فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

ساغر


  نخستین روز ماه رمضان و دو دانه خرما به اسم سحری...، که بی خوابی به سرم زده است دوباره!


"باز ای و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش..."

(حافظ)

  این دو بیت مرا یاد مجله ی "ساغر" می اندازد و "سید مهدی حسینی نیا" که عنوانش را از بیت آخر گرفت؛ مجله ای در دوران دانشجویی که به طور اتفاقی در درآوردنش، سهیم شدم و چه خاطرات خوبی شکل گرفت؛ زحمت زیادی برایش کشیدیم و الحق که نسخه ی درخوری شد! مجله ای فرهنگی و هنری بود؛ سید برای پشت جلدش یک نقاشی منظره را که من با زغال کشیده بودم و بر دیوار خوابگاهمان بود برگزید و با شعری از خودش همراه کرد! من یک گزارش از جلسه ی نقد و بررسی فیلم "زیر پوست شهر" در فرهنگسرای بهمن، و یک به اصطلاح نقد از فیلم "هفت" (دیوید فینچر) در مجله داشتم...

  یادش بخیر؛ چه قدر برای تایپ آن زحمت کشیدیم و چه قدر ساندویچ خوردیم!!

با این که نام دکتر شریعتی را پای نوشته ای از او سانسور کردیم و (به توصیه ای!) از چاپ عکس گیتار در بخش موسیقی اش خودداری کردیم و مبحث "فروغ" را در بخش شعرش چاپ نکردیم، اما در مجموع از کار رضایت داشتیم!

  چه حال خوشی بود وقتی با سید وسط هر مجله را منگنه کردیم و نتیجه ی کار را دیدیم و به هر خوابگاه یک نسخه از مجله را دادیم...

اما ساغر، با جلد آبی رنگش، به همان یک شماره محدود شد و هرگز به شماره ی دوم نکشید..؛ برای شماره ی دوم فراخوان داده بودیم و انبوهی از شعر و داستان و مقاله و نقد از دانشجویان دریافت کرده بودیم؛ قرار بود از "مختومقلی فراغی" بگوییم. از "جنبش نفت" بگوییم و "تاریخ تئاتر" را آغاز کنیم...

هنوز هم نوشته های دستنویس یا تایپ شده ی دانشجوها را برای شماره ی دومش نگه داشته ام...

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت 17:32

عالی بود...
کس از درون شیشه نبوید گلاب را...

خوشحالم که دوست داشتین.
خیلی ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین.

دل آرام چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت 22:46 http://delaram.mihanblog.com

ساغر، با جلد آبی رنگش، به همان یک شماره محدود شد و هرگز به شماره ی دوم نکشید.


سلام اقای بابایی / چراااا ؟ خود خواسته بود یا طبق معمول کشوری که هنرمندان و نویسندگان درگیرند محیا نشد ؟

درود،
و سپاس بابت حضورتان!
خودخواسته که نبود..؛ پشتمان را خالی کردند...؛ انگیزه هایمان را از بین بردند...
اما با همان یک شماره، کارمان نقد و تحلیل شد و دوستان فرهیخته ای پیدا کردیم...

آبانا دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت 05:05 http://abanac.mihanblog.com

چرا ادامه پیدا نکرد؟؟؟ مانع شدند؟؟؟؟

چند تا عامل داشت؛ شاید مهم ترینش این بود که مسئولان دانشگاه مثل شماره ی اول همراهی نکردند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد