فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

دلتا (∆)

  

یکی از کلاس های دهم انسانی ام که در این جا آن را به اسم کلاس الف می خوانم، ضعیف ترین کلاس های امسالم و البته از ضعیف ترین کلاس های مدرسه است.

 در نخستین امتحانی که از این کلاس گرفتم، از مجموع سی و چند دانش آموز، تنها دو نفر نمره ی بالای ده گرفتند ؛ یکی یازده و نیم شد و یکی ده و نیم و البته شانزده نفر نمره شان زیر دو شد!

 در این کلاس هم مثل بیشتر کلاس هایی که دارم، بخشی از زمان تدریس را به انگیزه دادن به بچه ها اختصاص می دهم. تک به تک یا گروهی، مستقیم و غیر مستقیم، سعی در زنده نگه داشتن و پرنور کردن آن اندک تلاءلو هایی دارم که ازشان می بینم. دل نمی دهند و همین کارم را سخت تر می کند. گاهی هم البته حق دارند. می گویند "درس بخوانیم که چه شود؟... تحصیل کرده هایش بیکارند..."

 چندتایشان سر کار می روند. چندتا مشکلات دیگر دارند.

از معاون مدرسه تا همکاران، اغلب از آن ها گله مندند که "نه درس می خوانند و نه انضباط دارند." در جلسه ی دبیران، که بیشتر شبیه ستاد مدیریت بحران است، مدیر مدرسه می گوید که خیلی هاشان چون پولِ رفتن به نزدیک ترین هنرستان را نداشته اند، به ناچار آمده اند رشته ی انسانی! چیزی حدود دو هزار تومان کرایه در هر روز.

  من اما ناامید نمی شوم...


 وقتی به درس حل معادله ی درجه دوم به روش دلتا (∆) می رسیم، به خاطر اهمیت این روش، به تجربه ی سال های پیشین، فرمول های آن را از بچه ها می پرسم. از آن جا که زمان کم بود، گفتم فقط از هفت هشت نفر می پرسم. زمان دادم که حفظ کنند و پرسیدم. از چهار نفر بیشتر نپرسیده بودم که چند تایی دستشان را به عنوان داوطلب بالا بردند. از داوطلب ها هم پرسیدم و دوباره داوطلب های تازه...

 وقتی شور و هیجان بچه ها را برای پاسخ دادن دیدم، گفتم از همه تان می پرسم و پرسیدم؛ نزدیکشان می رفتم و وقتی هر بخش را درست می گفتند، با سر تایید می کردم و لبخند می زدم و در دفترم به شان بیست می دادم... بچه ها خودشان هم باورشان نمی شد که در ریاضی هم می توانند بیست بگیرند. حتی تنبل ترین شان هم داوطلب پاسخگویی می شدند. یکدیگر را به هم نشان می دادند که فلانی هم می خواهد درس پس بدهد و همدیگر را تشویق می کردند...

   دیگرگونه بود آن روز برای کلاس الف.


پ.ن:

 ٭با پیگیری های زیاد بالاخره آن دانش آموزی که از سیزده بدر گذشته دچار انزوا شده بود را مجاب کردم پیش روانشناس برود. آقای مدیر می گفت افسردگی دارد، اما من در ملاقات دوباره ای که با مادرش داشتم، فهمیدم که موضوع حادتر از این حرف هاست، و البته این که پدرش معتاد است و کار تق و لقی دارد و جسته و گریخته به خانواده اش از طرف مدرسه کمک مالی می شود و کلا شرایط مالی بدی دارند.

 امیدوارم به قولش عمل کند و پیش پزشک برود.

نظرات 6 + ارسال نظر
معصوم پنج‌شنبه 20 دی 1397 ساعت 00:40 http://www.hanker.blogsky.com

چه دردناک بود این پست.

تلخی هایی که هر روز می بینیم...

سپاس از حضورتون.

حریم یکشنبه 16 دی 1397 ساعت 20:28 http://harimeasemani.blogsky.com/

موفق وپایدار باشید در پناه حق اقای معلم

خیلی ممنونم.
شما هم در پناه حق سربلند باشید.
ممنون که خوندید.

سین دال سه‌شنبه 11 دی 1397 ساعت 11:07 http://darbareieneveshtan.mihanblog.com/

راستش به دانش آموزاتون حسودیم شد
معلم های ما نهایت لطفی که بکنن تمام انگیزه ها و امیدهامون رو از بین نبرن!
فقط میشینن و از زمین و زمان و اداره مملکت و ... گله میکنن و اینکه کلا سیستم آموزشی اله و بله، آینده اتون مشخص نیست، شغلتون مشخص نیست و...
حتی در مواردی باور های دینی دانش آموز رو هم تخریب میکنن!
البته نمیگم همه اشون ولی از این معلما متاسفانه خیلی زیاده دانش آموز ها هم حس میکنن این معلم تنها کسیه که درکشون میکنه و باهاشون همدرده، خوشحال میشن از این حرفا! اصلا یه وضعیه....

شما خیلی لطف دارین؛ سپاسگزارم.
من فقط سعی دارم حداقل وظایفم رو انجام بدم.
متاسفانه خیلی از همکارهای من شامل حرف های شما می شن؛ بگذریم از دلایلش... اما هیچ معلمی حق نداره بذر ناامیدی و یاس رو در دل این بچه ها بکاره؛ فضا که به اندازه ی کافی یاس آلود هست، پس چرا بدترش کنیم؟!
این دانش اموزها جوان و پرانرژی و پر از شور و نشاط هستن، با آینده ای در پیش که می تونه خیلی هم خوب باشه. پس حداقل کاری که می شه کرد اینه که تشویقشون کنیم تا توی سختی ها کم نیارن و بتونن خودشون رو پیدا کنن.

خیلی ممنونم از حضورتون.

لبخند ماه یکشنبه 2 دی 1397 ساعت 16:35 http://paaezaan.blogsky.com

سلام. کلاس دهم انسانی من هم دست کمی از کلاس الف شما ندارن. کلا برنامه داریم با آنها.. درس دلتا را خدا رو شکر بچه هاتان و بچه هایم خوب یاد گرفته اند.


دم شما و من گرم

درود!
پس شما این شرایط رو خوب درک می کنید!:)
خدا رو شکر که حداقل دلتا رو خوب یاد می گیرن.

خدا قوت و موفق باشید.
سپاس از حضورتون.

ارغوان پنج‌شنبه 29 آذر 1397 ساعت 16:24

دلتا همین بود، که میشد: بی ۲ منهای ۴ آ سی؟
برقرار باشید

بله؛ همین فرمول هست.
سلامت باشید.
خیلی ممنونم از حضورتون.

نرجس چهارشنبه 28 آذر 1397 ساعت 21:49

سلام
خبر خوبی بود درباره ی اون بچه.
امیدوارم دکتر بره. و امیدوارم مشکلش زود تشخیص داده بشه و زودتر درمان بشه و به زنده گی برگرده...

سلام؛
بله، امیدوارم.
متاسفانه مشکلش خیلی حاده و حتما باید تحت درمان قرار بگیره. اما با این که قول داده، بعید می دونم به این راحتی ها تن به این کار بده. امیدوارم بالاخره این اتفاق بیفته.
خیلی ممنونم از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد