فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

این لب بوسه فریبی که تو را داده خدا...!

  بعد از مدرسه سراغ هیراد می روم که تا ظهر پیش مادرم بوده. بغلش می کنم. می پرسم:«به بابا سلام نمی کنی؟»
  مکثی می کند و مرا می بوسد و می خندد!
  می بوسمش و موهای ژولی پولی اش را چنگ می زنم. توی دلم می گویم که:«چه عاشقی بشه این! خوش به حال معشوقش!»

پ.ن:
عنوان برگرفته از بیتی ست از «صائب تبریزی»