فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

من زبان برگ ها را می دانم...

این روزها آن قدر درگیر "شاد" هستم که حسرت خیلی کارها به دلم مانده است؛ مثل تماشای یک فیلم خوب، مثل نقاشی کردن، مثل پیاده روی...

دلم پیاده روی پای درخت ها را می خواهد که خش خش برگ ها را با قدم هایم بشنوم.

من می دانم که درخت ها سخن می گویند. برگ ها نفس می کشند. پرندگان از بالا به ما نگاه می کنند.

من می دانم که دریا با ما سخن می گوید. باد به تنمان می پیچد و کوه نظاره گر ماست وقت بالا رفتن.

خدایا...

مرا به این هستی آوردی، زبان و چشم و گوشم دادی، ...

آرامشم ده!


پ.ن:

عنوان از شعری از احسان پرسا

نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 18:07

سلام قربان
مدتی است این سوال برام ایجاد شده که دانش آموزان سمت کیکاور و اطراف و اکناف آن (که همین بیخ گوش پایتخت هستند) چگونه به شاد متصل می‌شوند؟

سلام از ماست حسین آقا،
تو منطقه ای که من تدریس می کنم کم نیستن بچه هایی که هنوز وارد شاد نشدن؛ در هر کلاس هم تعدادی دانش آموز هستن که از یه سیمکارت برای خودشون و خواهر و برادر کوچک ترشون استفاده می کنن.

سپاس از حضورتون.

Baran چهارشنبه 7 آبان 1399 ساعت 19:50

خدا قوت؛جاوید و شاد و روشن روان زی...

خیلی ممنونم،
سلامت باشید!

سپاس از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد