فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

۰۱۳ - دو.


  هرچه از فومن به ماسوله نزدیک تر می شویم، مسیر زیباتر می شود. شبیه جاده ی عباس آباد به کلاردشت و شاید هم زیباتر است؛ انگار درخت ها از بالا به آدم نگاه می کنند؛ توجه شان به جاده و مسافرانش است. جاده مارپیچ و باریک، شیب دار، از بین جنگل های انبوه، راه باز می کند. هوا خنک و دلپذیر است.

  ناخودآگاه یاد میرزا کوچک خان و یارانش می افتم که تفنگ به دست، چه قدر در این جنگل ها این سوی و آن سوی رفته اند...

  وقتی به جایی می رسیم که در نقشه، منتهی الیه جنوب غربی گیلان و نزدیک مرز استان زنجان است، ماسوله پیدا می شود. البته از این نقطه، هنوز از معماری پلکانی اش خبری نیست. ترافیک ورودی را رد می کنیم و به پل ابتدای ماسوله می رسیم. انبوهی از ماشین ها و آدم ها این جا هستند!

  ماشین را در پایین دست باریکه ای شیب دار در حاشیه ی رودخانه، که نامش را پارکینگ رایگان شهرداری گذاشته اند، پارک می کنیم و خانه ی معلم ماسوله را پیدا می کنیم که همان ابتدای روستاست. برای شب جا می گیریم.

  پیداست که این خانه ی معلم، پیش تر مدرسه بوده است و حالا تغییر کاربری داده است؛ سرویس بهداشتی و حمامش توی حیاط است. تلویزیونش برفک است. آنتن دهی موبایل ضعیف است؛ کلا کیفیت خوبی ندارد! مهم ترین مزیتش اما قیمت مناسبش می باشد که در این وقت سال، از نصف سایر جاها هم ارزانتر است.

  نهار را در ایوان مهمان سرای خانه ی معلم می خوریم که در همان نزدیکی محل اسکانمان می باشد و از آن جا، کوچه ای باریک و پلکانی را در پیش می گیریم و به سمت بازار ماسوله راه می افتیم.

    به خاطر اقلیم کوهستانی و مرطوب منطقه، دیوار خانه ها ضخیم و در و پنجره ها چوبی اند. گلدان های پُرگل، جلوی پنجره ها خودنمایی می کنند. هر چه بالاتر می رویم زیبایی ماسوله بهتر دیده می شود. کوچه های باریک و پلکانی را بالا می رویم و از کنار زن های هنرمند و خوشرویی می گذریم که عروسک ها و شال و جوراب های بافتنی شان را بساط کرده اند.



 سقف هر خانه ای ایوان خانه ی بالایی است؛ همین، یعنی مدارا کردن دائمی؛ یعنی مهربانی با همسایه و او را از خود دانستن. این چنین است که در این جا، زن و مرد به هم سلام می کنند و احوال هم را می پرسند. این به هم پیوستگی خانه ها در مناطق کوهستانی سابقه ی تاریخی کهنی دارد؛ شاید جالب ترینش "چَتَل هویوک" در آناتولی (ترکیه ی امروزی) بود با سابقه ای چندهزار ساله؛ شهری که در آن خانه ها به هم راه داشتند و هیچ حیاطی وجود نداشت مگر جاهایی برای انباشتن زباله! در کشور ما، بیشترین نمونه از چنین روستاها و شهرهایی در منطقه ی اورامان است.

  بازار اصلی ماسوله در واقع یکی از کوچه های آن است که در نهایت به آبشاری خارج از روستا ختم می شود. در کنار صنایع دستی این منطقه که عروسک های بافتنی مشخص ترینشان است، انواع صنایع دستی و غیر دستی چینی هم در مغازه ها به فروش می رسد؛ چیزی که متاسفانه در میدان نقش جهان اصفهان هم دیده بودم!

  در کنار فروش صنایع دستی، اجاره دادن خانه ها به مسافران، مهم ترین منابع درآمدی مردم است. در چند نقطه هم عکاسخانه هایی برای عکس گرفتن با لباس محلی فعالند.

  ماسوله یک امامزاده هم دارد که گنبد و دو مناره اش از دوردست پیداست.

  وقتی مه بالای روستا را می گیرد، ماسوله دیدنی تر می شود... جمعیت بازدیدکننده ها زیاد است و بازار عکس و سلفی گرفتن حسابی داغ است!


نظرات 2 + ارسال نظر
ابانا جمعه 7 مهر 1396 ساعت 19:21

دوتا شعر بالا عالی بودن... بخصوص کازابلانکا.
خوشم میاد اینجا همیشه شعرهای شیک وبقول خودم مجلسی! پیدا میشه.

به مهر می خونید؛ خیلی ممنونم!
خوشحالم که پسندیدید.

ابانا جمعه 31 شهریور 1396 ساعت 00:34

زیبا وودلنشین به زیبایی ماسوله...

ماسوله زیباست و قدم زدن در آن زیباتر.
خیلی ممنونم که وقت می گذارید و می خوانید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد