فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

تنهایی...


  در سریال از سرزمین شمالی، شخصیت پدر (گورو) عجیب برایم جذاب است. یکسره در حال کار کردن است. با دست های خالی، خستگی ناپذیر و بی توقع، کار می کند.با همه ی محبتی که به بچه هاش داشت اما حالا تنها مانده است- دخترش (هوتارو) بی وفا تر.بچه ها فقط وقت گرفتاری یاد پدرشان می افتند!

 انگار پدر، راه حل کنار آمدن با تنهایی خودش را در کار کردن پیدا کرده است. با خودم فکر می کردم که آیا تنهایی، سرنوشت محتوم همه ی ماست؟...

 البته که جامعه ی ژاپن که مدت هاست قدم به دوران مدرنیته گذاشته است با ما قابل مقایسه نیست که نه سنتی بودنمان معلوم است و نه مدرن بودنمان!


پ.ن:

 ٭ سه تا از بچه های دوازدهم تجربی تقریبا هر روز کلاس خودشان را تمیز می کنند. کار خوبی که باعث می شود زباله های زیادی را که بچه های شیفت مخالف در کلاس می ریزند نبینیم و همیشه با کلاسی تمیز رو به رو باشیم.

٭ ظاهرا یکی از پسرهایی که با دوستش، دو تا دختر را برداشته بودند و رفته بودند شهری دور، دیگر مدرسه نمی آید. هر بار وقت حضور و غیاب به نامش می رسم، بچه ها می گویند:"رفته است ماه عسل."!

 ٭ متوجه شده ام که یکی از بچه های دهم انسانی الف، یک بیلیارد باز حرفه ای ست و تقریبا در محل، بی رقیب است. 

٭ در مصاحبه و آزمون مربی ریاضی برای سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران پذیرفته شدم و بدین ترتیب می توانم در فرهنگسراها به عنوان معلم ریاضی برای مقاطع متوسطه ی اول و دوم کار کنم؛ آزمون از مبحث مشتق پایه ی دوازدهم بود که باید در حضور دو کارشناس تدریس می کردم و به سوالاتی پاسخ می دادم و البته مصاحبه هم بود که خوشبختانه به خوبی پیش رفت.

خدا را سپاس!