فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

من و بوف کور!


  نام «صادق هدایت» را نخستین بار در کلاس چهارم ابتدایی و از زبان معلم مان آقای نجفی شنیدم؛ در کتاب فارسی پرسشی بود با این مضمون که:«نویسنده ای را نام ببرید.»، همان اوایل کتاب بود، و من در پاسخ گفتم:«ولتر»!
نام ولتر را از مجله ای که برادرم خریده بود می شناختم. آقای نجفی مکثی کرد و گفت:«بنویسید صادق هدایت»
بعد آمد کنارم و دید که من، هم ولتر را نوشته ام و هم صادق هدایت را. چند جلسه بعد که برایمان داستان-خاطره ای سر کلاس خواند با مضمون جنگ، فهمیدم که اهل نوشتن است، و شخصیت اش برایم دوست داشتنی تر شد.
زمان گذشت...؛ من غوطه ور در داستان های خارجی و از جمله داستان های «ژول ورن» بودم. کم تر کتاب داستانی را از دست می دادم، و اغلب کتاب هایی را هم که برادرم که ادبیات خوانده به خانه می آورد می خواندم.
 در دوره ی دبیرستان پیش از آن که حتی داستان کوتاهی از صادق هدایت خوانده باشم، در کتابخانه ی مدرسه مان کتابی پیدا کردم در تفسیر داستان های او؛ کتاب را که حالا هیچ نشانی از آن به خاطر ندارم، با ولع عجیبی خواندم و بسیار از آن خوشم آمد.
 تا این که بعد از کنکور که فراغتی پیش آمده بود، وقتی یکی از دوستان گفت که تعدادی کتاب دارد، از او خواستم که اگر از هدایت چیزی دارد برایم بیاورد، و او «پروین، دختر ساسان» را آورد؛ یک کتاب جیبی با تعدادی داستان و نمایشنامه از نویسنده بود. این نخستین کتابی بود که از هدایت خواندم.
در دوره ی دانشگاه، تقریبا همه ی داستان های کوتاه او را خواندم، و البته شروع به خواندن «بوف کور» اش کردم. یادم می آید که هربار به دلیلی کتاب ناتمام می ماند. خواندن اش برایم سخت بود و با همه ی داستان هایی که پیش از آن از او خوانده بودم متفاوت بود. کنار گذاشتم اش.
گذشت تا من داستان های تازه ای خواندم که شیوه ی روایت شان به کلی متفاوت بود. بعد دوباره جرات کردم و بوف کور را شروع کردم؛ خواندن اش این بار برایم راحت تر بود، اما به هرحال لذت چندانی از آن نبردم، و انگار وظیفه ای بود بر گردن ام!
اما چندسال بعد، وقتی «شازده احتجاب» گلشیری را خواندم، وقتی «ملکوت» بهرام صادقی را خواندم، و چند داستان دیگر، خواندن چنین داستان هایی دیگر برایم سخت نبود....
  و اکنون که جنبه های فنی داستان ها هم برایم جذاب شده، خواندن «بوف کور» نه تنها برایم سخت نیست، که بی اندازه لذت بخش است؛ «هدایت» چیدمان فوق العاده ای برای روایت رمان اش برگزیده است، و بی شک «بوف کور» یک رمان بی نظیر در تاریخ ادبیات ماست. اهمیت کتاب به ویژه وقتی به دوره ای که نویسنده در آن می زیسته نگاه بکنیم، خیلی بیش تر می شود. اشکال عمده ای که در نگرش های اغلب ما جماعت ایرانی به آثار نویسنده ها هست این است که فارغ از اثر ادبی، به کنکاش در زندگی خالق اثر می پردازیم؛ یعنی به جای کتاب، نویسنده اش را نقد می کنیم!
این درست که آثار هر نویسنده ای متاثر از جهان بینی او و آن چه در زندگی بر او گذشته است می باشد، اما در بررسی یک اثر ادبی باید نخست این را در نظر داشت که «هر متنی دنیای خودش را دارد.» جهان داستانی هر رمان، جهانی ست با مولفه های تعریف شده در متن اش، که لزوما سازگار با تعاریف دنیای ما نیست. پس در بررسی یک اثر ادبی، نخست باید آن را مستقل از نویسنده در نظر گرفت و در پی شناخت جهان داستانی خود متن بود. اما برای پیدا کردن آبشخور لایه های زیرین متن، می توان به جهان بینی نویسنده هم مراجعه کرد.
  و این که هر متنی برای مخاطب خاصی نوشته می شود و این چنین نیست که یک رمان بتواند انتظارات همه ی مخاطبان را برآورده کند. باید دید مخاطب آن نوشته کیست.

نظرات 4 + ارسال نظر
آبانا سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 16:44 http://abanac.mihanblog.com

من حس خاصی به صادق هدایت ندارم. فقط " سگ ولگرد" ش رو خوندم و به نظرم خیلی قشنگ و با معنا بود.

درود...
سگ ولگرد از داستان های خوب هدایت هست.
سپاس که هستید.

معصومه جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 10:22 http://www.hanker.blogsky.com

سلام و من واقعا از اینکه به وبلاگ شما و وبلاگ خودم سر نمی زدم هر روز حس بدی داشتم ...
خیلی خوبه الان اینجا بودم
هدایت رو در دوران دبیرستان خوندم و به شدت ازش خوشم اومد ...
منم در این مورد بعدا می نویسم

خیلی خوشحالم

درود..
و سپاس که همیشه می خونید.
منتظر نوشته تون هستم.

محمدرضا جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 11:57 http://oinion.blog sky.com

به عقیده ی من هر کس با هر سلیقه ی نوشتاری اگر دست به قلم می شود و می خاهد داستان بنویسد(از هر نوع) باید و باید صادق هدایت را بخاند.
او تأثیر شگرفی در ادبیات داستانی گذاشت و موج نویی از نویسندگان جوان را سازمان داد کسانی مانند آل احمد بزگ علوی و...
این که گفتم حتمن باید بخاند از لحاظ المنت های داستانی است حالا شاید کسی نیهیلیسم را که هدایت مروّج آن است نپسندد ولی این از مقوله ی تکنیک جداست

موافقم آقامحمدرضا،
هدایت از پیشروان ادبیات داستانی جدی ماست، و مطالعه ی بوف کور هم تجربه ی خوبی برای کتابخوانان است.
سپاس که هستید.

دل آرام چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 23:49 http://delaram.mihanblog.com

اقای بابایی چقدر زیبا نقد ناقدان بی انصاف نموده اید ...
به جسارت بگویم کتابهای صادق را مطالعه کرده و بسیار هم لذت برده ام...
صادق از معدود نویسندگان قدری هست که بی اندازه راست گفتار بوده و به آنچه نوشته اعتقاد قلبی داشته ..

لطف دارید،
سپاس!
اشاره ی درستی ست به اعتقاد قلبی نویسنده. او نسبت به زمانه اش خیلی پیش بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد