فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

زندگی بایسته ی زندگی ست...


هم چنان که دو با دو می‌شود چهار

زندگی بایسته‌ی زندگی است،

هرچند نان،

این همه گران وُ

آزادی،

این همه کوچک باشد.


تا آن زمان که چشمان تو

روشن،

پوست‌ات

سفید وُ

موهای تو 

خرمایی است.


آن زمان که اقیانوس 

آبی است وُ 

مرداب 

آرام. 

و آن وقت که

 شادمانی 

از پشت ترس

مرا می‌خواند،

و شب 

روشنی روز را

تا دامن سوسن‌ها

به دوش می کشد.


ـ می‌دانم که دو با دو می شود چهار 

می‌دانم که زندگی بایسته‌ی زندگی است 

هرچند

نان این همه گران وُ

آزادی 

این همه کوچک باشد. 


"فریرا گولار"


پ.ن:

بشنوید:

http://s9.picofile.com/file/

8351517626/Lhasa_De_Sela_Rising

_www_mp3lio_co_com.mp3.html 

ترانه ی "طلوع" از Lhasa De Sela

 کسی که زندگی کولی وارش الهام بخش ترانه هایش بود؛ پدرش مکزیکی و شیفته ی سفر و مادرش آمریکایی و عکاس و بازیگر بود. پیوسته در سفر بودند و خانه شان یک اتوبوس مدرسه بود. تا پنج ماهگی اسم نداشت و مادرش پس از خواندن کتابی درباره ی تبت، اسم لهاسا پایتخت تبتی ها را برایش برگزید.

لهاسا درست در نخستین روز سال ۲۰۱۰ میلادی و در سن  سی و هفت سالگی در اثر سرطان درگذشت.