فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

بهار، تابستان، پاییز، زمستان... و بهار

نوروزِ دوستان شادباش!

گراند هتل، لاله زار؛ درویش خان، در حضور صادق هدایت، پروین اعتصامی، عارف قزوینی و ... تار می نوازد.

بخشی از انیمیشن "سیم ششم"، ساخته ی بهرام عظیمی.

پ.ن:

٭عنوان، نام فیلمی از کیم کی دوک، محصول ۲۰۰۳

ارزیابی شتابزده - ۲۶

قصه ها - رخشان بنی اعتماد، ۱۳۹۲

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

 فیلم در قالب روایتی امروزین از شرایط اجتماع،  به وضعیت حال شخصیت های فیلم های پیشین کارگردان می پردازد...

  آدم های قصه های رخشان بنی اعتماد را در چنبره ی شرایط سخت روزگار، اسیر می بینیم. هرکدام به سویی دست و پا می زنند، اما زنده اند و هنوز دست از تلاش برنداشته اند. در این بین، خانواده ی طوبا (از فیلم زیر پوست شهر) به نوعی مرکزیت دارند.

 سبک مستندگونه ی روایت، پرداختن به دغدغه های اجتماعی و سیاسی، و مرکزیت زنان از مولفه های آشنای فیلم های بنی اعتماد است.

 بازی ها، کارگردانی و گفت و گوهای خوب، از نکات مثبت فیلم است. در این بین، بازی فرهاد اصلانی، پیمان معادی و باران کوثری بیشتر به چشم می آید.

 سکانس نهایی فیلم که تنها با سه بازیگر و در وَن  فیلمبرداری شده است، به نظرم بهترین بخش فیلم و خود یک فیلم کوتاه عالی ست.

 فیلم همچنین به مقوله ی "رسانه" هم می پردازد؛ رسانه هایی که باید دردهای اجتماع را بازتاب دهند، محدود می شوند و فقط رسانه های "خودی" اجازه ی کار دارند.

آن شب - کوروش اهری، ۱۳۹۸

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 زن و مردی با کودکشان، پس از یک مهمانی مجبور به اقامت در هتلی می شوند...

 معمولا فیلم هایی که در ژانر ترسناک ساخته می شوند مولفه های مشترک زیادی دارند که "آن شب" هم از آن ها بهره برده است؛ اما فیلم با توسل به داستانی روان شناختی، از سقوط جان سالم به در برده است. هتل انگار اتاقک اعتراف می شود و مجموعه ی حوادث، زن و مرد را به گذشته شان می برند و راه رهایی از شب را به آن ها نشان می دهند.

 فیلم بیش از هر فیلم دیگری، یادآور "درخشش" استنلی کوبریک است. به لحاظ فنی، قوی ست؛ فیلمبرداری، موسیقی، نورپردازی، صدا به خصوص، و کارگردانی درخشان است.

بازی شهاب حسینی در نقش اصلی و بازیگران آمریکایی ای که در نقش های کوچک ظاهر شده اند، قابل توجه است.

پ.ن:

 "آن شب"، محصول مشترک ایران و آمریکاست که با عوامل مشترک در آمریکا تولید و پخش شده است و در مجموع کار آبرومندی ست.

 

و فیلم های:

لوکا - انریکو کازاروسا، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴ از ۵

انیمیشنی جذاب درباره ی موجودی دریایی که وقتی به خشکی می آید به شکل انسانی در می آید، با یک موسیقی دلنشین که داستانش در ایتالیای زیبا رخ می دهد.

خشم مردانه - گای ریچی، ۲۰۲۱

امتیاز: ۳/۵ از ۵

یک اکشن جذاب و خوش ساخت با تم انتقام و با بازی جیسون استاتهام، با فیلمنامه ای دم دستی.

به یاد آورد - یو مین سئو، ۲۰۲۱

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 یک درام معمایی با داستانی پرکشش از سینمای کره.

آوای وحش - کریس سندرز، ۲۰۲۰

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 جدیدترین نسخه ی ساخته شده از رمان "آوای وحش" جک لندن، با بازی هریسون فورد، نسخه ای جذاب و تماشایی ست.

ارزیابی شتابزده - ۲۳

کوبو و دوتار - تراویس نایت، ۲۰۱۶

امتیاز: ۴ از ۵

ژاپن باستان. زندگی کوبو که از مادرش مراقبت می کند، توسط شبحی انتقام جو به چالش کشیده می شود...

 انیمیشنی صاحب سبک در طراحی و داستان که اگرچه توسط غربی ها ساخته شده است، اما به شدت ژاپنی ست! از طراحی کاراکترها تا موسیقی، رقص و نمایش آداب و رسوم ژاپنی و البته اُریگامی که نقش اصلی را در پیشبرد داستان دارد. فیلم به طرز خلاقانه ای این هنر ژاپنی را به خدمت می گیرد.

زندگی من به عنوان یک کدو - کلود باراس، ۲۰۱۶

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

  پسربچه که توسط مادرش کدو خوانده می شود، پس از آن که به طور تصادفی باعث مرگ مادر می شود، به یتیم خانه ای سپرده می شود...

  انیمیشنی روان شناسانه و متفاوت به لحاظ طراحی و داستان. روایت تنهایی و مسائل کودکان بی سرپرست.

 داستانی به ظاهر ساده درباره ی دنیای کودکان، اما مدرن که صادقانه به دنیای چنین کودکانی می پردازد و آن ها را با پرسش هایی عمیق رو به رو می کند.

روزی روزگاری سینما [مستند] - شهرام میراب اقدم ، سام ارجمندی، ۱۳۹۲

امتیاز: ۳/۵ از ۵

 مستندی درباره ی تاریخچه ی سینماهای تهران.

 تلاش سازندگان فیلم در بررسی تاریخچه ی سینماهای تهران قابل تقدیر است(در فیلم حداقل ۱۰۰ سینما را می بینیم.)، اما متمرکز نبودن روی موضوع و ضعف مونتاژ و مسائل فنی، آن خروجی ای را که باید، به دست نمی دهد. از جمله، موسیقی های انتخابی روی تصاویر خوب نیست.

 یا اینکه صرفا پرداختن به سینماهای خیابان لاله زار، یا مسائل و مشکلات آپاراتچی های سینما خود می تواند موضوع مستندی بلند باشد حال آن که سازندگان فیلم سعی کرده اند از همه چیز حرف بزنند و همین، هم فیلم را از یکدستی و ریتم مناسب انداخته است، و هم در مورد موضوع مورد نظر حق مطلب را ادا نکرده است.

با این حال در فیلم، عشق سازندگان به سینما به روشنی حس می شود و تصاویری از سینماهایی را می بینیم که سال هاست حتی ردّی از آن ها باقی نمانده است.

ارزیابی شتابزده - ۲۲

زنده باد... - خسرو سینایی، ۱۳۵۸

امتیاز: ۲/۷۵ از ۵

 پاییز ۱۳۵۷؛ یک مبارز در حین تظاهرات خیابانی به خانه ای پناه می برد...

 داستانی پرداخت نشده با بازی های متوسط (به استثنای ثریا قاسمی) و کارگردانی ضعیف. البته در زمانه ی خودش، حداقل فیلم متفاوتی بوده است.

 تصویر فیلم از ساواکی ها، جالب و متفاوت با فیلم های بعدش است.

پ.ن: فیلم تنها چهار روز به نمایش درآمد و پس از آن توقیف شد.

جهان با من برقص - سروش صحت، ۱۳۹۸

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 دوستان جهان(جهانگیر)، چند وقت مانده به مردنش، دور او جمع می شوند...

 فیلمی در ستایش زندگی.

حضور علی مصفا در نقش جهان که حالا برای چنین نقش هایی خودش یک تیپ به حساب می آید، بخش اعظم خلاء های فیلمنامه را پوشانده است.

فیلم در رساندن حرفش موفق است و در مجموع گرم و دلپذیر است.

مدفن کرم های شب تاب - ایسائو تاکاهاتا، ۱۹۸۸

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

ژاپن؛ روزهای پایانی جنگ جهانی دوم. سیتا و ستسوکو پس از مرگ مادرشان آواره می شوند و سیتا سعی در مراقبت از خواهرش دارد...

داستانی تلخ و گزنده از مصائب جنگ و پیامدهای آن برای کودکان که در عین حال به نقد آن شرایط از بُعدهای دیگر هم می پردازد.

طراحی کاراکترها، فیلمنامه، کارگردانی و موسیقی درخشان.

فیلم ارزش مطالعات تاریخی و فرهنگی دارد.

پ.ن: فیلم محصول استودیوی جیبلی ست. این استودیو که توسط هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا پایه گذاری شد، از مهم ترین استودیوهای تولیدکننده ی انیمیشن در جهان است که با داستان ها و طراحی هایش، آثاری صاحب سبک و درخشان به دنیای سینما عرضه کرده است. شهر اشباح، همسایه ی من توتورو، پونیو بر صخره ی کنار دریا، قلعه ی متحرک هاول، پرنسس کاگویا و... همگی از تولیدات این استودیو هستند.

ارزیابی شتابزده - ۱۹

به سوی طبیعت وحشی - شان پن، ۲۰۰۷

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

کریستوفر، پس اندازش را به خیریه ای می بخشد، خانواده اش را ترک می کند و دست خالی به سفری به سوی آلاسکا می رود...

 فیلم درامی زندگی نامه ای ست؛ تصویری خواستنی از کریستوفر و دنیایش به ما نشان می دهد و در ستایش زیستنی آزادانه است. می توان آن را صرفا ماجراجویانه دید، اما در هرحال مفاهیم عمیقی از فلسفه ی زیستن و شناخت هستی را به مخاطب عرضه می کند.

 کارگردانی و مونتاژ عالی ست.

 فیلم ترانه های خوبی دارد.

میچل ها علیه ماشین ها - جف راو، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴ از ۵

با قبولی کیتی در دانشگاه، خانواده ی میچل ها تصمیم می گیرند او را تا دانشگاه همراهی کنند...

 فیلمی مفرّح در ستایش خانواده، و در حالت جزئی تر، چالش های پدر و دختر و اختلاف نسل ها.

 تکنولوژی یی که بین آدم ها فاصله انداخته است و ماشین هایی که می توانند بسیار خطرناک باشند. فیلم البته به تعادلی در این مورد می رسد.

 طنز فیلم جا افتاده و طراحی کاراکترها جذاب است. یک خانواده ی فوق العاده در داستان شکل گرفته است. طراحی پدر عالی ست.

 فیلم بی پروا فانتزی، رویا و واقعیت را در هم می آمیزد، بی آن که به یکدستی اثر لطمه ای بخورد، و این از نقاط قوت آن است.

ارزیابی شتابزده - ۱۶

وُلف واکرز- تام مور، راس استوارت، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

  انیمیشنی با رنگ و بوی افسانه ها و اساطیر کهن که اگرچه از کلیشه ها تهی نیست اما طراحی و گرافیک خاصی که سازندگانش در نظر گرفته اند، آن را به اثری خاص و دلپذیر تبدیل کرده است.

  فیلم انگار معاشقه ی نقاشی و موسیقی در ایرلندِ چند سده پیش است. خبری از طراحی سه بعدی کامپیوتری نیست؛ جنگل، شهر، گرگ ها و آدم ها طراحی دو بعدی ویژه ای دارند.

فیلمنامه اما حفره هایی دارد.

پ.ن:

بشنوید: https://s19.picofile.com/file/8431713050

/Running_With_the_Wolves_AURORA_1_.mp3.html

ترانه ی فیلم با عنوان running with the wolves از Aurora

زنان کوچک - گرتا گرویک، ۲۰۱۹

امتیاز: ۳/۵ از ۵

  جدیدترین نسخه ی ساخته شده از رمان معروف لوئیزا می الکوت.

  پس از سکانس نخست، فیلم در پی معرفی کاراکترها، با پلان ها و سکانس های از هم گسیخته و گاه تکراری (همچون مجالس رقص) حدود نیم ساعتِ ملال آور را پشت سر می گذارد که کارگردانی و موسیقی در این ملال سهمی مهم دارند. سپس داستان جان می گیرد و راه می افتد. 

به شخصیت پردازی ها توجه کافی نشده است و موسیقیِ فیلم تازگی یی ندارد.

  فیلم با یک پایان سرخوشانه به پایان می رسد.

  در هر نسخه ی نویی از یک اثر ادبی، همیشه این پرسش مطرح می شود که چرا باید این نسخه ساخته شود؟ اگر بازسازی، حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشد، اساسا برای چه ساخته می شود؟  

پ.ن:

نسخه ی "زنان کوچک" از گیلیان آرمسترانگ(۱۹۹۴)، بهترین نسخه ای ست که از این رمان دیده ام.

تک تیرانداز - علی غفاری، ۱۳۹۹

امتیاز: ۲ از ۵

  فیلم به قهرمانی های عبدالرسول زرین، تک تیرانداز معروف دوران جنگ، معروف به گردان تک نفره می پردازد.

  در شخصیت پردازی یک کاراکتر، بدترین شیوه استفاده از تعریف مستقیم به جای نشان دادن عمل کاراکتر است؛ اتفاقی که از همان ابتدا در این فیلم می افتد.

 فیلم در همه ی مٶلفه هایش ضعیف است و متاسفانه تصویری را که باید از یک قهرمان جنگ به مخاطب بدهد، نمی دهد.

پ.ن:

 سال ۸۲، معلم و استاد فرهیخته ام، آقای جباری را دعوت به تماشای فیلم کردم و با هم در سینما کوچک حوزه ی هنری "پیانیست" (رومن پولانسکی،۲۰۰۲) را تماشا کردیم. بعدش در پارک دانشجو نشستیم به گپ زدن. استاد گفت:"هشت سال جنگ را تجربه کردیم؛ چند تا فیلم ساخته ایم که آن را درست نشان داده باشد؟"


**و فیلم هایی که فقط با امتیاز مشخص می شوند:

٭ لیدی بِرد - گرتا گرویک، ۲۰۱۷

امتیاز: ۳/۵ از ۵

٭گودزیلا علیه کونگ - آدام وینگارد، ۲۰۲۱

امتیاز: ۳/۲۵ از ۵

ارزیابی شتابزده - ۹

٭ ناگهان درخت - صفی یزدانیان ،۱۳۹۷

امتیاز: ۲ از ۵

 صفی یزدانیان همچون فیلم نخستش (در دنیای تو ساعت چند است، ۱۳۹۳) در اینجا هم علاقه اش به روایت خاطره و یادآوری نوستالژی ها را نشان می دهد، اما برخلاف آن فیلم که آن نوستالژی ها به جان فیلم نشسته بود و در خدمت داستان بود، در این فیلم، آن قدر تکرار می شوند و رویشان تاکید می شود، که فیلمنامه کلا فراموش می شود!

 گویی کارگردان آن قدر در بند نوستالژی بازی هایش گیر کرده است که فراموش کرده است که اساسا فیلم برای مخاطب ساخته می شود!

 فیلم، ریتمی کند دارد. نامنسجم است. شخصیت هایی ضعیف دارد و با پایانی بد هم تمام می شود.

٭ یک دور دیگر -  توماس وینتربرگ، ۲۰۲۰

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

 چند معلم تصمیم می گیرند اثر الکل را طی یک دوره، بر کار و زندگی شان بیازمایند.

 فیلم، مفرّح و پرکشش است. به لحاظ کارگردانی، بازیگری و تدوین خیلی خوب است، جنبه های روان شناسانه ی مهمی درش هست، اما برخوردش با برخی از مسائل، دم دستی و بی منطق به نظر می رسد.

پ.ن. ها:

- فیلم شکار (۲۰۱۲) از این کارگردان، با بازی بازیگر همین فیلم (مدس میکلسن)، عالی ست.

- نام اصلی فیلم Druk به دانمارکی ست که به معنی بدمستی است.

٭ رایا و آخرین اژدها - پاول بریگز، دین ولینز، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴ از ۵

 یک داستان پرکشش، با طراحی و گرافیک عالی که می تواند طیف وسیعی از مخاطبان را با خودش همراه کند.

توجه به اهمیت محیط زیست و به ویژه آب، به خوبی در تار و پود فیلمنامه تنیده شده است. همچنین است توجه به مفاهیمی اخلاقی چون ترجیح منافع جمعی به فردی، و از این نظر، کارکردی ورای لذّت بردنِ صرف برایش تعریف شده است.

ارزیابی شتابزده - ۸

بمب، یک عاشقانه - پیمان معادی، ۱۳۹۶

امتیاز: ۴ از ۵

درامی در بحبوحه ی جنگ، با داستان و سر و شکلی متفاوت در سینمای ما.

فیلمی یک دست و خوش ساخت، با فیلمنامه ای خوب.

حضور النی کاریندروی بزرگ به عنوان سازنده ی موسیقی متن فیلم، یک اتفاق ویژه است.

سیامک انصاری درنقش مدیر مدرسه، عالی ست!

بینوایان - لاج لی، ۲۰۱۹

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

داستانی پرکشش از مواجهه ی پلیس هایی فاسد با محله ای از مهاجران و حاشیه نشین ها، با ویژگی های خاصش.

ریتم و فیلمبرداری و کارگردانی خیلی خوب است، اما فیلمنامه ای پر از حفره و پرداخت نشده دارد.

ارتباط فیلم با بینوایان ویکتورهوگو هم از آن شیطنت های سازندگان است؛ آن جمله ی پایانی فیلم از کتاب هم، یک وصله ی ناجور است!

روح- پیت داکتر، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

شروعی عالی با داستان معلم موسیقی ای که قرار است بالاخره به آرزویش که نوازندگی با یک گروه مطرح جاز است برسد.

  در ادامه اما، فیلم قدری از ریتم می افتد.

با همه ی تلاشی که سازندگان اثر در طراحی دنیای پس از مرگ به کار برده اند - از جمله، استفاده ی هوشمندانه از طرح های پیکاسو همچون تابلوی دختری در آینه - اما دنیای زمینی ها به مراتب جذاب تر از کار درآمده است.

 فیلم در ستایش زیستن است و البته در ستایش موسیقی جاز، با گرافیک و کارگردانی ای درخشان.

ارزیابی شتابزده - ۳

٭مرد عنکبوتی: سفر به دنیای عنکبوتی [انیمیشن] - باب پرسیچتی، پیتر رمزی، رودنی روسمن، ۲۰۱۸.

امتیاز: ۴ از ۵.

سازندگان فیلم یک بار دیگر نشان می دهند که چه طور می توان از دل داستانی قدیمی، داستانی نو و جذاب را بیرون کشید.

فیلم با حفظ داستان اصلی با محوریت پیتر پارکر به عنوان مردعنکبوتی، شخصیت های پویا و جذابی را به آن اضافه می کند و داستان را وارد دنیاهای موازی می کند.

فیلم یک کمیک بوک زنده است!

طراحی و گرافیک عالی، قاب بندی های درخشان، موسیقی  و ترانه های خوب، از ویژگی های آن است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

٭ خانه پدری - کیانوش عیاری، ۱۳۹۱.

امتیاز: ۲/۵ از ۵.

موضوع فیلم پتانسیل بالایی برای پرداختن به مسئله ی اجتماعی مهمی دارد، اما با این که فیلم خوب شروع می شود، در ادامه در دام شکلی یکنواخت و تکراری می افتد. فیلمساز به ساده ترین شکل و بدون هیچ خلاقیتی گذر زمان و کنش آدم هایش را نشان می دهد.

البته که شاید اگر فیلم توقیف نمی شد و در زمانه ای که باید نمایش داده می شد، به مراتب تاثیرگذارتر می نمود.

باور..!


غرب وحشی. رنگو به دیدار شهردار می رود تا درباره ی خشکسالی شهر با او سخن بگوید. شهردار کنترل آب را در دست دارد و  در این برهوت، آب یعنی همه چیز!

شهردار: اون ها رو می‌بینی آقای رنگو؟

اون ها دوست ها و همسایه‌هام هستن. زندگی اینجا سخته، خیلی سخت.

می‌دونی اون ها چه‌جوری تا الان دووم آوردن؟

اون ها باور دارن! باور دارن که اوضاع بالاخره بهتر می‌شه، اونا باور دارن که برخلاف همه‌ی شواهد و قرائن فردا بهتر از امروز می‌شه؛ مردم باید به یه چیزی باور داشته باشن!

از دیالوگ های "رنگو (Rango)، گور وربینسکی، ۲۰۱۱"

پ.ن.ها:

٭ فوق العاده ست این انیمیشن! ترکیبی از فلسفه، تاریخ، اسطوره، کمدی و فانتزی در قالب وسترن، که مخاطب را کیفور می کند.

٭ بشنوید:

http://s8.picofile.com/file/8349754718/

Anathema_Lost_Control.mp3.html 

ترانه ی Lost Control از Anathema.

پیشنهاد

  مجید مؤیدی عزیز از وبلاگ «دویدن با ذهن» دعوتم کرد به یک بازی وبلاگی ، به این صورت که پیشنهادهایی برای موسیقی، فیلم، کتاب و ... داشته باشیم. وبلاگ مرجع این کار اینجا هست. من هم لیستی را که در ادامه می آید تهیه کردم.

  لازم به توضیح است که این ها صرفا «پیشنهاد» است و حتما این چنین پیشنهادهایی به «سلیقه» و خیلی چیزهای دیگر برمی گردد. قطعا این لیست، جای خالی کم ندارد، اما سعی کرده ام «حداقل» پیشنهادها را بنویسم؛ کاری که به نظرم خیلی دشوار است. مثلا چگونه می توان از استاد شجریان فقط یک آلبوم را انتخاب کرد؟ یا از اسکورسیزی فقط یک فیلم؟... پس بخشی از این ها هم به خاطرات خوشی که با یک اثر داشته ام برمی گردد. ضمن این که «در لحظه» نوشته شده اند  و با رجوع به ذهن و البته که بسته به شرایط هر دوره ی زیستی، می توانند تغییر کنند. 


و اما پیشنهادهای من:

الف)موسیقی:

مجموعه ی «چاووش»

 یادگار دوست - استاد شهرام ناظری

رباعیات خیام - استاد شجریان

پری خوانی - شعر فروغ، صدای خسرو شکیبایی

اینجا بودی ای کاش - پینک فلوید


ب)فیلم:

  (سخت ترین بخش انتخاب ها برایم این قسمت بود!)

هشت و نیم - فدریکوفللینی

ای برادر کجایی؟ -برادران کوئن

به خاطر یک مشت دلار - سرجیولئونه

راننده تاکسی -مارتین اسکورسیزی

سامورایی - ژان پیر ملویل

باشگاه مشت زنی - دیوید فینچر

بزرگراه گمشده - دیوید لینچ

قهوه و سیگار - جیم جارموش

 توت فرنگی های وحشی - اینگمار برگمن

کازابلانکا - مایکل کورتیس

آرزوهای بزرگ - دیوید لین

ممنتو - کریستوفرنولان

انجمن شاعران مرده - پیتر ویر

محرمانه لس آنجلس - کرتیس هنسان

پرواز بر فراز آشیانه فاخته - میلوش فورمن

رنگو (انیمیشن) - گور وربینسکی


و از سینمای خودمان:

ناخداخورشید - ناصرتقوایی

نفس عمیق - پرویزشهبازی

گوزنها- مسعودکیمیایی

گاو - داریوش مهرجویی

شیرسنگی -مسعود جعفری جوزانی

شبح کژدم - کیانوش عیاری

اون شب که بارون اومد (مستند) - کامران شیردل

مجموعه ی «هزار دستان» - علی حاتمی


پ)کتاب:

هزارتوها (مجموعه داستان) -بورخس

دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم (مجموعه داستان) -سالینجر

آنچه با خود حمل می کردند -تیم اوبراین

تنهایی یک دونده دوی استقامت -آلن سیلیتو


و:

رباعیات خیام

بوف کور - صادق هدایت

شازده احتجاب - هوشنگ گلشیری

همسایه ها - احمد محمود

همنوایی شبانه ارکستر چوب ها - رضا قاسمی

گاوخونی -جعفرمدرس صادقی


 امیدوارم همراهان عزیز نظراتشان را در این باره بنویسند و اگر حوصله کنند و پیشنهادهایشان را  هم بنویسند، بسیار عالی خواهد بود. -در این جا یا در وبلاگ خودشان. تنوع نظرات، کار را هرچه بیشتر جذاب خواهد کرد.

وقتی بارون می آد، باس بارونی بپوشی!

  همه چیز از «داستان اسباب بازی ۳» شروع شد؛ پسرم هیراد قدری از آن را دید و از آن به بعد تماشای فیلم را به طور جدی آغاز کرد! پیش تر فقط سی دی های کودکانه را می دید. 


  اول ش سخت می گرفت برای تماشاکردن، اما بعد کار به جایی کشید که روزی چند بار باید فیلم را تماشا می کرد.

  بعد فیلم های دیگر آمد:« ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی»، «ماشین ها»، «آرتور و مینی موی ها»، «بالا (up)، «شازده کوچولو»، و این روزها «شهر موشها»...

  انیمیشن ها را گاهی به اسمی که خودش می پسندد می خواند؛ مثلا به «داستان اسباب بازی ۳» می گوید «باز»، که نام یکی از کاراکترهای اصلی آن است، یا «بالا» را به اسم «آقای فردریکسن» می شناسد! البته زمانی به آن آقای فردوسی می گفت، به خاطر یاد گرفتن این نام از مجسمه ی کوچک فردوسی کتابخانه مان!

  دیالوگ هایی از فیلم ها را هم یاد گرفته است، مثلا  از «وودی» گاوچران در «داستان اسباب بازی ۳» که می گوید:«تو چکمه م یه ماره!»

یا نصیحت پدر «فلینت» در «ابری ...» که به او می گوید:«وقتی بارون می آد، باس بارونی بپوشی!»

 من هم که از قدیم مختصر دستی در تقلید صدا داشته ام، چنین دیالوگ هایی یا صدای کاراکترها را برایش درمی آورم و او چه لذتی می برد!!

حالا این کاراکترها را قاطی بازی های کودکانه اش هم کرده...

  اما گذشته از این ها، تماشای چندباره ی این انیمیشن ها که اغلب شان به پیش از تولد او برمی گردند، نکات تازه ای را درباره شان برایم روشن کرده است، که «داستان اسباب بازی ۳» واقعا یک شاهکار سینمایی، به ویژه به لحاظ فرم است؛ فیلم، نمونه ای از یک ایجاز فوق العاده است؛ این ایجاز در همه چیز به چشم می خورد، فیلمنامه، مونتاژ، دکوپاژ؛ و داستان در حداقل زمان ممکن روایت می شود.

  و چه طنزی دارد «ابری..»، که هنوز هم جذاب است؛ فیلم نشان می دهد که تکنولوژی یی که صرفا برای راحتی آدم ها به کار گرفته شود، تا چه اندازه می تواند دنیای ما را تهدید کند.

«ماشین ها»، کارکرد جغرافیا را در داستان به خوبی نشان می دهد؛ دوستی، حرف نخست فیلم است. موسیقی فیلم عالی ست.

  در «up»، قدرت عشق به تصویرکشیده می شود، و من چه قدر آن سکانس های نخستین فیلم را دوست دارم... و آن سکانسی که خانه به پرواز درمی آید! این جاست  که انیمیشن کارکرد خود را به درستی نشان می دهد؛ رویاها دست یافتنی می شوند.

  و البته که باید از دوبله های عالی این ها هم گفت که لذت تماشایشان را چند برابر کرده است.

  هیراد به تماشای این فیلم ها می نشیند، و ما هم لا به لای روزمرگی هایمان از تماشای دوباره شان لذت می بریم. هنوز فیلم های خوبی مانده که داریم و او تماشایشان نکرده است، اما آرام آرام....

  دوست دارم هیراد را به سینما ببرم، تا لذت تماشای فیلم را بیش تر حس کند!

نگاهی به انیمیشن «رالف خرابکار»


بازی هیچ گاه تمام نمی شود..!


  بعد از انیمیشن داستان اسباب بازی، که مخاطب را به دنیای ظاهراً ساکن ِ اسباب بازی ها می برد، این بار در «رالفِ خرابکار»، مخاطب به دنیای بازی های رایانه ای گام می نهد و داستان از زاویه ی دید شخصیت های این بازی ها تعریف می شود.

  فیلم بیش از هرچیز، جذابیت اش را مدیون ایده ی اولیه اش می باشد؛بَد من ِ یک بازی رایانه ای که می خواهد قهرمان ِ مثبتی باشد! او یک خرابکار است، اما می خواهد از قالب آنچه که طراحان بازی برایش تعریف کرده اند خارج شده و «تعریفِ» دیگری از خود ایجاد کند، و همین دستاویزی می شود تا عملاً مخاطب به همراه او وارد یک بازی رایانه ای شود و بازی را با او تا پایان پیش ببرد.

  انیمیشن ها قوّتشان را بیش از هرچیز مدیون کاراکترهایشان هستند و در این فیلم، کاراکترها جذّاب و به اندازه پرداخت شده اند و تمرکز فیلم روی کاراکترهای اصلی ست. دنیایی که توسط سازندگان فیلم طراحی شده است، آنچه را باید، دارد؛ حرکاتِ مکانیکی برخی از شخصیت ها، موسیقی ِ آشنای نوع ِ قدیم تر ِاین بازی ها – که از همان ابتدا فضاسازی را آغاز می کند-  و نیز، دنیای الکترونیکی حاکم بر این بازی ها که ترکیبی از مدارها، جریانات الکتریکی ست، و از همه مهم تر این که باید برای مخاطب آشنا باشد تا باور پذیر شود و فیلم در این زمینه موفق عمل کرده است.

  آنچه که می توانست باعث قوت بیشتر فیلم شود، بهره گیری ِ بهتر از امکانات بازی های رایانه ای ست که گویا سازندگان فیلم ترجیح داده اند تمرکزشان را بیشتر بر روایت قرار دهند و تنها از چند تیپِ آشنا برای فیلمشان استفاده کنند.

  برای تماشای «رالفِ خرابکار» نیازی نیست که حتماً یک بازیکن حرفه ای ِ بازی های رایانه ای باشید؛ در حدّ امکان جزئیات بازی در اختیارتان قرار می گیرد. داستانِ فیلم خیلی زود آغاز می شود و شما وارد بازی می شوید..!  


۹۳

نگاهی به انیمیشن «تهران ۱۵۰۰»

از شبکه ی نمایش خانگی، فیلم «تهران 1500» را تماشا کردم..؛

  فاقد استخوان بندی...!



  درست چند ماهِ قبل بود، پیش از تولد پسرم هیراد، که بعد از کلی برنامه ریزی، با همسرم راهی سینما شدیم تا «تهران 1500» را ببینیم...؛ به نظرمان مجموعه ای از عوامل باعث می شد که با فیلم جذابی رو به رو شویم، ضمن این که هر دو به انیمیشن علاقمندیم؛ از قضا، بلیط فروش سینما به خاطر  این که من و همسرم تنها تماشاگران فیلم در آن سانس بودیم، گفت که : برای دو نفر فیلم نمایش داده نمی شود، و حداقل باید 5 نفر باشید...! این بود که قسمت نشد فیلم را ببینیم و سر خورده و ناراحت از سینما برگشتیم...! در راه همه اش به این فکر می کردم که چرا باید چنین فیلمی، تماشاگرانش به حدّ نصاب نرسد..؟!

  حالا که بعد از چند ماه، فیلم را از شبکه ی نمایش خانگی تماشا کردم، راز آن صندلی های خالی بر من روشن شد...!

  فیلم، مجموعه ای از ضعف های ریز و درشت را در خود جا داده است؛ از فیلمنامه و کارگردانی بگیر، تا تدوین و طراحی شخصیت ها...؛ فیلمنامه، فاقد استخوان بندی، و بسیار سر هم بندی شده است. ضعف شخصیت پردازی همچون سمّی مهلک بر پیکر فیلم افتاده است. استفاده از کاراکترهای شناخته شده ی سینما، با قالب های شناخته شده و همیشگی شان، همچون محمدرضا شریفی نیا، نه تنها باعث شده است تا از شخصیت پردازی در فیلمنامه غفلت شود، بلکه این تصور که ما در حال تماشای یک انیمیشن هستیم کمرنگ شده و جذابیت ایجاد شده ی ناشی از قالب کارتونی ایشان، کم کم رنگ ببازد و کارایی خود را از دست بدهد. شخصیت پردازی در انیمیشن، اهمیتی به مراتب بیشتر از قالب های دیگر سینمایی دارد، چرا که بیننده باید کاراکترهایی ساختگی را باور کند و با آن ها همراه شود.

  فیلم در کارگردانی و تدوین هم دچار ضعف های بسیاری است؛ ضعف در دکوپاژ و میزانسن، عدم خلاقیت در چیدمان صحنه و ابزارآلات آن، بی توجهی در طراحی برخی جزییات،و وجود نماهای اضافی.... به علاوه، فیلم ریتم کندی دارد و در بسیاری جاها، ملال آور می شود.

  نکته ی دیگر این که فیلم درباره ی یک مساله ی مهم دیگر دچار بلاتکلیفی است و آن این که با سالِ 1500 چه کند؟! اتوماسیون، از راه حل های فیلم است؛ استفاده از ربات ها، اتوبان های هوایی و امثالهم. اما باید توجه داشت که در طراحی شیئی مربوط به زمان آینده، به گونه ای عمل شود که ضمن دارا بودن نشانه هایی از آینده ی مورد نظر، نشانه هایی آشنا از آن شیء در زمان حال را نیز دارا باشد تا تماشاگر بتواند با آن ارتباط پیدا کند. این اتفاق در مورد این فیلم به درستی نمی افتد؛ عناصر مربوط به آینده، همچون ربات ها، از طراحی ضعیفی برخوردار بوده و کارایی آن ها به درستی تعریف نشده است. بهره گیری از طنز در جاهایی، همچون پیکان پرنده هم راه به جایی نمی برد و بر سردرگمی تماشاگر می افزاید.

  تاریخ نشان داده است که ما مردمی اهل تجربه ایم! شاید تنها بتوان امید به آینده داشت؛ به تجربه ای دیگر؛ که اگر قرار شد دوباره هزینه ای شود و ارگانی حمایت کند و چه و چه و چه، این بار انیمیشنی بهتر و با طراحی زیباتر ساخته شود که جذابیت اش درونی باشد، و نه با تکیه بر تیپ های فیلم های سینمایی و دارای تاریخ مصرف، که تنها لفظ «کاسبی» را به ذهن متبادر کند، و از خلاقیت هنری در آن اثری دیده نشود!



 

۱۱ مهر ۹۲


نگاهی به انیمیشن «رالف خرابکار»

بازی هیچ گاه تمام نمی شود..!

  بعد از انیمیشن داستان اسباب بازی، که مخاطب را به دنیای ظاهراً ساکن ِ اسباب بازی ها می برد، این بار در «رالفِ خرابکار»، مخاطب به دنیای بازی های رایانه ای گام می نهد و داستان از زاویه ی دید شخصیت های این بازی ها تعریف می شود.

  فیلم بیش از هرچیز، جذابیت اش را مدیون ایده ی اولیه اش می باشد؛بَد من ِ یک بازی رایانه ای که می خواهد قهرمان ِ مثبتی باشد! او یک خرابکار است، اما می خواهد از قالب آنچه که طراحان بازی برایش تعریف کرده اند خارج شده و «تعریفِ» دیگری از خود ایجاد کند، و همین دستاویزی می شود تا عملاً مخاطب به همراه او وارد یک بازی رایانه ای شود و بازی را با او تا پایان پیش ببرد.

  انیمیشن ها قوّتشان را بیش از هرچیز مدیون کاراکترهایشان هستند و در این فیلم، کاراکترها جذّاب، و به اندازه پرداخت شده اند و تمرکز فیلم روی کاراکترهای اصلی ست. دنیایی که توسط سازندگان فیلم طراحی شده است، آنچه را باید، دارد؛ حرکاتِ مکانیکی برخی از شخصیت ها، موسیقی ِ آشنای نوع ِ قدیم تر ِاین بازی ها – که از همان ابتدا فضاسازی را آغاز می کند-  و نیز، دنیای الکترونیکی حاکم بر این بازی ها که ترکیبی از مدارها و جریانات الکتریکی ست، و از همه مهم تر این که این فضا، باید برای مخاطب آشنا باشد تا باور پذیر شود و فیلم در این زمینه موفق عمل کرده است.

  آنچه که می توانست باعث قوت بیشتر فیلم شود، بهره گیری ِ بهتر از امکانات بازی های رایانه ای ست که گویا سازندگان فیلم ترجیح داده اند تمرکزشان را بیشتر بر روایت قرار دهند و تنها از چند تیپِ آشنا برای فیلمشان استفاده کنند.

  و... برای تماشای «رالفِ خرابکار» نیازی نیست که حتماً یک بازیکن حرفه ای ِ بازی های رایانه ای باشید؛ در حدّ امکان جزئیات بازی در اختیارتان قرار می گیرد. داستانِ فیلم خیلی زود آغاز می شود و شما وارد بازی می شوید..!    



۶ تیر ۹۲

نگاهی به انیمیشن «هتل ترانسیلوانیا»

"ما فقط یک بار 121 سالمون می شه!"

                                      از دیالوگ های فیلم


 هتل ترانسیلوانیا فیلم فوق العاده ای نیست، اما استانداردهای لازم برای جذب مخاطب را داراست؛ دنیای انیمیشن دست سازندگان فیلم را باز گذاشته است تا از دراکولای خون آشام چهره ی تلطیف شده ای بسازند؛ دراکولایی که از آدم ها فراری ست...! دراکولای هتل ترانسیلوانیا(نام هتل برگرفته از جنگل ترانسیلوانیای دراکولای برام استوکر) اگرچه برخی از حرکاتش برگرفته از خون آشام های قدیمی تاریخ سینما همچون نوسفراتوی مورنائوست- در جایی پایین آمدنش از سقف شیروانی کاملاً یادآور آن فیلم است- اما شوخ طبع است و طنّاز، خانواده دوست و اهل ساز و آواز! با توجه به اهمیتش در تاریخ فیلم های ترسناک، میزبان هتل ترانسیلوانیا می شود؛ او که مخالف تغییر، چارچوبی و سنتی ست، در مقابل نسل جوانی- دخترش میویس و مهمان ناخوانده شان جانی اشتاین- قرار می گیرد که طرفدار سرعت، نوگرایی و هنجارشکنی اند. در تقابل این دو، موسیقی نقشی اساسی بازی می کند، از نوع ساز اش بگیر تا ریتم آن. همچنین است نوع بازی ها و تفریحاتشان.

  در حالی که سکانس طلوع خورشید نوید بخش نگاهی نو برای دختر است، ظرافت های فیلم یکی یکی خودشان را نشان می دهند؛ موسیقیدان های خون آشامی که گریمشان یادآور موزیسین های دوایر درخشان تاریخ موسیقی ست و کلاسیک می نوازند! گوشی تلفنی که جمجمه ی آدمی ست و زنگ گوش خراشی دارد!...

  فیلم برای فانتزی کردن فضا و زمینه سازی کردن برای شوخی هایش، با شاخصه های ژانر جور دیگری برخورد می کند؛ روی معماری گوتیک تاُکید نمی کند، شخصیت های ترسناک فیلم های مطرح آن را چهره ای دیگر می بخشد( مرد نامرئی، فرانکشتاین و ...)، و برای امروزی کردنش از کلیپ های موسیقی ای بهره می برد که اتفاقاً در فیلم خوب جا افتاده اند.

  اما از نقاط ضعف فیلم، شخصیت های بعضاً پرداخت نشده ی آن است، همچون دختر(میویس) که در حد تیپ باقی می ماند و به یک شخصیت تبدیل نمی شود؛ تیپی که در فیلم هایی همچون «شجاع»، برنده ی اسکار بهترین انیمیشین سال گذشته هم شاهدش بوده ایم. یا تعدّد کاراکترها که به راحتی می شد چندتایشان را حذف کرد و شاید تنها به این خاطر در فیلم آمده اند تا جمع هیولاها جمع باشد!


  مشخصات فیلم:

هتل ترانسیلوانیا   Hotel Transylvania 

کارگردان: ژِندی تارتاکوفسکی. فیلمنامه: پیتر بینهم، رابرت اسمایگل. موسیقی: مارک مادرزبا. صداپیشگان: آدام سندلر(کنت دراکولا)، اندی سمبرگ( جانی اشتاین)، سلنا گومز( میویس). محصول 2012 آمریکا


۲۰ اردیبهشت ۹۲