فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

درباره ی کتاب «دموکراسی یا دموقراضه»، از سیدمهدی شجاعی


  داستان کتاب در کشوری به نام غربستان اتفاق می افتد؛ جایی که پادشاه برای انتخاب جانشین پس از خودش، برای نخستین بار انتخابات را پیش می کشد و نخستین دموکراسی جهان را پایه گزاری می کند. بیست و چهار پسرش (بیست و چهار دمو)، یکی پس از دیگری به تخت پادشاهی می رسند، اما بیست و پنجمین پسر که مردم به او «دموقراضه» می گویند، به کلی متفاوت تر از بقیه عمل می کند....

....

  در «دموکراسی یا دموقراضه»، دغدغه ی نویسنده فرم نیست و پرداختن به مضامین ذهنی خویش است؛ نویسنده توجهی به توصیف و شخصیت پردازی ندارد، و اولویت را به روایت داستانش داده است.

  داستان البته که تازه نیست، اما برای ما که تاکنون چنین متن هایی را به فارسی نخوانده ایم تازگی دارد، و انگار از حرف های «مگو» می گوید، و همین به تنهایی، خواندنش را لذتبخش کرده است.

  داستان را راوی اول دانای کل تعریف می کند، اما راوی ای که نقش پر رنگی دارد، در جاهایی انگار خودش مورد پرسش قرار می گیرد (مانند ص ۲۳)، و بسیار به پرسش و پاسخ با مخاطبش می پردازد، برایش استدلال می کند، و در واقع خودش را پیش می کشد.

  به دلایلی که در ادامه می آید، می توان گفت که نویسنده از «تکنیک فاصله گزاری برشتی» برای روایت داستان اش بهره برده است؛ مهم ترین ویژگی شیوه ی «برشت»، برانگیختن تفکر به جای احساس است، و نویسنده برای پیش گیری از همذات پنداری مخاطب با شخصیت ها، و توجه او به روایت، از جمله از «بیگانه سازی» استفاده می کند، که تمثیل و تشبیه از فنون آن است. در این متد، روایت برتری دارد بر تجسم، و موضوعات برگرفته از واقعیات اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی حاکم اند. از طنز برای طرح و توضیح اخلاقیات بهره برده می شود، و نویسنده در جاهایی با مخاطب وارد گفت و گو می شود...؛ در نهایت، هدف برشت این بود که مخاطب با اثر برخورد عقلانی کند، تفکر و تجزیه و تحلیل و انتقاد کند، و بر آگاهی اش افزوده شود.

  و در یک مقایسه، مواردی که برشمرده شد، در این رمان نیز دیده می شود؛ نویسنده از حداقل توصیفات استفاده می کند، از تمثیل بهره می برد، با مخاطب گفت و گو می کند، از طنز برای بیان مفاهیم مورد نظرش استفاده می کند، و در مجموع مخاطب را به خوانش انتقادی از اثر، و تجزیه و تحلیل آن وا می دارد.

  بدیهی ست که استفاده از طنز لاجرم پیش می آید، چرا که ناخودآگاه راه را بر هرگونه تشبیه بیرونی بسته، و به قول معروف گزک دست کسی نمی دهد! این چنین است که زمان روایت «بسیار بسیار قدیم، که سال هاست به کلی از حافظه ی تقویم ها پاک شده، در سرزمینی بسیار بسیار دور به اسم غربستان که امروزه بعید است بر روی کره زمین، نام و نشانی از آن باقی مانده باشد» (ص۹) اتفاق می افتد و حتی نویسنده بعضا از توضیحاتی در پاورقی هم نمی گذرد تا مبادا سوء تفاهمی پیش بیاید!

  نویسنده همچنین از فلاش فوروارد نیز به کرات استفاده می کند.

  بعد از فصل نخست کتاب که آغاز ماجراست، تا فصل دوازدهم، اصول و مبانی حکومت دموقراضه بیان می شود؛ اصولی کثیف که بر پایه ی منافع شخصی پادشاه شکل گرفته است ( و البته در فصل سیزدهم مشخص می شود که بسیاری شان هم سو با منافع کشور همسایه شان بوده که در نهایت غربستان را فتح می کند.)

  دموقراضه تعابیر تازه ای از مفاهیم را برای مردم پیش می کشد، و هر بار طرحی نو درمی اندازد که توطئه یا شیطنتی در پس آن نهفته است! تا جایی که پادشاه حتی از بازی های مورد علاقه ی مردم نیز نمی گذرد، و از آن برای رسیدن به مقاصدش، بهره برداری می کند. از جمله او اخلاق را مورد هدف قرار می دهد؛ مثلا دزدی را زشت نمی داند،اگر برای اهداف متعالی صورت گیرد! (صص ۸۱ و ۸۲)، یا دروغ گفتن را هنر می داند! (ص۱۳۸). در غربستان مردم به گوسفندانی تعبیر می شوند که پادشاه هر بار برنامه ی تازه ای رویشان پیاده می کند و یک اصل ابتدایی و مهم را همان ابتدا به زیر دستانش یادآور می شود که در همه حال «مردم عادت می کنند!» (ص۴۶) مردمی که خود او را انتخاب کرده اند، اما به شدت منفعل اند، و تنها کارمهم شان در فصل سیزدهم اتفاق می افتد که در حمله ی بیگانگان، بدون هیچ مقاومتی، کشور را به آن ها می سپارند!

  اما آیا این کتاب در نقد دموکراسی ست؟

  می دانیم که دموکراسی یا مردم سالاری ، از دولتشهر های یونان باستان پدید آمد و  منظور از آن، حکومت عامه ی مردم است. (دموکراسی مستقیم)، که در  دنیای امروز به دموکراسی غیر مستقیم یا «نمایندگی» موسوم است؛ یعنی انتخاب نمایندگانی که در مجلس های قانون گزاری در پی برآوردن خواست های اکثریت مردم اند، و انتخابات آزاد از مؤلفه های اصلی آن است؛ انتخاباتی که در خدمت حق تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان قرار می گیرد. اساس دموکراسی، باور به ارزش فرد انسانی، و تصمیم گیری او در مورد امور عمومی و خصوصی می باشد.

  در این داستان و در همان فصل نخست، ممول پادشاه غربستان، انتخاب جانشین پس از خود را به انتخابات می سپرد. دیدگاه او این است که:«مردم باید حق انتخاب داشته باشند، باید در تعیین سرنوشت و اداره ی امور خود مشارکت کنند.» (ص۱۶) که اشاره ی مستقیمی ست به مفهوم دموکراسی، که در داستان به عنوان نخستین دموکراسی تاریخ از آن نام برده شده است.

  مردمی که برای نخستین بار حق انتخاب پیدا کرده اند، شادمان از این حکم پادشاه، با حضور حداکثری در انتخابات شرکت می کنند... پادشاهان یکی پس از دیگری بر مسند حکومت می نشینند.

  اما این شیوه ی حکومتی به ظاهر دموکراتیک، زندگی را برای مردم هر روز تلخ تر می کند، تا آن جا که حتی در برابر حمله ی بیگانگان به خاکشان، کم ترین مقاومتی نمی کنند. دموکراسی ای که برای آن ها اتفاق می افتد، نه تنها یک دموکراسی صوری ست، که بدر نهایت به فاشیسم  منتهی می شود. دموکراسی ای که در آن با مسائل مهم، برخوردی ساده لوحانه و عامیانه صورت گرفته، و راه حل های مشکلات واقعی نیستند، و نه تنها گرهی از مسائل اقتصادی مردم حل نمی شود، بلکه گرفتاری های تازه ای نیز سراغشان می آید. عنوان کتاب نیز تاکیدی ست بر این مضمون که، کدام دموکراسی؟! این دموقراضه ای بیش نیست! در جایی که استبداد ریشه ای ست و عوام انتخاب می کنند، دموکراسی به معنای واقعی اش تحقق ناپذیر است. هرچند نویسنده در فصل پایانی، و از زبان پادشاه جدید، فضا را اندکی تلطیف می کند.

  و این که به نظرم نویسنده می توانست در دو فصل پایانی از پرگویی اش کم کند، و ایجاز را در نظر بگیرد، تا لذت خواندن کتاب تا انتها در ذایقه ی مخاطب بماند.


مشخصات کتاب:

دموکراسی یا دموقراضه، سیدمهدی شجاعی، نشر نیستان، چاپ دوم: ۱۳۸۸.


پ.ن:

  این نوشته را هفته ی پیش، سه شنبه بیستم بهمن ماه، در جلسه ی کانون کتابخوانان فرهنگسرای گلستان خواندم؛ تجربه ی دلچسبی بود!


بعدا نوشت:

سه شنبه ای که گذشت (۲۷ بهمن)، جلسه ی نقد کتاب با حضور نویسنده و دو تن از اساتید برگزار شد؛ استاد خوبم آقای محمدرضا گودرزی، و آقای ابوالفضل زرویی نصر آباد عزیز و دوست داشتنی. جلسه ی خیلی خوبی بود.

نظرات 8 + ارسال نظر
محدثه بابایی شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 23:52 http://www.sedayepayebaran.blogsky.com

سلام، از نظر تخصصی نمیدونم چون کتاب رو نخوندم، ولی در کل شما همه مطالبتون عالیه، ممنون

سلام،
لطف دارید محدثه خانم.
سپاس که وقت می ذارین و می خونین.

مجید مویدی جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 15:20 http://majidmoayyedi.blogsky.com

موافقم اسماعیل جان. قطعا تو کشور ما، نوشتن از این جور چیزها، بیشتر از هفت خان رستم رو پیش روو داره. با این وصف تو، در اولین فرصت سعی می کنم بخونمش.
ممنون

امیدوارم بخونی و نظرت رو هم برامون بنویسی.
خیلی ممنونم که هستی مجید جان.
سپاس!

پاپیون چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 15:04 http://opinion.blog sky.com

نزدیک به سه سال پیش بود این کتاب رو دوستی داد بهم و سپارش کرد که بخونمش شوربختانه در اون برهه خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم و کتاب رو پس دادم!
حالا باید دوباره گیرش بیارم و بخونمش
چه طراحیه جلد گیرایی داره نظر آدم رو به شدّت جلب می کنه

امیدوارم بخونید و خوشتون بیاد؛ دوستتون هدیه ی خوبی بهتون داده.
کتاب خوبیه.
سپاس از حضورتون!

معصومه یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 14:09

سلام بیشتر از اینکه خوندن خود نوشته به من انرژی بده به روز بودن شما باعث میشه ...

سلام،
خیلی ممنونم از شما که همیشه وقت می ذارید و می خونید.
لطف می کنید.

مژگان شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 16:36 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ اینُ نسخه پی دی اف شُ قبلا پوریا بهم داده بود تا بخونم.
+ ولی هیچ وقت تمومش نکردم.
+ الان خوشحالم که این متنُ خوندم.
+ شما دست روی مطالب خوبی می گذارید. مطالبی که باعث می شن تا آدما درباره شون فکر کنه.
مچکرم

سلام،
فکر می کنم از خوندنش لذت ببرید.
خیلی ممنونم از شما، لطف دارید.
سپاس که هستین.

hamed جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 15:08 http://mrx.blogfa.com

سلام آقا اسماعیل
این نگاه حرفه ای شما به کتاب و تحلیلش به آدم حس افتخار می ده که مخاطب وبلاگتون باشه. نکاتی رو از تحلیلتون یاد گرفتم. ممنونم.
این کتاب و کشتی پهلو گرفته از این نویسنده رو دارم اما هنوز نخوندمشون.

سلام،
خواهش می کنم. لطف دارین.
خوشحالم که دوست داشتین.
فکر می کنم با توجه به مباحثی که تو وبلاگتون می آرین، خوندن این کتاب براتون جالب باشه.
سپاس از حضورتون.

مجید مویدی سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 22:13 http://majidmoayyedi.blogsky.com

سلام اسماعیل جان
این کتاب رو نخوندم متاسفانه. نمی دونم کتاب، مضمون های مورد نظرش رو عریان ارائه کرده و صرفا شکل و رنگ قصه بهش زده یا نه...چیزی که متاسفانه بین کارهای داخلیِ چند سالِ اخیرمون، به وفور دیدمش... راستش من تو خوندن داستان هایی که بخوان از اخلاق، یا سیاست حرف بزنن، شخصا خیلی سخت گیرم :)
اما یادداشتت رو خوندم. ممنونم.

سلام مجید جان،
ممنونم که یادداشت رو خوندی.
به هر حال باید پذیرفت که نوشتن چنین کتاب هایی تو کشور ما کار ساده ای نیست و کلی محدودیت داره...؛ اما به نظرم نویسنده تا حد قابل قبولی حرف هاش رو زده، و یه بخش هایی از کتاب واقعا عالیه.
ممنونم که هستی.

شبنمکده سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 08:19 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود
استفاده کردم
لینک شدید

سپاس از شما،
لطف دارید.
خوشحالم که دوست داشتید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد