فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

مصائب «میس کال»

    بالاخره فیلم م ساخته شد!...


  سه شنبه فیلمبرداری داشتیم. صبح ش سر کلاس بودم. نهار نخورده، کلاس تقویتی داشتم تا دوی بعداز ظهر. بعد مسعود برادرم سراغم آمد و به اتفاق دخترش شقایق به طرف لوکیشن حرکت کردیم. شقایق قرار بود نقش کودک داستان را بازی کند.

  از سه در لوکیشن بودیم. سعید هم پیش تر آمده بود، که دانشجوی سینماست. آقای حزین هم بود؛ نقش اصلی فیلممان. هنوز بازیگر نقش خانم را نداشتیم، چرا که کسی که قرار بود این نقش را بازی کند مشکلی برایش پیش آمد و صبح به شهرستان رفت. یکی از بچه های گروه هم که خانم بود، قول محکمی برای بازی نداد و البته اصلا سر لوکیشن هم نیامد. نقش در حد گفتن دو تا دیالوگ بود. حسین که آمد، با تماس گرفتن توانست بازیگر این نقش را هم جور کند؛ خانم پاکباز. حسین خودش هنرستان صدا و سیما می رود و فیلمبردار کار است.

  ساعت چهار دوربین را برایمان آوردند. پیش تر، تمریناتی را به لحاظ دکوپاژ و میزانسن انجام داده بودیم. بی وقفه پلان ها را گرفتیم تا جایی که نوبت به بازی شقایق رسید، که سر ناسازگاری گذاشت و بازی نکرد. هرچه صحبت کردیم، جواب نداد و او از بازی کردن امتناع کرد. از طرفی لحظاتی پیش، آقای حزین به من گفته بود که ساعت شش قرار مهمی دارد و باید پنج و خرده ای برود!! این را به گروه نگفتم تا مبادا استرسی ایجاد شود....

  خلاصه دست به دامان همسایه ها شدیم و شهرام با واحد رو به رویی شان صحبت کرد، که کودکی پنج شش ساله داشت. مادرش پذیرفت و رفت و امیرعلی را از خواب بیدار کرد و آماده اش کرد! همه ی این ها به سرعت انجام شد و امیرعلی به جای شقایق، نقش کودک را بازی کرد و انصافا خوب هم بازی کرد.

  این بار آقای حزین را راضی کردم تا نیم ساعت بیشتر بماند و با مسعود هم صحبت کردم که او را سر قرارش برساند. قرار شد اول پلان های او را بگیریم. در این جا مجبور شدم به خاطر شرایط پیش آمده، از بعضی پلان های ایدآل م بگذرم و کار را به برداشت های بیشتر نکشانم...

    برداشت پلان های آقای حزین که تمام شد، مسعود برد که برساندش و ما هم بقیه ی پلان ها را گرفتیم. یک آن به خودم آمدم که حدود سه ساعت است که بی وقفه کار کرده ایم و سر پا بوده ایم! این بود که استراحتی به گروه دادیم و نشستیم به گپ و گفت و نوشیدن چای و آبمیوه. در این فاصله شهرام برایمان گیتار زد. نمی دانستم که به این خوبی ساز می زند. یکی از آهنگ هایی را که زد برای کارمان پسندیدم و بعدا ضبط ش کردم.

  حدود هشت، کارها تمام شد و بچه ها یکی یکی رفتند. من و مسعود و شقایق هم به سمت خانه راه افتادیم...

«میس کال» متولد شده بود؛ نخستین فیلم ام.

  تجربه ی فوق العاده ای بود!

 

بعدا نوشت:

  فیلم، به همراه سایر فیلم ها، سه روز پیاپی در بخش محله ی جشنواره ی فیلم شهر در پردیس سینمایی ملت به نمایش درآمد که یک روزش را رفتم. احساس عجیبی داشتم... 

  با خودم می گفتم کاش این طور می شد و کاش آن طور می شد؛ اما وقتی یاد سختی های کار افتادم، احساس رضایت به سراغم آمد. این تازه شروع کار است...


عکس هایی از پشت صحنه ی فیلم:


 

به همراه حسین واشقانی فراهانی، فیلم بردار 


آقای سعید حزین، و امیرحسین خانلو، بازیگران


به همراه حسین، و سعید رئیسیان. سعید هم برای این فیلم زحمات زیادی کشید.

نظرات 1 + ارسال نظر
mohamad چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 13:55

سلام آقای بابایی میشه خلاصه ای از داستان فیلم رو بزارید این فیلم چطور منتشر میشه؟؟؟

سلام،
کودکی باعث می شه تا پیرمردی موقتا از تنهایی دربیاد.
لطفا اجازه بدین تو یکی از سایت ها بذارمش و آدرسش رو تو وب بذارم، هرچند کار اوله و کم ایراد نیست!
سپاس از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد