فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

هیراد...


  هیراد را برده بودم پارک؛ طبق معمول با شبکه ای از طناب های به هم پیوسته بازی می کرد که خودش به آن ها تارهای عنکبوتی می گوید!

  دختر بچه ای هم قد و قواره ی خودش آمد آن جا و او هم مشغول بازی شد. هیراد ازش پرسید:«اسمت چیه؟»

  دخترک پاسخ داد:«آتیش مامان!»