فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

کوتاه درباره ی کتاب «بادبادک باز»، نوشته ی خالد حسینی

از ترس،  به سوی رستگاری

 

  وقتی «بادبادک باز» را می خوانیدخیلی زود درمی یابید که چرا این رمان به فیلم تبدیل شده است...؛ذره ذره ی حرکات و رویدادها با جزییات کامل به «تصویر» کشیده می شوند؛ رمان به غایت تصویری است؛ شما می توانید در ذهنتان سکانس هایش را بسازید، میزانسن و دکوپاژ  کنید، فید کنید، دیالوگ ها را در پس زمینه ی تصاویر بشنوید و....«بادبادک باز» نثری ساده دارد، با شخصیت پردازی های قوی- شخصیت هایی پویا که وجه انسانی ای بالا به قصه داده اند.

   افغانستان در رمان همچون موجودی زنده است، با همه ی نفرت از دشمنانش، با همه ی شادی ها و غم هایش...؛ با مردمانش- پشتون ها، هزاره ای ها.... تاریخ معاصر این کشور در شکل دهی رمان نقشی اساسی دارد؛ اینکه چگونه اشغال آن توسط روس ها باعث می شود شخصیت های رمان دست به مهاجرت بزنند، خانه و کاشانه شان را رها کرده و در دیاری غریب، «سفیرهای سابق و اساتید دانشگاه» و نیز «تیمساری با مدال های افتخار» (ص159) به دستفروشی بپردازند و خود را با شرایط جدید در دنیای نوینشان تطبیق دهند. و...همچنین است چگونگی حاکمیت طالبان بر این سرزمین؛ وضعیت اسف باری که آن ها بر افغان ها حاکم می کنند، به ویژه، دارای رئالیسمی قوی است؛ و این که استفاده ی ابزاری از دین توسط طالبانیسم چه فجایعی که به بار نمی آورد؛... چگونه «آصف» نژاد پرست، یک طالبانی دو آتشه می شود که از بستر به وجود آمده برای تخلیه ی عقده های روانی خویش بهره می برد....

 علاوه بر بادبادک بازی (بادبادک اندازی) که از سنتهای کهن افغانستان است و در خدمت درام قرار می گیرد، «خالد حسینی» درجای جای رمان اش به آداب و رسوم سرزمین مادری اش می پردازد و آن ها را تا حدامکان با جزییات توصیف میکند؛ مسابقه ی بزکشی، رقص سنتی اَتن، آینه ی مصحف...، و بسیار از کلماتی خاص افغان ها استفاده می کند که به مکانی، شیئی یا مانند این ها اشاره دارند.این اشارات علاوه بر این که بر غنای رمان افزوده اند، اغلب در ادامه وجهی نوستالژیک پیدا کرده و یا در خدمت داستان قرار می گیرند.

   تاثیر فرهنگ ایرانی بر این سرزمین در کتاب کاملا آشکار است؛ از آداب و رسوم مشترکی چون عید نوروز، شب چله، و شیرینی خوران عروسی بگیر تا تکلم به زبان فارسی، و خیام و حافظ؛ در جایی، نویسنده برای توصیف زیبایی «ثریا» ،دختری که «امیر» - شخصیت اصلی رمان- دوستش می دارد، بینی اش را به «بینی نوک تیز و قشنگ زنان ایران باستان» تشبیه می کند.(ص 161)

  «بادبادک باز» نشان می دهد که گذشته ی آدم ها هیچ گاه آن ها را به حال خودشان رها نخواهد کرد، هرچند از گذشته شان فرار کنند؛ راه را باید رفت و تنها شاید بتوان به جبران گذشته ها پرداخت....


  «بادبادک باز» تنها یک رمان نیست، فیلمی مستند درباره ی افغانستان است....[1]



[1]منبع ارجاعات این نوشته:

  بادبادک باز – خالد حسینی

  ترجمه ی:زیبا گنجی – پریسا سلیمان زاده

  انتشارات مروارید – چاپ دوم، 1384

 

۱۰ فروردین ۹۲
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد