فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

نگاهی به رمان «پیرمرد و دریا» از ارنست همینگوی

  «پیرمرد و دریا» رمانی ست واقعگرای مدرن، با راوی دانای کل. داستان ماهیگیر پیر فقیری به نام "سانتیاگو" که بزرگ ترین ماهی عمرش را شکار می کند. مکان رخدادها خلیجی در کوباست.

  رمان شخصیت های محدودی دارد؛ سانتیاگو و پسرکی به نام "مانولین"  که ماهیگیری را از از او آموخته و دل سوز اش است.

  سانتیاگو ماهیگیری تنهاست که مدت هاست شکار خوبی نکرده است. همه چیز او کهن است، مگر چشم هایش؛ «.. چشم هایش به رنگ دریا بود و شاد و شکست نخورده بود.» (ص۹۸) همینگوی پس از توصیف ظاهر سانتیاگو و شرایط زندگی اش -که بخشی از آن ها در توصیفات راوی و بخش دیگری از خلال گفت و گوهای سانتیاگو و پسرک به مخاطب داده می شود -، به همان چند جمله ی کوتاه درباره ی چشمان شاد و شکست نخورده ی او بسنده می کند و مابقی شناخت مخاطب از او را در سفر ماهیگیری اش ایجاد می کند.

  سانتیاگو قهرمانی ست که هیچ ویژگی خاص بیرونی ای ندارد -لاغر و خشکیده، با شیارهای عمیق پشت گردن اش و لکه های قهوه ای روی پوست اش. اما او روح بزرگی دارد. عزت نفس دارد. مقاوم است و خودش را خوار نمی کند. مجموعه ی خصایلی که نویسنده از او در ذهن مخاطب می سازد، شمایل یک قهرمان بزرگ است. یک انسان خستگی ناپذیر.

  «دریا» و سفر دریایی، از قدیم و از جمله در اساطیر، محملی بوده برای آزمودن توانایی ها و ویژگی های کاراکتر . او به نبرد با طبیعت می رود، اما نبردی که خود جزئی از طبیعت است؛ تاوان دادن او جزئی از طبیعت است و او به آن پیش آگاهی دارد. او به یگانگی با طبیعت رسیده است؛ احترام آن را نگه می دارد. حریص نیست؛ به قدری که باید، از طبیعت می گیرد و با آن بده بستان می کند.

  روح طبیعت گرای او آن جا که با پرندگان و ماهیان سخن می گوید، یادآور زندگی و طرز تفکر سرخپوست هاست. البته که بخشی از این گفت و گو ها را هم باید به حساب طراحی اثر گذاشت و ابزارهای محدود نویسنده برای پیشبرد داستان.

 نثر همینگوی و گفت و گو نویسی اش، دو ویژگی مهم آثار اوست. نثری که در این جا به شدت منضبط و حساب شده است؛ توصیف ها تصویری، موجز و با جزییات دقیق است. نویسنده کوشیده تا رمان اش را با حداقل واژه ها روایت کند.

  تکرار آن جمله که «کاش پسرک این جا بود.» در جای جای متن، تاکید دوباره ای ست بر تنهایی ناگزیر او و البته یادآور جمله ی معروف پایان رمان «داشتن و نداشتن» اش، آن جا که "هری مورگان" می گوید :«یک دست تنها نمی تواند.» اما امید ویژگی مهم شخصیت سانتیاگو ست. او تا آخرین لحظه از پا نمی نشیند. این مبارزه و ناامید نشدن، یک جنبه ی مهم دیگر را هم نشان می دهد؛ پیرمرد می خواهد خودش را نشان دهد. او می خواهد خودش را اثبات کند. اما پسرک هم به او امید می دهد و به ویژه در پایان رمان، آن جا که پیرمرد می گوید:« ..من دیگه بختم برگشته.»، این پسرک است که با جملات اش امید را در دل پیرمرد زنده نگه می دارد تا او دوباره خواب شیرهای آفریقایی را ببیند؛ دوران شور و نشاط جوانی اش را.


مشخصات کتاب:

پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه ی نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم: شهریور هشتاد و پنج.


پ.ن.ها:

* متاسفانه درگیری های کاری من هنوز تمام نشده و آن طور که باید نمی توانم به دوستانم سر بزنم. امیدوارم هرچه زودتر به زمان آزاد تری برسم.

* این نوشته را برای جلسه ی کانون کتابخوانان فرهنگ سرای گلستان نوشته ام؛ هر دو هفته یک بار درباره ی کتابی صحبت می کنیم. همین شاید باعث شده  که من حداقل نوشته ی تازه ای برای وبلاگم داشته باشم!

* نسخه ی مورد نظری که مشخصات اش را در این جا آورده ام، یک مقدمه ی نود صفحه ای هم درباره ی نویسنده دارد که اگرچه اطناب دارد، اما خواندنی ست.

نظرات 4 + ارسال نظر
مژگان جمعه 14 خرداد 1395 ساعت 21:42 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ یک کتاب فوق العاده. راستش کتابُ نخوندم اما تا اسم پیرمردُدریا می یاد یاد آنتونی کوئین می افتمُ بازی درخشانی که تو این اثراقتباسی داشت.

درود!
یک کتاب فوق العاده؛ موافقم!
فیلمش رو خیلی سال پیش از تلویزیون دیده م و چیز زیادی از اون در خاطرم نمونده. اما دوست دارم یک بار دیگه ببینمش تا با کتاب مقایسه ش کنم.
سپاس که هستید و می خونید.

محمدرضا جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 01:22 http://oinion.blogsky.com

همینگوی استاد ساده نگاری و در عین حال جذاب و تصویری نگاشتن است.
پیرمرد و دریا یکی از کلاسیک های خوب و آموزنده است برای کسانی که می خاهند قلم به دست باشند

درود آقا محمدرضا.
کاش فرصتی پیش بیاید تا کتاب های خوبی مثل این را یکی یکی بخوانم. کتاب را یکی از دوستانم چند سال پیش برایم هدیه آورده بود و هر بار به دلیلی خواندن اش را پشت گوش می انداختم. اما حالا خیلی خوشحالم که مطالعه اش کردم.
سپاس که وقت می گذارید و می خوانید.

hamed پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 01:17 http://mrx.blogfa.com

درود
با این پست شما هوس مطالعه این کتاب رو کردم
حتما خواهم خواندش بزودی
*************
برادرم می گفت لئوناردو دیکاپریو از این کتاب بعنوان بهترین کتابی که در طول عمرش خوانده است یاد کرده

درود و سپاس که وقت می گذارید و می خوانید.
رمان کم حجم ، روان و خوبی ست؛ امیدوارم بخوانید و لذت ببرید.
سپاس که هستید.

آبانا یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 18:42 http://abanac.mihanblog.com

پیرمرد و دریا و تابلوهای نقاشی و ابدو یک روز را خواندم. ممنون

درود و سپاس از همراهی شما.
وقت می گذارید و می خوانید،
سپاس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد