"از همان زمانی که نوشتن کارهای نمایشی را شروع کردم در جستجوی زبان خاصی بودم که ویژگیهای زبان ما را داشته باشد. در این جستجو پی بردم که ما برای بیان مقاصدمان در بیشتر اوقات صریح حرف نمی زنیم. در حرفهایمان کنایه وجود دارد یا از امثال و حکم استفاده می کنیم و یا حدیثی از کتابهای مقدس و یا قرآن مجید می آوریم. این لحن حرف زدن کمی شباهت به زبان قصه ها دارد. و میدانید که زبان قصه ها- حتی قصه های بین المللی- شباهت زیادی بهم دارند. بارها اتفاق افتاده که برای اثبات نظرمان از اشعار قدما کمک بگیریم و حتی اگر بخواهیم کاسبکارانه به این موضوع نگاه کنیم می بینیم که حتی دوره گردها هم برای عرضه و فروش کالای خود با لحنی ریتمیک و با قافیه مطاع خود را عرضه می کنند مثل: عسلی طالبی ،عسل طالبی ، طلا گرمک و یا آهای باقلای تازه ، خدا وسیله سازه... ما حتی برای اظهار مقاصد اجتماعی و سیاسی هم از ریتم و قافیه استفاده می کردیم فرضا در گذشته این شعر را ساخته بودند که: نون و پنیر و پونه، قوام گشنمونه و یا برای ظل السلطان که آدم ظالمی بود این شعر را می خواندند: کفشات رو گیوه کردی ، خواهرت رو بیوه کردی(چون شایع بود که او شوهر خواهرش را کشته)... بنابراین چنین زبانی خلق و خوی فرهنگ مردم ماست..."
(از مقاله گذشته و حال در گفتگوئی با علی حاتمی از ایرج صابری. ماهنامه سینما شماره ۶ اسفند ۱۳۵۵)
زنده یاد علی حاتمی، پشت صحنه ی سریال هزاردستان.
پ.ن.ها:
* مقوله ی زبان هم از آن چیزهایی ست که مثل فلسفه، دریایی عمیق است و پر از سووال!
* ربطی به این نوشته شاید نداشته باشد؛
چند روز پیش یکی از دانش آموزان در دفتر دبیران برایمان سنتور زد؛ حس و حالمان را حسابی عوض کرد.... یکی از همکاران، از بغل دستی اش پرسید:«اسم این چیه؟!»
* از همه ی دوستانی که سر می زنند سپاسگزارم؛ می خوانمتان، هرچند دیر به دیر کامنت بگذارم.
صدای سنتور رو دوس دارم... همیشه دلم میخواست یا سنتور بیاموزم یا سه تار!
چه خوب!
ساز فوق العاده ایه.
هنوز هم دیر نشده!:)
سلام
+ با این متن موافق هستمُ هزاردستان هم یکی از سریالهایی هستش که خیلی دوستش دارم.
+بی خود نبودش که به مرحوم حاتمی می گفتند؛ سعدی سینمای ایران
سلام
+ به نظرم کمک می کنه به شناخت زبان علی حاتمی.
+ واقعا... بعضی از دیالوگ هاش، مثلا در سوته دلان، یه پا شعره برای خودش.
سپاس که هستین!
سلام من وقتی اعتیاد پیدا کردم به یه وبلاگ به یه نویسنده به یه طرز فکر به سبک نگارش حتما بهش سر می زنم ...باید اینکارو بکنم.
خوشحالم که می نویسید
سلام،
خیلی ممنونم از شما.
واقعا همیشه سر زدین، سپاس.
و خوشحالم که شما هم می نویسید.
سلام، جالب بود.
چقدر از جنس مردم بود مرحوم حاتمی
*ربطی به این نوشته شاید نداشته باشه ولی یه جوون روشن دلی هر روز تو میدون ونک میشینه و سنتور میزنه. در مسیر برگشت از محل کار سابق هر روز لذت گوش دادن به این ساز خستگیم رو در میکرد.
سلام،
واقعا از جنس مردم بود... این چند روزه درباره ی اون زنده یاد زیاد خونده م، و به چیزی که الان گفتی رسیده م. روحش شاد.
+ چه جالب:)
خیلی هم ربط داشت! حال من رو بهتر کرد!
ممنون!
میدونین عمو اسمال اقا؟
واقعا...واقعا...شیرین ترین زبانیه که راحت میتونی احساساتتو بیان کنی..
حتی فرانسوی که میگن زبون عاشقانه س...اما واقعا فارسی و ادبیات و لهجه ها و گویش هاش به نظرم جذاب ترینه...
سلام !
ممنون که همیشه سر می زنید و می خونید.
یه زبان با این همه شاعر، و این همه داستان های عاشقانه...؛ کم تر زبانی هست که این همه شاعر درجه یک داشته باشه.
ادبیات شفاهی در ایران قدمتی به مراتب بیشتر از ادبیات مکتوب دارد.
این همه ضرب المثل و تک بیت هایی که چاشنی سخنان ماست نشان از نغز گویی و اشاره مندیست که در خلق ما ایرانی هاسا
ادبیاتی که سینه به سینه نقل شده...
یادمه گزارشی از چند دانشجوی خارجی دیدم که ادبیات پارسی یاد می گرفتن، یکی شون گفت که این زبان آهنگینه، و این ویژگی ش رو خیلی دوست داشت!
سپاس از حضورتون!