فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

La Bohème

ترانه ی " لابوهم" از «شارل آزناوور»

بشنوید.


ترجمه ی ترانه:

از روزگاری برایتان می گویم

که زیر بیست ساله ها درکش نمی کنند

روزگاری که در مونمارتر زندگی می کردیم

و زیر پنجره هایمان بوته های یاس آویخته بود

و خانه ی ساده و کوچک ما

پاتوق خوبی بود

که کوچکی اش به نظر نمی آمد

آنجا بود که ما یکدیگر را شناختیم

من که فقیر بودم

و تو که مدل نقاشی های من می شدی

لابوهم، لابوهم

یعنی ما خوشبخت بودیم

لابوهم، لابوهم

ما یک روز در میان غذا می خوردیم

ما در کافه های نزدیک

آدم هایی بودیم

در انتظار شهرت،

اما تهیدست و با شکم هایی گرسنه

و با این حال از باورهایمان دست نمی کشیدیم

در بعضی کافه ها

به ازای یک غذای گرم و کافی

یک تابلوی نقاشی می فروختیم

و آواز می خواندیم

و برای از یاد بردن سرمای زمستان

گرد بخاری دور هم جمع می شدیم

لابوهم، لابوهم

یعنی تو زیبا بودی

لابوهم، لابوهم

ما چه قدر ذوق و نبوغ داشتیم

بیشتر وقتها برایم پیش می آمد

که برای درآوردن یک تصویر

جلوی سه پایه ام

شب زنده داری می کردم

و صبح بود که بالاخره می نشستیم

و خسته و خوشحال

شیر قهوه می خوردیم

چون همدیگر را و زندگی را دوست می داشتیم

لابوهم، لابوهم

یعنی ما بیست ساله بودیم

لابوهم، لابوهم

ما در روح زمانه زندگی می کردیم

از تقدیر روزگار

قدم زنان سمت آدرس قدیمی ام می رفتم

اما نشناختمش

نه دیوارها و نه کوچه هایی را

که جوانی ام را آنجا سپری کرده بودم

از بالای یک پلکان

آتلیه ام را جست و جو کردم

اما دیگر اثری ازش به جا نمانده بود

مونمارتر با ظاهر جدیدش

غمگین به نظر می رسید

و یاس هایش مرده بودند

لابوهم، لابوهم

ما جوان و دیوانه بودیم

لابوهم، لابوهم

دیگر هیچ معنایی ندارد


پ.ن:

عکس از فرانکو فونتانا

نظرات 4 + ارسال نظر
مژگان سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 21:15 http://cinemazendegi2.blog.ir/

همیشه انتخاب هاتون عالی هستند.
+ پُست بالایی تون. ایرانشهرُپارک ایرانشهرُ خانه هنرمندان. من یک جور دیگه اونجا رُ دوست دارم چونکه اولین باراونجا بود که با پوریا آشنا شدم.

درود و سپاس!
خوشحالم که دوست داشتین.
+ دقیقا از خانه ی هنرمندان می اومدم که هر هفته یه سر می رم. فضاش رو دوست دارم و همیشه چیزی برای یاد گرفتن توش هست!
چه خوب که خاطره ی قشنگی از اون جا دارین.
امیدوارم در کنار هم شاد و سرزنده باشین!

The Conqueror Worm شنبه 8 آبان 1395 ساعت 11:47 http://lunacy.blogsky.com/

غمگین به نظر می رسید
و یاس هایش مرده بودند

این جا رو واقعا همذات پنداری کردم.

چه قدر عکس احساس نوشته ها رو خوب منتقل می کرد.

خوشحالم که دوست داشتین.
به نظرم یک داستان کوتاهه این ترانه!
سپاس که خوندین.

محمدرضا جمعه 7 آبان 1395 ساعت 19:44 http://oinion.blogsky.com

سپاس آقامحمدرضا،
خوشحالم که دوست داشتین.

فرهاد ترابی پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 18:06

سلام وبلاگت عالی شده....وقتی برای هیرادت بغض کردی بغض کردم خدا بچه ها رو نگه داره.....مجلس سرمو شلوغ کرده ولی سینما رو هنوز ازم نگرفته درود

درود فرهاد جان، رفیق قدیمی!
خوش اومدی.
خیلی ممنونم، خدا بچه های نازنین تو رو هم نگه داره.
کاش فرصت بشه دوباره همدیگر رو ببینیم و درباره ی سینما گپ بزنیم.
ممنون که اومدی و خوندی. محبت داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد