فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

آه را من به دریا آموختم...


 اولین دستی که خوشه اولین انگور را چید دستِ من بود!

کفش، ابتکار پرسه‌های من بود

و چتر، ابداع بی‌سامانی‌هایم!

هندسه! شطرنج سکوت من بود

و رنگ، تعبیر دل‌تنگی‌هایم!

من اولین کسی هستم که،

در دایره صدای پرنده‌یی بر سرگردانی خود خندیده است!

من اولین سیاه مستِ زمینم!

هر چرخی که می‌بینید،

بر محور ِ شراره‌های شور عشق من می‌چرخد!

آه را من به دریا آموختم!

"حسین پناهی"


 با هیراد نشستیم پای "دور افتاده" (رابرت زمه کیس؛ ۲۰۰۰)؛ تا نجات پیدا کردن چاک (تام هنکس)،هیراد با هیجان تماشا می کرد، بعدش رفت سراغ اسباب بازی هاش. دو سکانس مانده به آخر، وقت بازیِ چاک و کِلی (هلن هانت) است؛ و چه سکانس درخشانی ست و چه دیالوگ های به جایی و چه بازی فوق العاده ای از تام هنکس دارد. وقت خداحافظی این دو، انگار کِلی قالب تهی کرده باشد، در زیر باران، آرام راندن چاک را نظاره می کند.

و این هم دیالوگ هاش به دوستش پس از آن:


"قرار نبود من از اون جزیره زنده برگردم. قرار بود اونجا بمیرم. تنهای تنها. باید یه‌جوری زخمی و یا مریض می‌شدم. تنها انتخابی که داشتم، تنها چیزی که دست خودم بود، زمان و مکان و نحوه‌ی مرگم بود. پس یه طناب درست کردم و رفتم بالای کوه که خودم رو دار بزنم. اما اول باید امتحانش می‌کردم. اما وزنِ کنده‌ی درخت، درختی رو که طناب به اش وصل بود از جا کند. پس یعنی من حتی نمی‌تونستم اون‌جوری که می‌خوام خودم رو بکشم. من قدرت هیچ کاری رو نداشتم. همون موقع بود که احساس کردم یه پتوی گرم من رو تو خودش گرفت. دونستم که یه‌جوری باید زنده بمونم. حتی اگه امیدی هم وجود نداشته باشه، هر جوری شده باید به نفس کشیدن ادامه می‌دادم. منطق به ام می‌گفت امکان نداره دیگه خونه رو ببینم. من زنده موندم. به نفس کشیدن ادامه دادم و یک روز، اون منطق اشتباه از آب دراومد. جزر و مد کار خودش رو کرد... و حالا من اینجام. برگشتم به خونه و دارم با تو حرف می‌زنم. توی لیوانم یخ دارم. و حالا می‌دونم باید چی کار کنم.

باید به نفس کشیدن ادامه داد، چون فردا باز خورشید طلوع می‌کنه. و کی می‌دونه جزر و مد فردا با خودش چی می آره...؟"

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran یکشنبه 10 مرداد 1400 ساعت 11:28

درود!
صیمه سر آمدم و
ئی پست زور خاس را خواندم و
له پاراگراف آخرش،حس خوب و خوشی گرفتم.
زور زور سپاس .
آقای هیراد همیشه سلامت و خاس باشند و
باشید.

درود و سپاس که وقت گذاشتید و خوندید.
خوش حالم که پسندیدید.
خیلی ممنونم؛ سلامت باشید. خدا نگه دارِ عزیزانتون باشه.

سپاس از حضورتون.

مهرداد پنج‌شنبه 24 مرداد 1398 ساعت 16:28 http://ketabnameh.blogsky.com

سلام بر دوست دانای ما
راستش منم دو سه شب پیش این فیلم رو بعد از سالها به طور کامل از تلویزیون دیدم و در یکی دو هفته اخیر بعد دیدن از دو فیلم "فارست گامپ" و "مسیر سبز" دوست داشتنی بیش از پیش به هنر تام هنکس بر خلاف بسیاری بازیگرای سوپر استار ایمان آوردم. این مرد معرکه اس و فیلم هایی که بازی کرده هم همگی فیلم هایی هستند که حرف دارن و عالی ان.
دیالوگ معرکه ای بود، ممنون از ثبتش هر از گاهی بر می گردم اینجا و می خونمش و لذت می برم.
جالبه که منم این فیلم رو به همراه دو تا از برادرزاده ها دیدم.

درود بر دوست فرهیخته مان!

موافقم؛ تام هنکس عالیه. حتی در فیلم های پایین تر از این هایی که نام برده اید، مثل "جاده ی تباهی" هم عالیه.
اما شکل این فیلم یه فرصت عالی به بازیگرش می ده تا بازی خودش رو به رخ بکشه و تام هنکس به خوبی قدر این فرصت ها رو دونسته. فیلم سکانس های درخشانی داره.
البته که نباید از کارگردانی زمه کیس هم ساده گذشت؛ اون موقعیت ها رو خیلی خوب شناخته و حتما در بازی عالی هنکس موثر بوده.
خوشحالم که پسندیدین. خواهش می کنم.

برای من که تماشای چنین فیلم هایی با هیراد خیلی جذابیت داره، احتمالا شما هم تجربه ی جالبی داشته اید از تماشای فیلم با برادرزاده ها.

خیلی ممنونم از حضورتون.

محدثه دوشنبه 21 مرداد 1398 ساعت 20:47

چه خوب بود این دیالوگ ها،خصوصا آخریش:)
این گل هم برای هیراد گلم

خوشحالم که دوست داشتین؛ فیلم خوش ساختیه با دیالوگ های به اندازه.
هیراد سلام می رسونه؛ مرسی!

خیلی ممنونم که خوندین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد