فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

نوشیدنِ شب...

با سجاد و محمد آمده ایم سر زمین های کشاورزی؛ در حاشیه ی جاده ای خاکی آتش به پا کرده ایم.

سمت راستمان جوی آب است و سمت چپمان پیکان پدر سجاد. صدای آب می آید. آب به تک درختی در تاریکی  می رسد. آن سوی جوی آب، گشنیزها گل کرده اند. 

حال خوبی ست!

آسمان پر ستاره است.

.

ساعت از سه گذشته است.

هوا سردتر شده است.

سجاد مشغول آبیاری ست. گوشی محمد می خواند.این قلیان نیم وجبی اش عجب کام می دهد!

.

ساعت پنج صبح است و داریم برمی گردیم.

وقت دور زدن تک درخت را دیدم که در واقع دو تا درخت در یک امتداد بود.

محمد تمام شب را با یک تا پیراهن و یک شلوار جافی به صبح رساند!

به سمت روستا برمی گردیم.

مدت ها بود که آسمان را به این زیبایی ندیده بودم.

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 2 تیر 1399 ساعت 12:23

زور زور سپاس ئه رای واگویه هاو تصاویرو بشنویدهای همیشه خاس تان.

لطف دارید.

زور سپاس ئه رای حضورتان.

سید محسن چهارشنبه 14 خرداد 1399 ساعت 17:48

*ما در حال عبور از زیر چراغ برقهای روشن قانون، هستیم.رهائی از قانون هستی ممکن نیست. مائیم که از نور قانون بهره برداری میکنیم یا نمی کنیم

زنده باد آقامحسن!
در سِیرم و اندیشه؛ هستی پر از شگفتیه.

سپاس از حضورتون!

زهرا سه‌شنبه 13 خرداد 1399 ساعت 08:34

انشالا حال دلتون همیشه خوش باشه

سپاسگزارم، همچنین.

ممنون از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد