فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

راهی میان حرف زدن و سکوت...

همکار فرهیخته ای داشتیم به نام آقای فاطمی. دبیر ادبیات بود.

یک بار تعریف کرد که با دختربچه اش فیلمی غمگین تماشا کرده اند. گفت بعد از فیلم، دست دخترم را گرفتم و زدیم به خیابان. با هم صحبت کردیم، قدم زدیم.

از گفت و گویشان گفت.

آن موقع چقدر دلم خواست که من هم بچه ای داشتم، باهاش فیلم می دیدم و بعد می زدیم به دل خیابان.

دوست داشتم پسرم کتابخوان شود.

یادم افتاد که من، نخستین بار خودم برای خودم کتاب خریدم؛ کلاس سوم ابتدایی، با ۲۷ تومان پس اندازم، سه جلد کتاب داستان از لوازم التحریر معلم خریدم و بارها و بارها خواندمشان. یکی شان را عیناً بازنویسی کردم!

این ها وقتی به خاطرم آمد که آن شب هیراد را دیدم که توی اتاق، بی توجه به دور و برش، داشت کتاب می خواند، بی آن که ما به اش توصیه کنیم. 

کتاب فروشی اسلامیه، از قدیمی ترین کتاب فروشی های تهران

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran شنبه 25 بهمن 1399 ساعت 14:39

خوا را سپاس ئه رای وجود ئازیز و نازار آقای هیراد.همیشه سلامت و موفق باشند و
باشید.

زور سپاس. سلامت باشید.
خدا عزیزانتون رو در پناه خودش سلامت بداره.

خیلی ممنونم از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد