مدرسه نیمه تعطیل است!
ساعت اول بچه های دو تا از کلاس هایی را که معلم نداشتند فرستادند کلاسِ من و سر جمع سی و چند نفر شدند و من هم درس دادم!
یاد یکی از کلاس هایم افتادم؛ حدود سال ۸۴ که کلاسی ۴۲ نفره بود. دوم انسانی.
.
در ساعت دوم، از چند نفری که سر کلاس هستند سوالاتی می پرسم؛ کتاب نمی خوانند و هیچ علاقه ای هم به آن ندارند.
.
ساعت سوم بچه ها را در حیاط با مراسمی سرگرم می کنند و بعد آن ها را می فرستند خانه.
.
از بیرون صدای اره برقی می آید؛ دو نفر دارند شا خه های درخت های حیاط را می برند. باد می آید. در حیاط مدرسه کسی نیست. صدای اره برقی حیاط را پر کرده است. یاد این شعر سایه می افتم:
"آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست..."
هم چنان که دو با دو میشود چهار
زندگی بایستهی زندگی است،
هرچند نان،
این همه گران وُ
آزادی،
این همه کوچک باشد.
تا آن زمان که چشمان تو
روشن،
پوستات
سفید وُ
موهای تو
خرمایی است.
آن زمان که اقیانوس
آبی است وُ
مرداب
آرام.
و آن وقت که
شادمانی
از پشت ترس
مرا میخواند،
و شب
روشنی روز را
تا دامن سوسنها
به دوش می کشد.
ـ میدانم که دو با دو می شود چهار
میدانم که زندگی بایستهی زندگی است
هرچند
نان این همه گران وُ
آزادی
این همه کوچک باشد.
"فریرا گولار"
پ.ن:
بشنوید:
8351517626/Lhasa_De_Sela_Rising
ترانه ی "طلوع" از Lhasa De Sela
کسی که زندگی کولی وارش الهام بخش ترانه هایش بود؛ پدرش مکزیکی و شیفته ی سفر و مادرش آمریکایی و عکاس و بازیگر بود. پیوسته در سفر بودند و خانه شان یک اتوبوس مدرسه بود. تا پنج ماهگی اسم نداشت و مادرش پس از خواندن کتابی درباره ی تبت، اسم لهاسا پایتخت تبتی ها را برایش برگزید.
لهاسا درست در نخستین روز سال ۲۰۱۰ میلادی و در سن سی و هفت سالگی در اثر سرطان درگذشت.
در برابر چشمهای آسمان
ابر را
در برابر چشمهای ابر
باد را
در برابر چشمهای باد
باران را
در برابر چشمهای باران
خاک را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشمها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشمهایی که دزدها را دیده بود.
"شیرکو بیکس"
* از کتاب "سلیمانیه و سپیدهدم جهان" سروده شیرکو بیکس/ ترجمه: محمد رئوف مرادی، مریوان حلبچهای و امان جلیلیان/ بازسرایی: سیدعلی صالحی/ موسسه انتشارات نگاه/ چاپ اول/ تهران، ۱۳۸۵.
در هیاهوی این جهان ای کاش،
سنگی بودم.
بیخستگی،
بیترس،
باقی عمرم را،
کف رودخانهای میخوابیدم.
"علیرضا طالبی پور"
پ.ن.ها:
٭بشنوید:
http://s8.picofile.com/file/8347517800/باوان.mp3.html
ترانه ی کُردی "باوان"، با صدای فرمیسک.
٭ تصویر، بر کرانه ی رودخانه ی سیروان، هورامان.
تا به حال
افتادن شاه توت را دیده ای؟
که چگونه سرخی اش را
با خاک قسمت می کند
هیچ چیز مثل افتادن درد آور نیست
من کارگر های زیادی را دیدم
از ساختمان که می افتادند
شاه توت می شدند...
"سابیر هاکا"
پ.ن:
تصویر، یک گرافیتی ست بر دیواری در تهران.
قبول نیست ری را
بیا بی خبر
به خواب هفت سالگی مان برگردیم
غصه هامان
گوشه گنجه ی بی کلید
مشق هامان نوشته
تقویم تمام مدارس
در باد
و عید یعنی
همیشه همین فردا
صبح علی الطلوع
راه خواهیم افتاد
باد اگر آمد
شناسنامه هامان برای او
"سید علی صالحی"
پ.ن.ها:
٭ تصویر: زمین های کشاورزی رو به روی مدرسه، ابتدای امروز.
٭ بشنوید:
http://s8.picofile.com/file/8347748600
/4_5812026392933568014.mp3.html
تک نوازی پیانو از Nobuo Uematsu
بکا: من آسیب دیدهام و دارم درد میکشم، هیچ تمایلی هم برای پنهان کردنش ندارم.
هاوی: همیشه زنها حق دارن تا درد کشیدنشون رو نشون بدن، حتی بیشتر از حد واقعیش. اما بزرگترین درد برای یک مرد اینه که حتی درد کشیدنش رو هم باید پنهون کنه.
از دیالوگ های فیلم"لانه خرگوش (Rabbit Hole)"، جان کامرون میتچل، ۲۰۱۰.
بکا: نیکول کیدمن
هاوی: آرون اکهارت
پ.ن.ها:
٭ تصویر: مجسمه ای از مجموعه ی "تخفیف درد"، اثر Paolo Grassino
٭ عنوان از شعر زیر:
گاهی چرک
گاهی شعر.
همیشه چیزی بیرون میریزد
و همیشه درد.
" یهودا امیخای"
٭ بشنوید:
http://s8.picofile.com/file/8347444242/Draconian
_%E2%80%93_Death_Come_Near_Me.mp3.html
ترانه ی Death, Come Near Me (مرگ، به من نزدیک شو)، از گروه راک Draconian.
توی درام زندگی بگو که نقش ما چیه؟
کی آخرین کات رو می ده؟ سناریو دست کیه؟
"حسن علی شیری"
از ترانه ی "سینما" که رضا یزدانی آن را در آلبوم "ساعت فراموشی" خوانده است.
پ.ن. ها:
٭ تصویر: "درباره ی الی"، اصغر فرهادی،۱۳۸۷.
٭بشنوید:
http://s3.picofile.com/d/8232092534/6a0e0f99-e6db-4119-ba5a-d8c8f60b8403/Mohsen_namjoo_toranj.mp3
ترانه ی "ترنج" با صدای محسن نامجو. شعر ترکیبی از اشعار خواجوی کرمانی و حافظ است.
٭ عنوان از قیصر امین پور
٭و...،
کسی که زخم می زند، خود بیشتر رنج می کشد....
زندگی، آی زندگی
عنکبوت سیری را میمانی
که به یمن عادت دیرینه،
پروانههای بیدلیل را در نور وسوسه تور میکنی
زین روست به یقین
که آسمان و زمین
از غبار رنگ این همه بال رنگین است
و
چه غمی دارد معصومیت این همه رنج ناهماهنگ.
"حسین پناهی"
فکر میکنی تعقیبات میکنند
و رو برمیگردانی
ولی تنها برگ خزان است
که پی تو میدود.
"راینر مالکوفسکی"
پ.ن:
عکس از آلکس وب
"سهراب سپهری" - با اندکی تلخیص
پ.ن:
در کوچه باد می آید. هوای سردی ست...
تو از کدام بیابان تشنه می آیی ای باد
که بوی هیچ گلی با تو نیست
نه زوزه ی کشیده ی گرگ گری
نه آشیان خراب چکاوکی
نه برگ خرمایی
تو از کدام
بیابان می آیی ؟
پرندگان غریبی از این کرانه می گذرند
پرندگان غریبی که نام هیچ کدام
به ذهن سبز گز پیر ده نمی گذرد...
"منوچهر آتشی"
می شود یک شب خوابید
و صبح باخبر شد غم ها را از یک کنار به دور ریخته اند
که اگر اشکی هست
از عمق شادمانیِ دلی بی درد است....
"سید علی صالحی"
پ.ن:
"آدم بایست زرنگ باشه چه جوری زندگی کنه، اما چه جوری درست و حسابی کلکش کنده بشه."
از دیالوگ های سلطان (فریبرز عرب نیا) در فیلمی به همین نام از مسعود کیمیایی، ۱۳۷۵.
دوباره سلطان را دیدم و لذت بردم. چه دیالوگ ها و فضاسازی هایی دارد!
دست میکشد به یخچال
سردش میشود
دست میکشد به تلویزیون
سردش میشود
دست میکشد به ضبطصوت
سردش میشود
دست میکشد به اجاقگاز
و پایش تا زانو در برف گیر میکند
سرد است این اثاث
سرد است این اتاق
سرد است این خورشید
سرد است این کوه
سرد است این مسیر
و هرچقدر پتو بکشی بر این خانه
گرم نمیشود
شلیک کن
مگر گلوله گرم کند تنِ این کولبرِ کُرد را...
"بابک زمانی"
پ.ن. ها:
٭معاون وزیر کشور فرموده اند:"نمی دانم واژه ی کولبر از کجا اختراع شده است."!
٭ نقاشی با عنوان "زنان کولبر کُرد"، از حشمت اردلان
من هر آنجایم که درد آنجاست
زیرا من...
بر هر دانهی اشک
مصلوب شدهام...
"ولادیمیر مایاکوفسکی"
پ.ن:
عنوان از نصرت رحمانی
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلا این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود که می دود در دشتهای دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین
نه...
به عقب تر برگرد
بگذار خدا در آینه بنگرد
شاید تصمیم دیگری گرفت...
"گروس عبدالملکیان"
پاییز جان !
چه سرد ، چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصل های نگارینم
پاییز
ای قناری غمگینم...
"مهدی اخوان ثالث"
بشنوید:
"مردن مردانه"، از گروه "داماهی". صدا: رضا کولغانی، شعر: ابراهیم منصفی. متن به لهجه ی بندرعباس است.
فصل عوض میشود
جای آلو را
خرمالو میگیرد
جای دلتنگی را
دلتنگی...
"علیرضا روشن"
توی پارک، در تاریک روشنای بلوار اصلی اش پیاده می روم. هندزفری در گوشم است و کتابی در دستم. سایه ام از من پیش افتاده است. آسمان نیمه ابری ست و باد خنکی می وزد. ماه کامل است. هوا اما دلگیر است.