئودوردرایر، ۱۹۲۸)، مرغ های دریایی یادآور "پرندگان"(هیچکاک، ۱۹۶۳) و سکانس تبر به دست شدن پیرمرد یادآور "درخشش"(استنلی کوبریک، ۱۹۸۰) است.

  در سکانس پایانی، پرومته را به عینه می بینیم. 

ارزیابی شتابزده - ۱۴

خورشید - مجید مجیدی، ۱۳۹۸

امتیاز: ۴/۵ از ۵

  علی که بچه ای خیابانی ست، باید زیرخاکی ای را پیدا کند که تنها راهش از زیر مدرسه ی "خورشید" می گذرد...

  خورشید داستانی درگیرکننده و پر هیجان، با فیلمنامه ای چفت و بست دار و کاراکترهایی تعریف شده و پویا دارد. فیلمی سرزنده است. یکدست، متمرکز و خوش ساخت است و ریتمی درست دارد. حتی می توان آن را در زمره ی فیلم های اکشن جا داد.

 مجیدی بازی های درخشانی از بچه ها گرفته است؛ داستان مالِ آن هاست. روح الله زمانی به نقش علی، یکی از ماندگارترین نقش های سینمای کودکان و نوجوانان را خلق کرده است؛ نوجوانی سرکش، شجاع و با اعتماد به نفس.

  فیلم واجد ارزش های مطالعات اجتماعی ست و دغدغه مند است. مدرسه ی خورشید به عنوان لوکیشن اصلی، در تار و پود داستان جا افتاده است. کاراکتر جواد عزتی به عنوان معلم، از آن کاراکترهاست که سینمای ما به آن نیاز دارد.

ارزیابی شتابزده - ۱۳

یَدو- مهدی جعفری، ۱۳۹۹

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

  در حالی که حلقه ی محاصره ی آبادان هر روز تنگ تر می شود، خانواده ای هنوز شهر را ترک نکرده است...

  تقابل یَدو با مادرش بر سر ترک کردن یا ترک نکردن شهر، نقطه ی مرکزی فیلم است. 

  قدرت فیلم بیش از هرچیز مدیون فضاسازی های رئالیستی و توجه به جزئیات و پرداخت کاراکترهاست.

   فیلمنامه ای محکم دارد با کاراکترهایی پویا؛ بچه هایی که در نقش نخست ظاهر می شوند و همچون بزرگ ترها، بار جنگ و مصیبت هایش را به دوش می کشند.

  دوربین سیّال است.

  بازی ها، موسیقی و مونتاژ درخشان است.

  فیلم، به نوعی حماسی ست.

بایر- رابرت کانلی، ۲۰۲۰

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

  آرون(اریک بانا) که حالا یک پلیس فدرال است، برای شرکت در مراسم خاکسپاری دوستش نیک، به روستای زادگاهش باز می گردد؛ جایی که سال ها پیش به دلیل حادثه ای، از آنجا گریخته است...

 فیلم یک درام پلیسی - معمایی پرکشش است که درعین رمزگشایی از حادثه ی اصلی، به کند و کاو در زندگی کاراکترهایش می پردازد و رازهایی از زندگی آن ها را نیز برملا می سازد. اگرچه در ابتدا آرون به خاطر کمک به خانواده ی دوستش در روستا می ماند، در ادامه می بینیم که او در پی حلّ گذشته ای ست که انگار راهی برای فرار از آن ندارد.

فلاش بک هایی که خیلی خوب ساخته شده اند، علاوه بر تقویت جنبه ی دراماتیک فیلم، نقش مهمی در رمزگشایی ها دارند.

جغرافیای روستا، با طبیعتی خشک و بایر، با نماهای لانگ شات متمادی از همان نخست به مخاطب نشان داده می شود.

فیلمبرداری، موسیقی، مونتاژ و کارگردانی فیلم خوب است.

ریتمِ خوب فیلم اما در دقایق پایانی تند می شود و داستان سراسیمه به پایان می رسد.

فیلم همچنین، از جغرافیای خشکی که به خوبی ساخته است، آن بهره ای را که باید، نمی برد.

گاو نر - آنی سیلورستاین، ۲۰۱۹

امتیاز: ۳/۵ از ۵

دختر نوجوانی که مادرش زندانی ست، همسایه ی مردی است که روزگاری گاوباز بوده است...

 فیلم دغدغه هایی اجتماعی دارد و از این لحاظ، ارزش مطالعات اجتماعی و مطالعات روان شناسیِ تربیتی دارد.

 لحنی سرد دارد. فیلمبرداری یی که قاب ها را به شدت رئالیستی کرده است و ریتمی کند دارد؛ ریتمی که بیشترین لطمه را به فیلم وارد کرده است.

ارزیابی شتابزده - ۱۲

فارگو - برادران کوئن، ۱۹۹۶

امتیاز: ۴/۵ از ۵

  داستانی پرکشش و خشن که خونسردانه روایت می شود، در جغرافیایی سرد و برفی که به شدت به آن می آید؛ فیلمنامه ای یکدست با فراز و فرودهای به جا و طنزی سیاه، با شخصیت هایی که هر آن می توانند داستان را به هم بریزند! نقش اصلیِ پلیس (فرنسیس مک دورمند)، یک زن باردار است.

 یک نئونوار درخشان.

فیلم در همه ی شاخه ها در اوج است.

پ.ن:

 دردوره ای نشر ساقی (وابسته به حوزه ی هنری)، مجموعه ای از بهترین فیلمنامه های معاصر را زیر نظر حسین معزّزی نیا چاپ کرد. فیلمنامه ی فارگو، نهمین کتاب از این مجموعه بود که مشخصات آن به شرح زیر است:

فارگو (فیلمنامه)، ایتان کوئن، جوئل کوئن، مترجم: علی فارسی نژاد، نشر ساقی، چاپ اول: ۱۳۸۰.

  تفاوت این سری کتاب ها با کتاب های فیلمنامه ای که توسط ناشران دیگر چاپ شده یا می شدند در این بود که برخلاف آن ها که از روی فیلم پیاده شده بودند، این ها اصل فیلمنامه ها بودند که ممکن است به هنگام ساخت، تغییراتی درشان داده می شد و از این نظر جنبه ی آموزشی قوی تری داشتند.

ارزیابی شتابزده - ۱۱

درس های پارسی - وادیم پرلمن، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

 جنگ جهانی دوم؛ یک یهودی برای نجات جانش از دست نازی ها، خودش را ایرانی جا می زند...

 فیلم به طور عمده، به مصائب یهودیان در بند نازی ها می پردازد. نظامیان برخوردی تحقیر آمیز و بی رحمانه با آن ها دارند؛ آنچه که کمترین ارزشی ندارد، همانا جانشان است. از این بعد، فیلم ارزش مطالعات تاریخی دارد.

 پرکشش است و با تعلیق زیاد و موسیقی، طراحی صحنه و فیلمبرداری خوبی دارد.

پ.ن:

وادیم پرلمن کارگردان "خانه ای از شن و مه" (۲۰۰۳) است که به نظرم از بهترین فیلم های ساخته شده درباره ی مهاجران ایرانی ست.

پدر - فلوریان زلر، ۲۰۲۰

امتیاز:۴/۲۵ از ۵

 یک داستان روان شناسانه ی درخشان که به شکلی درخشان تر به فیلم درآمده است. روایتی انسانی و تراژیک از زوال یک آدمی.

 کارگردان موفق شده از پسِ پبچیدگی های ذهنی پدرِ فیلم، اثری یکدست خلق کند. فرم و محتوا در هم پیچیده اند و موسیقی ای که می داند چه وقت بیاید، اثری مدرن را به وجود آورده اند.

 اثر نمایشنامه ی اولیه که کارگردان خود آن را نوشته است، فیلمنامه را به آثار تئاتری ای با شخصیت ها و مکان ها ی محدود شبیه کرده است.

  آنتونی هاپکینز به نقش پدر، عالی ست؛ فیلم یک کلاس بازیگری است!

ارزیابی شتابزده - ۱۰

حفّاری - سایمون استون، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

   فیلم به داستانی واقعی در انگلستانِ در آستانه ی جنگ جهانی دوم می پردازد که طی آن، یک کاوشگر محلی برای حفّاری در زمین های بانویی، استخدام می شود.

 با اینکه مرگ مٶلفه ای قدرتمند در فیلم است، اما فیلم در ستایش زندگی ، عشق و البته باستان شناسی ست.

 جنگ در درام به موازات داستان اصلی، حضورش پررنگ تر می شود، حضوری آزاردهنده و تاثیرگزار.

  فیلمبرداری،کارگردانی، طراحی صحنه، بازی و موسیقی فیلم درخشان است؛ کری مولیگان به نقش بانو، عالی ست.

 مونتاژ، با شیوه ی خودش، خودنمایی می کند؛ تصویر و صدا با هم بده بستان دارند.

  فیلمنامه، برداشت قابل قبولی از کتاب است و توانسته است به اندازه، به کاراکترها که کم هم نیستند، بپردازد.

 

طوفان در شهر ما

  در دوره ای که خیلی از عوامل دست به دست هم داده اند تا سینما رفتن در کشورمان هر روز بیشتر جاذبه اش را از دست بدهد، یادی کنیم از یکی از پر مخاطب ترین فیلم های تاریخ سینمایمان؛ "طوفان در شهر ما"، ساخته ی ساموئل خاچیکیان، محصول ۱۳۳۶.

  ساموئل خاچیکیان از چند جهت یکی از مهم ترین فیلمسازان تاریخ سینمای ماست؛ آگاهی اش نسبت به فنون سینما، جسارتش در کادربندی و دکوپاژ، توجه به نور، روایت داستان هایی متفاوت با زمانه ی خودش و از جمله داستان های جنایی، پلیسی و دلهره آور، و توجه به بازیگران تازه کار، از او کارگردانی ساخت که از دهه ی ۳۰ تا دهه ی ۷۰ کار کرد. او را هیچکاک سینمای ما می خوانند.

  "طوفان در شهر ما" نخستین محصول آژیر فیلم بود؛ استودیویی که خاچیکیان از مٶسسانش بود.

  فیلم در اکران نخستش در اواخر فروردین تا اردیبهشت ۱۳۳۷، حدود ۶۰۰ هزار تومان فروش کرد که با توجه به زمانه اش یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای ما به حساب می آید. 

ازدحام مردم برای تماشای فیلم، سینما ایران، خیابان لاله زار، ۲۴ فروردین ۱۳۳۷

  نکته هایی از فیلم:

  ٭ بهروز وثوقی در این فیلم به عنوان سیاهی لشکر، نقش کوتاهی دارد.

  ٭ گروه سه نفره ی گرشا، متوسلانی و سپهرنیا، نخستین بار در این فیلم شکل گرفت؛ گروهی که به معروفیت زیادی رسیدند و بعدها بارها در فیلم های دیگر، حتی به عنوان نقش های نخست به کار گرفته شدند.

  ٭ گفته می شود نخستین باری که یک فیلم ایرانی تیغ سانسور را به خودش دید، همین فیلم بود و خاچیکیان مجبور شد بخش هایی از آن را تعدیل کند.

  ٭ بیشتر فیلم در تاریکی می گذرد؛ اتفاقی که در سینمای ما یک جسارت محض بود!

  ٭ در فیلم، تصاویری از چهارشنبه سوری و نوروز آن سال ها دیده می شود.

  ٭ این فیلم، خاچیکیان را به عنوان سینماگری مٶلف، به عامه ی مردم شناساند و تنها نام او در فیلمی، برای جذب مخاطب کافی بود.

ساموئل خاچیکیان، پشت صحنه ی فیلم

آرمان به نقش دیوانه ای زنجیری در نمایی از فیلم.  این نما به شدت یادآور فیلم های هیچکاک است.

روفیا (سمت راست) و مینو شفیع، در نمایی از فیلم

ارزیابی شتابزده - ۹

٭ ناگهان درخت - صفی یزدانیان ،۱۳۹۷

امتیاز: ۲ از ۵

 صفی یزدانیان همچون فیلم نخستش (در دنیای تو ساعت چند است، ۱۳۹۳) در اینجا هم علاقه اش به روایت خاطره و یادآوری نوستالژی ها را نشان می دهد، اما برخلاف آن فیلم که آن نوستالژی ها به جان فیلم نشسته بود و در خدمت داستان بود، در این فیلم، آن قدر تکرار می شوند و رویشان تاکید می شود، که فیلمنامه کلا فراموش می شود!

 گویی کارگردان آن قدر در بند نوستالژی بازی هایش گیر کرده است که فراموش کرده است که اساسا فیلم برای مخاطب ساخته می شود!

 فیلم، ریتمی کند دارد. نامنسجم است. شخصیت هایی ضعیف دارد و با پایانی بد هم تمام می شود.

٭ یک دور دیگر -  توماس وینتربرگ، ۲۰۲۰

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 چند معلم تصمیم می گیرند اثر الکل را طی یک دوره، بر کار و زندگی شان بیازمایند.

 فیلم، مفرّح و پرکشش است. به لحاظ کارگردانی، بازیگری و تدوین خیلی خوب است، جنبه های روان شناسانه ی مهمی درش هست، اما برخوردش با برخی از مسائل، دم دستی و بی منطق به نظر می رسد.

پ.ن. ها:

- فیلم شکار (۲۰۱۲) از این کارگردان، با بازی بازیگر همین فیلم (مدس میکلسن)، عالی ست.

- نام اصلی فیلم Druk به دانمارکی ست که به معنی بدمستی است.

٭ رایا و آخرین اژدها - پاول بریگز، دین ولینز، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴ از ۵

 یک داستان پرکشش، با طراحی و گرافیک عالی که می تواند طیف وسیعی از مخاطبان را با خودش همراه کند.

توجه به اهمیت محیط زیست و به ویژه آب، به خوبی در تار و پود فیلمنامه تنیده شده است. همچنین است توجه به مفاهیمی اخلاقی چون ترجیح منافع جمعی به فردی، و از این نظر، کارکردی ورای لذّت بردنِ صرف برایش تعریف شده است.

بمباران شیمیایی حلبچه، ۲۵ اسفند ۱۳۶۶

خانواده ای، هریک در گوشه ای افتاده.

به کدامین گناه کشته شدند؟

آیا کسی بابت این جنایت ها محکوم شد؟!

(از آوردن عکس های دیگر پرهیز کردم.)

پ.ن:

بشنوید:https://s16.picofile.com/file/8428163976/Hossein_Alizadeh_Lullaby.mp3.html

 لالایی فیلم "لاک پشت ها هم پرواز می کنند"، بهمن قبادی، ۱۳۸۳؛ موسیقی حسین علیزاده.

بعداً نوشت:

  هنوز تصویر آوارگان کُرد عراقی پیش چشمم است. با وجود آن ها، شهر شلوغ شده بود. کنار خیابان وسایل خانه شان را می فروختند، هرچه را که توانسته بودند با خودشان بیاورند. سکّه های دینار عراقی همه جا پیدا می شد.

  گفتند نزدیک شهر برایشان اردوگاهی درست کرده اند.

زمان گذشت...

 به گمانم نوروز ۸۳ بود که ابوذر دنبال استادکار بنّا و گچکار می گشت. با موتور رفتیم اردوگاه حلبچه. از جاده ی اصلی راهی به سمت روستایی بود و اردوگاه کنار جاده بود.

  اردوگاه نانوایی، درمانگاه، مدرسه و نگهبانی داشت. خلوت بود. اکثر آواره ها برگشته بودند عراق. در و دیوار پر از پارچه نوشته هایی در تشکر از مسئولان اردوگاه بود که به سادگی، نمایشی بودنشان پیدا بود.

از کوچه های باریک با خانه هایی که از بلوک سیمانی ساخته شده بودند گذر کردیم. ترانه های کُردی در کوچه ها پیچیده بود.

 اوستا محمد را پیدا کردیم. جوان تر و فرزی به نظر می رسید. خوش رو و بشاش بود و با سبیلی مرتب. دعوت کرد برویم داخل که نرفتیم. من تنهایشان گذاشتم و از کوچه آمدم بیرون. در حاشیه ی تپه ای، پیرمرد و پیرزنی دم کلبه ای نشسته بودند. کلبه، شبیه خانه های هورامان، دیوار پشتش از تپه بود. چند خرگوش دور و برشان بود و پیرمرد با آن ها سرگرم بود.

 وقتی می خواستیم از اردوگاه خارج شویم، تکه کاغذی پیدا کردم که رویش قلب و تیری بر آن نقاشی شده بود؛ یادگار من از اردوگاه حلبچه.

تو هنوز هم مبصر همه ای...

«وقتی که آقای خسرو شکیبایی آمد سانفرانسیسکو من بردمش به آلکاتراز. برای اینکه در حقیقت من هم در زندانم حالا در زندان وسیع‌تر. وقتی که آدم در مملکت خودش نیست و آن چیزی که خودش دلش می‌خواهد داشته باشد، آن کاری که دوست دارد انجام بدهد و در مملکت خودش نیست، می‌شود زندان دیگر. حالا ممکن است این زندانی، آزادی عمل بیشتری داشته باشد ولی به هر حال زندانی است.

...

من اگر بتوانم ایران بیایم و عمرم اینقدر باشد که بتوانم برگردم آنجا، اول می‌روم سر قبر مادرم. برای اینکه مادرم را خیلی دوست داشتم و متاسفانه وقتی من نبودم فوت کردند. بعد هم خانه آخری که من ازش آمدم بیرون در امیرآباد و در خیابان داوری است. اگر فرصتی باشد دلم می‌خواهد بروم آنجا و خاطرات گذشته خودم را زنده کنم.

...

من آرزو دارم به هرحال برگردم به وطن. حتی اگر شده در آخرین لحظات زندگی‌ام که من برگردم و آن مملکت را دوباره ببینم و آن مردم را دوباره لمس کنم. این بزرگ‌ترین آرزوی من است. بعد از آن دیگر راحت سرم را می‌گذارم زمین و می‌روم.»

آنچه خواندید، بخش هایی ست برگرفته از مصاحبه ی هفته نامه ی چلچراغ با بهروز وثوقیِ عزیز در شماره ی اخیرش (۲۳ اسفند ۹۹).

چقدر دلم گرفت وقت خواندن حرف هایش. چقدر غم توی واژگانش بود.

چرا و به کدامین گناه کسی که بخشی از خاطره ی جمعی مردمان ماست، کسی که از شمایل های موج موسوم به موجِ نو در سینمای ماست، کسی که سال ها برای سینمایمان زحمت کشیده است، باید این چنین در غربت رنج بکشد؟

گوزنها، قیصر، کندو، سوته دلان، داش آکل، خاک، تنگسیر، رضا موتوری و...، کافی نیست؟ این فیلم ها نسل او را به نسل سینما دوستانِ پس از انقلاب، پیوند نداده است؟

 در جایی از مصاحبه، آرزو کرده بود بیاید وطن و آنچه را طی سال ها آموخته است، به رایگان در اختیار جوانان خاکش قرار دهد.

پ.ن:

عنوان از دیالوگ های گوزنها (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۳)، قدرت (فرامرز قریبیان)، خطاب به سیّد(بهروز وثوقی)