فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم...

در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۷، حدود ۸ شب، سینما رکس آبادان هنگام نمایش فیلم "گوزنها" دچار آتش سوزیِ عمدی شد.

سینما رکس، با پوستر "گوزنها" بر سردرش، ساعاتی پیش از آتش سوزی.

 در اثر این آتش سوزی، دست کم ۴۲۰ تن از هموطنانمان زنده در آتش سوختند.

 این جنایت، یکی از بزرگترین جنایت های سده ی خود است.

٭بشنوید:

https://s18.picofile.com/file/8439601568/Ahmad_Shamlou

_Az_In_Gooneh_Mordan_Free_Music_Ir_.mp3.html

از این گونه مردن، شاملو

٭ طبق آمارگیر وبلاگ، در روز چهارشنبه ی گذشته(۲۷ مرداد)، ۶۸۱۸ نفر، در مجموع ۶۸۳۵ بار از وبلاگم دیدن کرده اند که این، بالاترین آمار بازدید آن است.

 از همه ی کسانی که وقت می گذارند و این خط خطی ها را می خوانند، صمیمانه سپاس گزارم. 

ارزیابی شتابزده - ۲۳

کوبو و دوتار - تراویس نایت، ۲۰۱۶

امتیاز: ۴ از ۵

ژاپن باستان. زندگی کوبو که از مادرش مراقبت می کند، توسط شبحی انتقام جو به چالش کشیده می شود...

 انیمیشنی صاحب سبک در طراحی و داستان که اگرچه توسط غربی ها ساخته شده است، اما به شدت ژاپنی ست! از طراحی کاراکترها تا موسیقی، رقص و نمایش آداب و رسوم ژاپنی و البته اُریگامی که نقش اصلی را در پیشبرد داستان دارد. فیلم به طرز خلاقانه ای این هنر ژاپنی را به خدمت می گیرد.

زندگی من به عنوان یک کدو - کلود باراس، ۲۰۱۶

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

  پسربچه که توسط مادرش کدو خوانده می شود، پس از آن که به طور تصادفی باعث مرگ مادر می شود، به یتیم خانه ای سپرده می شود...

  انیمیشنی روان شناسانه و متفاوت به لحاظ طراحی و داستان. روایت تنهایی و مسائل کودکان بی سرپرست.

 داستانی به ظاهر ساده درباره ی دنیای کودکان، اما مدرن که صادقانه به دنیای چنین کودکانی می پردازد و آن ها را با پرسش هایی عمیق رو به رو می کند.

روزی روزگاری سینما [مستند] - شهرام میراب اقدم ، سام ارجمندی، ۱۳۹۲

امتیاز: ۳/۵ از ۵

 مستندی درباره ی تاریخچه ی سینماهای تهران.

 تلاش سازندگان فیلم در بررسی تاریخچه ی سینماهای تهران قابل تقدیر است(در فیلم حداقل ۱۰۰ سینما را می بینیم.)، اما متمرکز نبودن روی موضوع و ضعف مونتاژ و مسائل فنی، آن خروجی ای را که باید، به دست نمی دهد. از جمله، موسیقی های انتخابی روی تصاویر خوب نیست.

 یا اینکه صرفا پرداختن به سینماهای خیابان لاله زار، یا مسائل و مشکلات آپاراتچی های سینما خود می تواند موضوع مستندی بلند باشد حال آن که سازندگان فیلم سعی کرده اند از همه چیز حرف بزنند و همین، هم فیلم را از یکدستی و ریتم مناسب انداخته است، و هم در مورد موضوع مورد نظر حق مطلب را ادا نکرده است.

با این حال در فیلم، عشق سازندگان به سینما به روشنی حس می شود و تصاویری از سینماهایی را می بینیم که سال هاست حتی ردّی از آن ها باقی نمانده است.

طوفان در شهر ما

  در دوره ای که خیلی از عوامل دست به دست هم داده اند تا سینما رفتن در کشورمان هر روز بیشتر جاذبه اش را از دست بدهد، یادی کنیم از یکی از پر مخاطب ترین فیلم های تاریخ سینمایمان؛ "طوفان در شهر ما"، ساخته ی ساموئل خاچیکیان، محصول ۱۳۳۶.

  ساموئل خاچیکیان از چند جهت یکی از مهم ترین فیلمسازان تاریخ سینمای ماست؛ آگاهی اش نسبت به فنون سینما، جسارتش در کادربندی و دکوپاژ، توجه به نور، روایت داستان هایی متفاوت با زمانه ی خودش و از جمله داستان های جنایی، پلیسی و دلهره آور، و توجه به بازیگران تازه کار، از او کارگردانی ساخت که از دهه ی ۳۰ تا دهه ی ۷۰ کار کرد. او را هیچکاک سینمای ما می خوانند.

  "طوفان در شهر ما" نخستین محصول آژیر فیلم بود؛ استودیویی که خاچیکیان از مٶسسانش بود.

  فیلم در اکران نخستش در اواخر فروردین تا اردیبهشت ۱۳۳۷، حدود ۶۰۰ هزار تومان فروش کرد که با توجه به زمانه اش یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای ما به حساب می آید. 

ازدحام مردم برای تماشای فیلم، سینما ایران، خیابان لاله زار، ۲۴ فروردین ۱۳۳۷

  نکته هایی از فیلم:

  ٭ بهروز وثوقی در این فیلم به عنوان سیاهی لشکر، نقش کوتاهی دارد.

  ٭ گروه سه نفره ی گرشا، متوسلانی و سپهرنیا، نخستین بار در این فیلم شکل گرفت؛ گروهی که به معروفیت زیادی رسیدند و بعدها بارها در فیلم های دیگر، حتی به عنوان نقش های نخست به کار گرفته شدند.

  ٭ گفته می شود نخستین باری که یک فیلم ایرانی تیغ سانسور را به خودش دید، همین فیلم بود و خاچیکیان مجبور شد بخش هایی از آن را تعدیل کند.

  ٭ بیشتر فیلم در تاریکی می گذرد؛ اتفاقی که در سینمای ما یک جسارت محض بود!

  ٭ در فیلم، تصاویری از چهارشنبه سوری و نوروز آن سال ها دیده می شود.

  ٭ این فیلم، خاچیکیان را به عنوان سینماگری مٶلف، به عامه ی مردم شناساند و تنها نام او در فیلمی، برای جذب مخاطب کافی بود.

ساموئل خاچیکیان، پشت صحنه ی فیلم

آرمان به نقش دیوانه ای زنجیری در نمایی از فیلم.  این نما به شدت یادآور فیلم های هیچکاک است.

روفیا (سمت راست) و مینو شفیع، در نمایی از فیلم

سرگذشت زینت مودب، ستاره ی 'توفان زندگی'

 اولین فیلم ناطق فارسی "دختر لر" و ستاره آن روح انگیز سامی نژاد بود. فیلم به کارگردانی اردشیرایرانی در هند ساخته شد و عبدالحسین سپنتا هم امکانات نمایش آن در ایران فراهم آورد. داستان فیلم در لرستان اتفاق می افتاد، این فیلم در سال ۱۳۱۲ در ایران با موفقیت به نمایش درآمد، و اکران آن مدت ها ادامه یافت.

اما اولین فیلم ناطق سینمای ایران که در داخل ایران ساخته شد، با بازی زینت مودب بود و داستان دیگری دارد.

در اوایل سال ۱۳۲۴ با پایان جنگ جهانی دوم، اسماعیل کوشان (کارگردان، تهیه کننده، تدوینگر و فیلمبردار) که در آن زمان در آلمان در رشته اقتصاد مشغول به تحصیل بود به ترکیه می رود و در آنجا با همکاری تعدادی از محصلان ایرانی، دو فیلم خارجی به نام "دختر فراری" و "دختر کولی" را به زبان فارسی دوبله می کند.

کوشان در اوایل سال ۱۳۲۵ یعنی در زمان قوام السطلنه به ایران می آید و با افتتاح این دو فیلم در سینما کریستال، استودیو میترا فیلم را برای دوبلاژ فیلم بنیان می گذارد. او مدتی بعد راهی مصر می شود و پس از خرید وسایل فیلمبرداری از فروشندگان آمریکایی به ایران بازمی گردد و بالاخره در اردیبهشت ۱۳۲۶ تهیه فیلم "توفان زندگی" آغاز می شود.

دو فیلم "توفان زندگی" و پس از آن "زندانی امیر" در سال ۱۳۲۷ تهیه شد و در هر دو فیلم زینت مودب نقش اول را برعهده داشت.

اما با سوختن تنها نسخه های موجود این دو فیلم در آتش سوزی میترا فیلم، نام این نخستین ستاره زن فیلم های ایرانی هم به دست فراموشی سپرده شد.

زینت مودب می گوید: "من توسط نظام وفا، شاعر معاصر و از استادان نیما یوشیج به دکتر کوشان معرفی شدم. در دوران دبیرستان در چند نمایشنامه نقش هایی برعهده گرفتم که یکی از آخرین آن ها به نام "هما و همایون" را نظام وفا نوشته بود. بعدها به طور اتفاقی در یک گردهم آیی خانوادگی در باغ ملی آباده در راه شیراز - تهران با نظام وفا آشنا شدم. او از من پرسید که آیا علاقمندم در فیلمی که او فیلمنامه آن را نوشته بازی کنم."

زینت مودب در سال ۱۳۰۲ در لاهیجان در یک خانواده اشرافی به دنیا آمد: "پدرم رضاخان مودب السلطنه مظفری، معلم سرخانه احمد شاه بود که در زمان رضاشاه به نیابت حکومت رشت منصوب شد. مادرم مالک چند شالیزار بود که درآمد آن از معاملات برنج و نوغان (ابریشم) تامین می شد. یکی از دفعاتی که او برای عرض حالی (شکایت) به رشت رفته بود، پدرم از او خواستگاری و با او ازدواج می کند.

"پنج ساله بودم که پدرم درگذشت و مادرم که زنی سختگیر و بیش از اندازه محافظه کار بود در ۱۴ سالگی مرا بطور غیابی به عقد یکی از بستگانمان که سی سال از من بزرگ تر و مهندس شرکت نفت بود درآورد و به آبادان فرستاد. سه سال بعد توانستم با وجود سختی هایی که برای زنان آن دوران وجود داشت از شوهرم جدا شوم و به همراه دخترم، نسرین، از آبادان به تهران نقل مکان کنم. در همان زمان به وزارت کشور مراجعه کردم و در آنجا بعنوان ماشین نویس استخدام شدم."

هرچند کار اداری از خانه نشینی که گریبانگیر اکثر زنان و دختران آن دوره را گرفته بود بهتر به نظر می رسید اما روح زینت مودب جوان به مسیری در آسمان های گسترده تری گرایش داشت:

"در آن زمان، کار در یک موسسه دولتی از نظر من چیزی جز وقت گذرانی بیهوده در یک محیط کسالت آور نبود. به همین جهت هم اغلب اوقات بیکاریم را در "اسکیتینگ رینگ" (زمین اسکیت) تهران یا در سینماهای لاله زار به تماشای فیلم های هالیوود و بازیگران محبوب آن دوران می گذراندم. به این صورت وقتی آقای نظام وفا به من پیشنهاد شرکت در یک فیلم سینمایی داد بلافاصله قبول کردم و علیرغم مخالفت های برادرانم با او به دیدار دکتر کوشان رفتم."

اسماعیل کوشان که شدیدا به کار فیلمسازی علاقمند بود در بازگشت از سفرمصر و خرید وسائل لازم، تهیه و ساخت اولین فیلم ناطق ایرانی را با همکاری علی دریابیگی (کارگردان) و نظام وفا (فیلمنامه نویس) آغاز کرد. او در نظر داشت به جای بازیگران شناخته شده تئاتر، از چهره های گمنام و بازیگران تازه کار استفاده کند. آقای کوشان بخشی از خاطرات خود را در مجله جوانان چاپ لس آنجلس (شماره ۴۹۵ - سال نهم) می نویسد:

"بلافاصله آگهی دادیم که به عده ای بازیگر زن و مرد برای بازی در فیلم احتیاج داریم. حدود ۵۰ نفر آمدند که در میان آنها فرهاد معتمد، اونیا اوشید، ژاله علو (محتشم) را انتخاب کردیم و چند موزیسین صاحب نام هم از جمله مرحوم خالقی، آهنگساز معروف، و بنان، محبوب ترین خواننده روز، را برگزیدیم. حسین تهرانی و محجوبی دو چیره دست و معجزه گر موزیک نیز ما را همراهی کردند."

زینت مودب می گوید: "دو سه روز پس از بازگشت از سفر شیراز و آباده، آقای نظام وفا به دنبالم آمد و با هم به استودیو میترا فیلم رفتیم و من برای اولین بار با دکتر کوشان آشنا شدم. او که اونیا اوشید (دومین زن خلبان پس از عفت تجارتچی) را برای ایفای نقش "ناهید" بازیگر نقش اول فیلم توفان زندگی انتخاب کرده بود، پس از پرس و جو درباره خانواده ام و اینکه آیا آنها درمورد بازی من در فیلم تعصبی به خرج خواهند داد یا نه، نقش اونیا را به من واگذار کرد."

کوشان سپس از زینت مودب خواست تا ضمن بازی در فیلم "توفان زندگی" با آموختن تدوینگری فیلم های دوبله شده به فارسی به طور تمام وقت در استودیوی نوپای "میترا فیلم" مشغول به کار شود:

"همان روز دکتر مرا به همکارانش و کارمندانی که در اتاق های مختلف مشغول به کار بودند معرفی کرد. در یکی از همین اتاق ها با خانم شوکت علو آشنا شدم که در آن زمان شغل منشی و ماشین نویس استودیو را برعهده داشت. اما بعد ها نقش کوچکی هم در دو فیلم "توفان زندگی" و "زندانی امیر" به ایشان واگذار شد."

"روز بعد ما در اطاقی با حضور آقای دریابیگی - کارگردان - و بازیگران دیگر به تمرین پرداختیم. یک خانم فرانسوی هم استخدام شده بود که به ما یاد می داد با گذاشتن چند کتاب روی سرمان، صاف و با وقار راه برویم. تمرین نرمش و روخوانی هم داشتیم. فیلم در منزل ارباب جمشید در باغ بزرگی در جنوب تهران فیلمبرداری شد. من نقش ناهید را بازی می کردم که دریکی از شب نشینی های انجمن موسیقی با فرهاد آشنا و عاشق همدیگر می شوند. پدر ناهید که با این ازدواج مخالف است او را به عقد شوهر پولدار و فاسدی درمی آورد اما در پایان فیلم عاشق و معشوق به وصال هم می رسند."

زینت مودب می گوید با شروع فیلمبرداری بود که متوجه شدیم با چه دردسرهایی روبروییم:

"اول اینکه تنها دوربین استودیو، یک دوربین کوچک کوکی بود که هر لحظه می بایست کوک آن را تجدید کنند. هنرپیشه ها بایستی در یک نقطه معین می ایستادند چرا که تکان دادن دوربین به دلایل فنی امکان پذیر نبود. به دلیل تازه کار بودن بازیگران، فیلم خام که آن روزها خیلی گران بود هم زیاد مصرف می شد.

"روزی که محمد مسعود، مدیر روزنامه مرد امروز، را ترور کردند (دی ۱۳۲۶) من برای خرید روزنامه به سراغ بساط روزنامه فروش محله رفتم و با کمال تعجب عکس خودم را پشت جلد دو مجله معروف "اطلاعات هفتگی" و "صبا" دیدم. دکتر کوشان دراین مورد چیزی به من نگفته بود و من خوشحال و خندان هر دو مجله را خریدم و با عجله به استودیو رفتم. در آنجا همکارانم گوش تا گوش نشسته بودند و دربدو ورود روی خوشی بهمن نشان ندادند. ظاهرا بسیاری از آنها در غیاب من دکتر کوشان را سئوال پیچ کرده بودند که چرا عکس آنها روی جلد مجله نرفته است. از جمله بازیگر لاغراندام و کوتاه قدی با سر تاس که با لهجه شیرین گیلکی به دکتر گفت: اگر من نبودم از این دیوار فیلم بر می داشتی؟"

بخشی از فیلمبرداری فیلم ۱۰۰ دقیقه ای و سیاه و سفید "توفان زندگی" که فیلمبرداری آن ۱۰ ماه طول کشید، به دست کوشان و بخشی هم توسط یک فیلمبردار جنگی آلمانی که سر راه بعد از آزادی از شوروی به تهران آمده بود انجام شد. فیلم علیرغم مشکلات تکنیکی، از جمله نور و صدای بسیارضعیف در هفته اول نمایش با فروش خوبی روبرو شد:

"سینما رکس چنان جمعیتی به خود دید که خیابان لاله زار بند آمد."

زینت مودب، در ادامه همکاری با میترا فیلم در فیلم دوم این استودیو به نام "زندانی امیر" نیز نقش اول (دختر امیر) را بازی کرد. چندی بعد و هنگامی که کوشان از پرویز خطیبی که در آن زمان به خاطر موفقیت های پیش پرده های تئاتری و روزنامه فکاهی - سیاسی "حاجی بابا" به معروفیت رسیده بود، دعوت کرد تا فیلم بعدی "میترا فیلم " را بنویسد و این نخستین فیلم کمدی تاریخ سینمای ایران به نام "واریته بهاری" را کارگردانی کند.

زینت مودب و پرویز خطیبی ضمن تهیه این فیلم با هم آشنا شدند و پس از ازدواج، زینت در آثار سینمایی دیگری از پرویز خطیبی از جمله "خانه شیاطین" با اکبر مشکین (۱۳۳۴) و "دشمن زن" با ناصر ملک مطیعی همبازی شد: "در همان زمان ناصر ملک مطیعی که مربی ورزش مدارس بود در باشگاه المپیاد که من در آن اسکیت بازی می کردم از من خواست که او را به دکتر کوشان معرفی کنم. او برای اولین بار در فیلم "واریته بهاری" نقش کوچکی عهده داشت و کار سینما را از همان جا آغاز کرد. "

زینت مودب بعد از ازدواج و تولد فرزندانش فیروزه، فرزین و فرناز، فعالیت های خود را محدود به کار دوبله فیلم با پرویز خطیبی نمود. او در اوایل دهه ۱۳۴۰ به استخدام رادیو ایران درآمد و در مدت ۱۷ سال ضمن دوبلاژ فیلم در نقش های کلیدی چون "باربارایدن" در سریال تلویزیونی "من خواب جینی را می بینم" و منشی پری میسون، با نام مستعار "آرزو" یکی از پرکارترین گویندگان و بازیگران نمایشنامه های رادیویی به شمار می آمد. او اولین گوینده "رادیو دریا" و مجری برنامه "راه شب" رادیو بود. برنامه فرهنگ مردم به کوشش انجوی شیرازی که از مهم ترین بخش های آرشیو رادیو ایران محسوب می شود نیز بارها جایزه بهترین گوینده رادیویی را از آن زینت مودب (خطیبی) ساخت.

او پس از مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۷۴ موقتا دست از کارهای هنری کشید ولی چند سال بعد به همراه پرویز خطیبی، نخستین رادیوی فارسی زبان شهر نیویورک را پایه گذاری کردند و در اجرای آثار سیاسی - فکاهی ویدیویی و تئاترهای همسرش به عنوان بازیگر، دستیار کارگردان، طراح صحنه و لباس تا تاریخ درگذشت خطیبی در سال ۱۹۹۳ نقش موثری داشت.

زینت مودب در حال حاضر در لس آنجلس زندگی می کند.


 به قلم فیروزه خطیبی، روزنامه‌نگار و دختر زینت مودب و پرویز خطیبی