فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

رقص روی لیوان ها...



‍ تبعیدگاه به تبعید گاه

و سال به سال

موهای شرقی مان

یک به یک

بر سنگ فرش پس کوچه های غربت

فرو می ریزند 


این فاجعه ی عظیمی ست برادر!

ما به سوی روحی برهنه گام بر می داریم


"شیرکو بیکس"


  حالم ناخوش است؛ هم از بیرون و هم از درون. دو بار تا حالا دکتر رفته ام و انگار همانی هستم که بودم!

غم سانچی، یک سال پس از پلاسکو، و افسوسی دیگر...

ویدئویی می بینم از وضعیت زلزله زده ها که حالم را بدتر می کند؛ عکسی می بینم از کودکی خون آلود در عَفرین که در بمباران جنگنده های ترکیه به این روز افتاده است...

چرا تاریخ از تکرار دست نمی کشد؟...


پ.ن:

٭ عنوان برگرفته از شعر فروغ فرخ زاد است؛ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. اما بیش از هر چیز، مرا یاد نمایشی می اندازد به همین نام از امیررضا کوهستانی که سال ها پیش در جشنواره ی تئاتر فجر دیدم و هنوز که هنوز است، در خاطرم می درخشد.

٭ مجسمه از: پائولو گراسینو