فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

سکوت


٭امروز مادر آن دانش آموزی که از سیزده بدر دچار انزوا شده بود را دیدم؛ پرسیدم که دکتر رفته؟ و گفت نه. یعنی به من دروغ گفته بود... اما چیزهایی گفت که نشان می داد وضعیتش بهتر شده؛ از جمله این که چند وقتی ست که در خودش را در اتاق حبس نمی کند.

مادرش خیلی خوشحال بود.

خدا را سپاس!


٭ آن دانش آموز افغان که مادرش مریض احوال بود و خانوادگی تا دیروقت در خانه خیاطی می کنند، گاهی نشسته خوابش می برد... یکهو می بینم که لابه لای توضیحاتم، چشم هایش را بسته است. در آن لحظه، دلم می خواهد همه جا را سکوت پر کند...