فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

قاصد روزان ابری...

سیزدهم دی ماه؛ خاموشی نیما

وصیّت‌نامه‌ی ِ نیمایوشیج

شب دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۳۵

امشب فکر می‌کردم با این گذران ِ کثیف که من داشته‌ام - بزرگی که فقیر و ذلیل می‌شود - حقیقةً جای ِ تحسّر است . فکر می‌کردم برای ِ دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیت‌نامه‌ی ِ من باشد ؛ به این نحو که بعد از من هیچ‌کس حقّ ِ دست زدن به آثار ِ مرا ندارد . به‌جز دکتر محمّد معین ، اگر چه او مخالف ِ ذوق ِ من باشد .

دکتر محمّد معین حق دارد در آثار ِ من کنجکاوی کند . ضمناً دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی و آل احمد با او باشند ؛ به شرطی که هر دو با هم باشند .

ولی هیچ‌یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند . دکتر محمّد معین که مَثَل ِ صحیح ِ علم و دانش است ، کاغذ پاره‌های ِ مرا بازدید کند . دکتر محمّد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل ِ کسی است که او را دیده‌ام . اگر شرعاً می‌توانم قیّم برای ِ ولد ِ خود داشته باشم ، دکتر محمّد معین قیّم است ؛ ولو این‌که او شعر ِ مرا دوست نداشته باشد . امّا ما در زمانی هستیم که ممکن است همه‌ی ِ این اشخاص ِ نام‌برده از هم بدشان بیاید ، و چقدر بیچاره است انسان ... !


پ.ن:

قاصد روزان ابری، داروگ!

کی می رسد باران؟

(نیما)

نظرات 3 + ارسال نظر
معصومه شنبه 19 دی 1394 ساعت 21:23

اون شب وصیت نامه شون با شب تولد من در چند سال بعد یکی ...جالب ترین قسمتش برای من اینجا بود...
چه کارکنم دیگه

چه جالب!
:)

آبانا دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 23:12 http://abanac.blogsky.com

چه قدر جالب بود.

نظر لطف شماست.
سپاس که وقت گذاشتین و خوندین.

مژگان یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 16:17 http://cinemazendegi.blogsky.com/

خانه م ابری ست یکسره روی زمین ابری ست با آن
+ من یوشُ بلده رفتمُ وقتی دم در خونه نیما روی اون سکوها نشستمُ عکس گرفتمُ اینا. همش داشتم فکر می کردم چه آدمهای بزرگی تو این خونه بودندُ شبهای شاعرانه داشتندُ فکر می کردم وقتی احمد شاملوُ می اومدش اینجا و با نیما روی اون ایوان بزرگ می نشستندُ به باغها و کوها و رودخانهُ روستای زیبای یوش نگاه می کردند+ داشتند به چی فکر می کردند.؟

این حسی رو که گفتین، من چندجا تجربه ش کردم...؛ اما یه بار که دوره ی دانشجویی رفتیم آتشکده ی ری، واقعا حسی تاریخی و عجیب سراغم اومد؛ انگار تو زمان سفر می کردم...
سپاس که هستین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد