فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

شب چله

اگرچه به قول پروین اعتصامی: "دور است کاروان سحر زین جا..."

 اما به قول خیام:

"این یک نفسِ عزیز را خوش می‌دار،

کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است."


شب چله ی دوستان مبارک!

ارزیابی شتابزده - ۶

دلتنگ خانه...

زیر شن (سرزمین مین) - مارتین زاندولیت، ۲۰۱۵

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

در پایان جنگ جهانی دوم، گروهی از اسیران آلمانی مٲمور پاک سازی مین از منطقه ای در دانمارک می شوند که در زمان جنگ، توسط آلمانی ها مین گذاری شده است...

طرح داستان، به تنهایی تراژیک است اما جنبه ی تراژیکش وقتی بیش تر می شود که می بینیم که اسیرها، مشتی سرباز نوجوان هستند؛ بچه هایی که از یک سو با یک آموزش کوتاه، حالا باید جانشان را پای مین هایی بدهند که زمانی سربازان کشور خودشان کاشته اند، از سویی با فرمانده ای سر و کار دارند که از آلمانی های متخاصم متنفر است و از سویی با گرسنگی سر کنند.

این بچه ها اما، دلتنگ خانه شان هستند.

داستان، داستان تقابل هاست؛ ساحلی زیبا، اما مین گذاری شده و سکوتی که هرآن با صدای انفجاری به هم می ریزد.

فیلم با نزدیک شدن به کاراکترها، تلخی جنگ و مصائب آن را به رخ می کشد و در نهایت، انسانیت را پیروزِ جنگی می داند که خودخواهی و خونخواهیِ سیاستمدارانش، این بچه ها را اینچنین در این گرداب اسیر کرده است.

پرکشش و کشمکش، با کارگردانی، تدوین، بازی و موسیقی خوب و حفظ ریتم مناسب از ابتدا تا پایان، و در مجموع فیلمی یکدست.

پ.ن:

زیر شن، اسم اصلی فیلم به دانمارکی ست، اما فیلم در آمریکا با نام سرزمین مین به نمایش درآمد.

ارزیابی شتابزده - ۵

کفرناحوم - نادین لبکی، ۲۰۱۸

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

کفرناحوم داستانِ زین، کودکی ست که در زاغه ای به نام کفرناحوم در حاشیه ی بیروت زندگی می کند. او که حالا در زندان است، از پدر و مادرش شکایت می کند ...

فیلم شروعی خیره کننده دارد؛ کفرناحوم همچون جزیره ای با جغرافیای خاص به مخاطب معرفی می شود.

نقطه قوت های فیلم، به عنوان یک درام واقعگرایانه ی اجتماعی، فیلمبرداری، بازیگری، موسیقی و کارگردانی آن است. فیلمبرداری بی پرواست؛ دوربینِ روی دست، کاراکترها را دنبال می کند و همزمان شلوغی، پلشتی و کثافتی که مردمان آن منطقه را دربرگرفته نشانمان می دهد.

به همان میزان، بازیِ بازیگران فیلم و از جمله بازیگر نقش اصلی، واقعگرایانه و در خدمت داستان است(متد اکتینگ). چهره ی زین، ترکیبی از معصومیت، خشم و آگاهی ست. 

فیلم، تصویر تازه ای از لبنان را نشانمان می دهد و مستقیم و غیرمستقیم پیام هایش را درباره ی وضعیت بغرنج ِ به خصوص کودکانِ این منطقه به ما می رساند. اما به همان میزانی که کارگردان- که نویسنده ی فیلمنامه هم هست- به پیام دادن هایش توجه کرده است، از تمرکز داستان بر کاراکتر اصلی کم کرده است.

سبک فیلمبرداری و موسیقی درخشان فیلم،  نتوانسته ضعف های فیلمنامه را بپوشاند. شخصیت ها پرداخت نشده اند، بعضاً اتّفاقات و روابط شخصیت ها در فیلم سرسری روایت می شود و روایت در اواخر فیلم، سرعت می گیرد و علت و معلول ها فراموش می شود.

 و مشخص نیست که چرا فیلم به شکلی مصنوعی سعی می کند در انتها همه چیز را سروسامان دهد.

پ.ن:

از این کارگردان، سال ها پیش "کارامل" (۲۰۰۷) را دیده ام؛ داستانِ چند زن که در آرایشگاهی در بیروت کار می کنند. آن فیلم را به مراتب بیش تر دوست داشتم.

تک درخت

باران می بارد.

انتهای این اتاق، جایی ست که کلاس های مجازی ام را اداره می کنم. یک تخته ی وایت برد، چندتا ماژیک و خودکار و کتاب های درسی، یک سه پایه ی دوربین، و این گوشی که الان در زنگ تفریحم دارم باهاش می نویسم، ابزار کار من است.

ساعت های کلاسم سی و پنج دقیقه ای ست و بینشان زنگ تفریح های یک ربعه. 

این، منظره ای ست که از پشت پنجره می بینم. تک درخت، به پاییز رسیده است.


اَلا ای پیر فرزانه...


سوته دلان، علی حاتمی، ۱۳۵۶

سکانس آمدن اقدس (شهره آغداشلو) به خانه ی مجید (بهروز وثوقی)

تصنیف با صدای بانو پریسا، شعر حافظ

.

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشتر

تو چه دادی ام که گویم که از آن بِه ام ندادی؟

چه خیال می توان بست و کدام خواب نوشین

به از این درِ تماشا که به روی من گشادی

تویی آنکه خیزد از وی همه خرمی و سبزی

نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟

همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی

همه رنگی و نگاری، مگر از بهار زادی؟

ز کدام ره رسیده، ز کدام در گذشتی؟

که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی؟

به سرِ بلندت ای سرو که در شبِ زمین کَن

نفس سپیده داند که چه راست ایستادی

به کرانه های معنی نرسد سخن چه گویم

که نهفته با دل سایه چه درمیان نهادی.


" سایه"

باغچه ی کوچک تنهاییِ من

از دیشب، یک بند باران می بارد.

درِ تراس را باز می کنم؛ هوای تازه تو می آید.

 اینجا باغچه ی کوچک تنهایی من است.

گلدان هایی که عزیزان بخشیدند و گلدان هایی که خودمان خریدیم، کنار هم اند. سرما که آمد، تراس را با مشمّا پوشاندم.

حالا دوتا سبد سبزی هم کاشته ام و دَم به دم تماشایشان می کنم ببینم چقدر سبز شده اند! شاهی، تره، ریحان سبز و بنفش، و تربچه. چندتا گلدان با بطری نوشابه هم ساختم و در آن ها فلفل و گوجه گیلاسی کاشتم.

آرام می گیرم در باغچه ی کوچک تنهایی ام.