فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

کوتاه درباره ی "سمفونی مردگان"؛ عباس معروفی



 در موسیقی کلاسیک، سمفونی به قطعه ای گفته می شود که در شکلی با چهار بخش جدا از هم به نام موومان ساخته می شود. هر موومان خود البته بخشی ست که چارچوب مشخصی دارد و در عین حال وقتی در کنار سایر موومان ها قرار می گیرد، سمفونی کامل می شود.

 در سمفونی مردگان، نویسنده چهار موومان در نظر می گیرد که موومان نخست در دو بخش ابتدا و انتهای رمان آمده است که آوردن بخش دوم در انتها، سرانجام ماجراها را مشخص می کند. این سمفونی اما مرگ را می نوازد!

مرگ در سراسر رمان حضوری پررنگ دارد. می دانیم که چیستیِ مرگ از پرسش های بنیادی بشر در همه ی دوران ها بوده است و نحوه ی رویارویی با آن از چالش های همیشگی اش. در فضای تیره ای که نویسنده کاراکترها را در آن قرارداده، مرگ به مراتب از زندگی قوی تر است. کمتر لحظات خوشی در رمان دیده می شود، حتی داستان عشق آیدین و سورمه هم نمی تواند این تاثیر را از بین ببرد. یوسف، پدر، مادر، آیدا، سورمه، آقای لرد، جمشید دیلاق و... ، و اورهان، همگی می میرند.

 در این بین، چرایی مرگ آیدا و سورمه گنگ آمده است. این ها را می توان به حساب این گذاشت که لزوما دلیل هر مرگی برای ما مشخص نمی شود!...

 و این که آیا مثلا یوسف در آن زیرزمین نمور و دلگیر که هفت پله پایین تر است، از پیش نمرده است؟! و آن زیرزمین به تعبیر اورهان، یک قبر نیست؟

 کلاغ ها از همان ابتدا همچون ملزومات صحنه، همراه با شخصیت ها هستند.

  درست پیش از شروع رمان، نویسنده داستان هابیل و قابیل را می آورد و کلاغ به قابیلِ برادر کُش روش دفن مردگان را می آموزد؛ مرگ و برادرکشی از ابتدای هستی بوده است و اورهان تداوم همان قابیل است. او یوسف را درست همانند هابیل، با کوبیدن سنگ بر سرش به قتل می رساند. در این بخش، قساوت اورهان به خوبی به تصویر کشیده می شود. این قساوت تا بدانجاست که او حتی به دیوانگی آیدین هم با آن شرایط رقت بارش راضی نمی شود و در پی کشتن او برمی آید. اما در واقع هم یوسف و هم آیدین، از پیش مرده اند. یوسف که به تعبیر کتاب همچون حیوانی فقط نشخوار می کند و پس می دهد، در واقع از مرتبه ی انسانیت به حیوانیت پایین آمده است و آیدین هم با گرفتن روح سرکشش، عملا مرده ای بیش نیست.

 این پیش آگاهی در جایی که کلاغ ها به جای قارقار کردن می گویند:"برف. برف." هم خودنمایی می کند، چرا که اورهان در برف جان می بازد. این فضای برفی به شکل گرفتن فضای تیره و سرد کاراکترها بسیار کمک کرده است.

 توجه به جزئیات و توصیف ها و تصویرسازی های خوب، از نقاط قوت داستان است.  شروع رمان که به ترتیب از زمستان به کاروانسرای آجیل فروش ها و سپس به حجره ی اورهان می رسد و ایاز و اورهان را می بینیم، کاملا منطبق با نمای معرّف در سینمای کلاسیک است که در آن دوربین از نمای باز (لانگ شات) به مرور به کاراکترهای داستان می رسد.- هرچند به شخصه شروع داستان را نمی پسندم و به نظرم می توانست بهتر از این باشد.

 نویسنده اردبیل را به عنوان جغرافیایی که نیاز دارد، از نو با همه ی جزئیاتش می سازد. آدم ها و محله ها و کارخانه ی لرد و شورابی و مابقی مکان ها چنان به تصویر کشیده شده و تکرار می شوند که تصویری ملموس از آن ها در ذهن مخاطب شکل می گیرد.

 به لحاظ فرم، سمفونی مردگان ترکیبی از واقعگرا و جریان سیال ذهن است که گاهی در هم تنیده می شوند. موومان چهارم عملا هذیان های آیدین است که تکه های پراکنده ای از گذشته و حال را همزمان بیان می کند. موومان سوم هم از زبان سورمه، آن هم پس از مرگش روایت می شود. در همه ی این موومان ها هم رفت و برگشت ها از حال به گذشته و بالعکس، به مرور تکه های مبهم رمان را در کنار هم قرار داده و روایت را بازسازی می کنند.

 آیدین را می توان نماد روشنفکرانی دانست که همواره جامعه ی سنتی و ناآگاه، آن ها را تحت فشار قرار داده و به هر شکلی از پیش روی آنان جلوگیری می کند. پدر به عنوان نماینده ی سنتی ها، سایه اش بر خان و مان همه شان سنگینی می کند. نظریاتش همچون قوانینی از پیش مشخص شده، بر همه ی جوانب بیرونی و درونی کاراکترها تاثیرگزار است؛"پالتو قرمز مال دخترهاست."(ص. ۱۲۹) کتاب و شاعری و موسیقی نشانه های شیطان شمرده می شود.(ص. ۵۷)زیبایی و ملاحت آیدا باعث حساسیت ها وسخت گیری او  می شود و آیدا به آشپزخانه تبعید می شود. او هم همچون مادرش، باید به هر قیمتی در بند سنت ها باقی بماند و چون نمی تواند، به پیشواز مرگی فجیع می رود. صدای این زن ها هرگز شنیده نمی شود و آن ها همیشه تحت تاثیر رفتار مردهایشان هستند.

 برخلاف آیدا و مادر اما سورمه زنی ست که با همه ی رنجی که جامعه ی سنتی بر او تحمیل کرده است، شوخ و شنگ و با اعتماد به نفس تصویر شده است که این شاید از نیروی عشقش به آیدین باشد. مراسم عقد کردنشان هم جالب توجه است، چرا که هم به آیین مسیحیت و هم به آیین اسلام به عقد هم درمی آیند. سورمه نشان می دهد که عشق، مذهب نمی شناسد! عشق این دو به هم از بهترین و ملموس ترین بخش های رمان است.

 به لحاظ تاریخی، برهه ی مهم داستان در دهه ی بیست خورشیدی و جریان اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس می گذرد. جایی که گرسنگی امان مردم را می بُرد و آن ها مشتری "نان انگلیسی" می شوند.

 اگرچه وجه روان شناسانه ی اثر غالب است، امادر جای جای داستان تیغ انتقاد از شرایط زمانه در شکل های مختلف همچون هذیان های آیدین، یا گوشه و کنایه هایی که می آید به وضوح حس می شود.


٭ مشخصات کتاب:

سمفونی مردگان، عباس معروفی، نشر گردون، چاپ بیستم:۱۳۸۶.


#سمفونی_مردگان

#عباس_معروفی 

#هردوهفته_یک_کتاب

نظرات 3 + ارسال نظر
یاسمن شنبه 9 اسفند 1399 ساعت 00:25

به شدت توصیه میشه خوندن این کتاب و در کل خوندن اثار عباس معروفی؛ازجمله:سال بلوا،فریدون سه پسر داشت،ذوب شده،پیکر فرهاد

متاسفانه من فقط همین رو از عباس معروفی خونده ام. امیدوارم فرصت بشه از بقیه ی آثارشون هم بخونم.

سپاس که وقت گذاشتید و خوندید.

سپهر سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 14:24

قار قار به زبان ترکی یعنی همون برف برف..
وقتی کلاغ ها میگن برف برف مخاطب ترک زبان فکر میکنه که داستان خواسته زبان ترکی کلاغ ها رو هم ترجمه کنه!!!

درود!
درست می فرمایید، این نکته ای بود که بعدا متوجه اش شده ام.
به نظرم مخاطب چنین داستانی، حداقل باید کتابخوان خوبی بوده باشه، وگرنه لذتی رو باید از خوندنش نخواهد برد.

سپاس از حضورتون.

مهرداد پنج‌شنبه 4 مرداد 1397 ساعت 22:39 http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
ممنون دوست عزیز
به کتاب مهمی پرداختی
من چون هنوز نخوندمش و اگر فرصت دست بده در آینده نزدیک قصد خوندن کتاب رو دارم مطلبت رو نخوندم و گفتم قبلش ازت بپرسم خوندن مطلبت خطر لوث شدن داستان داره یا نه.
ممنون بابت وبلاگ به واقع فعالت

سلام آقا مهرداد؛
خواهش می کنم.
این نوشته خطر لوث شدن داستان رو داره.
خوشحال می شم بعد از خوندن کتاب هم نظرتون رو بخونم.
خیلی ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین.
لطف دارین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد