فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

هر روز پاییزه...

  بالاخره شهریور تمام شد!

  اوائلش که درگیر مدرسه و امتحانات شهریوری اش بودم. بعد عمو مامه به خانه مان آمد؛ عمو پیر است و نابینا و مشکلات خاص خودش را دارد. بعد سفر کوتاهی به شهرستان داشتیم که مسائل استرس زایی برایمان پیش آمد. از آن جا که برگشتیم درگیر تعویض پلاک ماشین شدیم. بعد اثاث کشی خواهرزاده ام و مهمان داشتن. ‌تصادف مرتضی که یک روز تمام در بیمارستان کنارش بودم. سرماخوردگی هیراد و بعد هم مشکل تازه اش که پس از سونوگرافی، پزشک متخصص گفت که باید عمل شود... و نگرانی ها و استرس های بعدش.... 

  این چند روزه را هم شاگرد ابوذر بوده ام که گچکار است . هیراد را گاهی خانه ی مادر گذاشته ام و گاهی هم سر کار برده مش و این هم دغدغه ای بوده این روزها. قرار است از هفته ی بعد بگذاریمش مهد کودک. خدا کند با محیط آن جا کنار بیاید. نخستین بار است که می خواهد این فضا را تجربه کند.

  با ابوذر که کار می کنیم، موسیقی جزؤ جدایی ناپذیر لحظاتمان است. سلیقه ی او بیشتر آهنگ های غمگین است؛ محسن چاووشی، زنده یاد مرتضی پاشایی، مجید خراطها و ... یا ترانه های قدیمی. خب، هرچه باشد ما شاگردیم و اوستا ابوذر است!

  خانه ی قدیمی برادرم را گچ می کنیم. خانه ای که برایم پر از خاطرات تلخ و شیرین است. با این که ماسک می زنم، باز هم گرد و غبار گچ اذیتم می کند. هر روز بعد از کار دوش می گیرم.خسته و کوفته از سر کار می آیم و شب هم به سرعت خوابم می برد.

  مدت هاست که فرصت نکرده ام کتاب بخوانم و دلیل اصلی آن هم استرس ها و گرفتاری هایی بوده که این چند وقته داشته ایم و هنوز هم تمام نشده اند. فروغ برای هیراد خیلی بی قراری می کرد.

  خیلی پیش می آمد که سرگردان میان کتاب هایم می چرخیدم و یکی شان را از قفسه بیرون می کشیدم و چند ورقی می زدم و دوباره سرجایش می گذاشتم. 

  بارها یأس و ناامیدی را تجربه کردم و برگشتم. نامهربانی دیدم و صبوری کردم... 

 از فردا می روم سر کلاس؛ امیدوارم سال تحصیلی پیش رو، سال خوبی برایم باشد.

  پاییز را دوست دارم؛ طبیعت رنگ به رنگ می شود و احساس من را به اوج می رساند!


  پ.ن:

عنوان برگرفته از ترانه ای به همین نام از محسن چاووشی.


نظرات 3 + ارسال نظر
یلدا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 14:19

خسته نباشید...
امیدوارم هیراد کوچولو خوب باشه...

زنده باشین،خیلی ممنون.
شما هم سلامت باشین.
هیراد سلام می رسونه.

معصومه یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 09:58 http://www.hanker.blogsky.com

پاییز خیلی خوبه
البته زمستون هم که برسه همین و میگم و بعدی و بعدی ...
چه قدر تغییر فصل ها لازمه

خیلی خوبه!:)
تغییر واقعا لازمه، هم تو فصل ها و هم تو زندگی و طرز فکرها.
سپاس که هستین.

و کی میدونه که پشت این صفحه های مجازی چه روزایی داره میگذره به آدما.....
هیراد....با دمپایی های قشنگ مردونه ی کوچولوش...من تحمل درد داشتن بچه ها رو ندارم.دعا میکنم حالش زود خوب شه.....


پاییزتون مبارک :)

امیدوارم این فصل رنگی رنگی رنگ های قشنگ رو به ارمغان بیاره براتون :)
و ارامش جریان داشته باشه....

خیلی ممنونم از محبتتون.
هیراد سلام می رسونه. امیدوارم همه چیز به خیر و خوشی تموم بشه.
پاییز شما هم قشنگ!
شاد باشین و سرزنده، سپاس از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد