فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

دو زلفونت بود تار ربابم..

 


 چند روز پراسترس و خسته کننده را پشت سر گذاشتم.  درگیر انجام کاری بودم. 

  آن قدر حالم از زمانه گرفته بود که واقعا از همه چیز ناامید شده بودم. نامهربانی و سردی ای که هر روز بیش تر جامعه مان را در خود غرق می کند، وقتی آمیخته می شود با فضایی سرشار از کاغذبازی، قوانین پرعیب، قانون گریزی و ناآگاهی، دنیای بی روحی را پیرامونم شکل می دهد که نفس کشیدن در آن را دوست ندارم!

   آدم های خودخواهی که فقط پول را می شناسند و هرچیزی را حساب و کتاب می کنند و در همه حال این منافع خودشان است که ارجحیت دارد.

   هرجایی که اندک خرمی ای در آن باشد، به سرعت تصرف می کنند و برج و ویلای بتونی می سازند تا در آن فضای کذایی به حال خودشان باشند! یادم می آید که یک بار با ابوذر به عمق ارتفاعات جنگل دوهزار در شهسوار رفته بودیم؛ جایی که جنگل ها در ظهر هنوز در مه بودند؛ اصلا نمی دانم چه طور آن همه مصالح بتونی را به آن جا و آن زمین شیبدار انتقال داده بودند. ساختمانی بی قواره که هیچ سنخیتی با فضای پیرامونش نداشت؛ درست مثل مجوز ساختی که لابد با پول به دست آمده بود.

  می دانم! می دانم که مسأله به این سادگی ها نیست. 

  ترمیم اخلاق جامعه ای رو به زوال، ساده نیست.

.....

  این ها را کنار تخت مرتضی توی بیمارستان می نویسم که پنجشنبه تصادف کرده؛ آرنج دست راستش شکسته است. بیمار تخت کناری اش دارد "ابله" داستایفسکی را می خواند. بیمار طرف دیگر هم درب و داغان است؛ ظاهرا با ماشین سنگینی تصادف کرده است. به پرده ی کرم رنگ رو به رویی اش خیره شده.

 راستی که عجب بیمارستانی ست؛ صد رحمت به سیستم بیمار آموزش و پرورش!!

پ.ن:

عنوان، همراه گاه و بی گاه این روزهایم، با صدای استاد شجریان.

عکس معروف به "موزیسین کوچک"، از هنری مانوئل.

نظرات 8 + ارسال نظر
مژگان شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 19:59

سلام آقای بابایی عزیزُ گرامی
+ آرزوی بهبودی برای دوستتون
+ کنار جاده های شمالُ تو ساحل دریا پُر آشغالُ زباله شده. مردمی که برای طبیعتشون ارزشی قائل نیستن. برای انسانیت هم ارزشی قائل نخواهند شد. مردی که دستُ پای یک سگُ می بندنُ اونُ با چوب می زنن. مردمی که تو مراسم اعدام می ایستندُ تخمه می شکنند. مردمی که انسانیتُ فراموش کردن. من از دنیای آینده با این آدمها می ترسم.
( ترمیم اخلاق جامعه ای رو به زوال، ساده نیست.)
+ به نظرم دیگه قابل ترمیم نیست.

درود...
خیلی ممنونم.
حق دارید، من هم از دنیای آینده می ترسم و امید چندانی بهش ندارم!
به نظرم با شرایط فعلی، قابل ترمیم نیست!
سپاس از حضورتون.

آبانا چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 18:27 http://abanac.mihanblog.com

اظهار تاسف میشه کرد فقط!

به قول ابوالفضل زرویی نصرآباد:« دعا کنیم که حالمون خوب بشه!»
سپاس که می خونین.

جلبک خاتون چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 13:27 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com/

امیدوارم ناخوشی ها هر چه زودتر به خوشی بدل بشن :)
هوای نفس کشیدن ها خیلی وقته دلگیر و مرده ست !

و چقدر من با نوشته های این بشر خاطره دارم....داستایفسکی :)

خیلی ممنونم، امیدوارم حال شما هم همیشه خوش باشه!

همین طوره...

داستایوفسکی همراه خیلی از نسل ها بوده و همچنان زنده است.

سپاس از حضورتون.

محدثه چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 10:51 http://www.sedayepayebaran.blogsky.com

سلام،
متاسفانه روز به روز طبیعت زیبای کشورمان از بین می رود، و عامل این ،خودخواهی برخی مردم است

درود..
متاسفانه وضعیت وخیم تر از اونی هست که فکر می کنیم! اما ناامید هم نیستیم...
عوامل زیادی در این امر دخالت دارن، اما به هرحال حداقل انتظار می ره که هر کدوم از ما به وظایفمون در این باره عمل کنیم. در کنار این، برای نجات برخی از این ها نیاز به کارهای بلند مدت و بودجه های کلان هست که توجه دست اندرکاران رو می طلبه.
سپاس که هستین.

معصومه سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 17:08 http://hanker.blogsky.com

سلام
کاش ایران زیباتری داشتیم

درود..
واقعا کاش...
غیر ممکن نیست البته!
سپاس از حضورتون.

The Conqueror Worm سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 15:02 http://lunacy.blogsky.com/

همیشه از دکترها و بیمارستان متنفر بودم به نظرم معلم ها و مدرسه خیلی خیلی هیجان انگیزتر هستند. در مورد ویلا ساختن تو دل طبیعت بکر هم فقط میشه گفت پول است و هیچ دلسوزی هم برای محیط زیست از نوع مسئولیت پذیرش نیست.

من هم محیط بیمارستان رو اصلا دوست ندارم و همیشه می گم خدا به داد این هایی برسه که این جا کار می کنن!

آدم های خودخواه و پول پرست همه چیز رو با پول می خرند و با ادامه ی این وضع، خیلی از همین اندک ها رو هم در آینده نخواهیم داشت.
سپاس که می خونین.

حسین فاتحی دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 00:53

سلام
این روزا پارکهارو هم میفروشند تا باهاش برج بسازن
امیدوارم اقا مرتضی هم حالشون هر چه سریع تر خوب بشه

درود حسین جان،
متاسفانه انگار نیروی جدی ای برای از بین رفتن محیط زیستمون نیست!
خیلی ممنونم، مرتضی حالش بهتره.
سپاس از حضورت.

مجید مویدی یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 20:15

سلام بر اسماعیل بابایی عزیز
اول اینکه امیدوارم روزهای بدت گذشته باشه. اون عزیزت هم حالت بهتر باشه.
+ از قضیه ی کاغذ بازی و اخلاق توی جامعه و ... اجازه بده بگذریم..
اما "ابله" داستایوسکی: یادش بخیر، این کتاب رو تقربا توی پنج شش شب خوندمش و خیلی خیلی لذت بردم. و البته شخصیت "ابله" و "پرنس میشکین" تو این کتاب خیلی رو من تاثیر داشت.
کلا و روی هم رفته، بین کلاسیک ها، با داستایوسکی خیلی خوب و عنیق ارتباط می کیرم.
+ عکس هم دست مریزاد: عالیه رفیق :).

درود مجید جان،
زنده باشی. سپاس!
موافقم! حرف زدن نداره!
رئالیسم داستایفسکی عالیه.
خیلی ممنونم، خوشحالم که دوست داشتی:)
سپاس از حضورت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد