فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

جاودانه های تاریخ سینما-۱: محله چینی ها

همه چیز در محله ی چینی ها تمام می شود...

 

MV5BNjExODA2MTUyNF5BMl5BanBnXkFtZTYwODQ4ODM5.jpg

 

محله ی چینی ها    (Chinatown)


کارگردان: رومن پولانسکی


نویسنده: رابرت تاون


موسیقی: جری گلدسمیت


بازی: جک نیکلسن (کاراگاه گیتیز)،فی داناوی (اِوِلین)، جان هیوستن (نوح)


محصول:1974 آمریکا


 

  فیلم دارای قصه ای چند بعدی است؛ در حالی که به نظر می رسد «گیتیز» می خواهد از رابطه ی پنهان مرد متاهلی با زنی غریبه پرده بردارد، داستان ابعاد جدیدی می یابدو به تدریج به سمت و سوهای دیگری کشیده می شود.

  نقش «کاراگاه گیتیز»به راستی بایسته ی جک نیکلسن است؛ نقش آدم رِندی که سعی می کند به قوانین پایبند باشد، اما هرجا که به مانعی برخورد می کند آن را پس می زند! خودش را به جای دیگری جا می زند، از فنس ها بالا می کشد، دروغ های کوچک(!) می گوید و از این قبیل؛ او بسیار حواس جمع است و با پرسش هایش راه را برای حل معماهای پیش رو باز می کند...، اما با همه ی زرنگی هایش نمی تواند از فاجعه ی پایانی در محله ی چینی ها پیشگیری کند؛ فاجعه ای که پیش تر، برای آن که دوستش می داشته است اتفاق افتاده است....

  فی داناوی، زنی شکسته که هر بار با یادآوری مساله ای در گذشته اش، به هم می ریزد، مکمل بازی عالی نیکلسن است؛ او در فیلم گاهی بریده بریده صحبت می کند، از نگاهش به خوبی استفاده می کند و فقدان اعتماد به نفس اش را به درستی در کاراکترش نشان می دهد.

 استفاده ی درست از جزییات، فیلمنامه ای محکم ساخته است؛جزییاتی در خدمت شخصیت پردازی های داستان فیلم؛ مثلا به یاد بیاورید جایی را که«اولین»، در حالی که سیگار روشنی در دست دارد، سیگار دومی را روشن می کند- که تاکیدی است بر کاراکتر نامتمرکز و آشفته ی او.... و از این دست موارد در فیلمنامه کم نیستند.

  «پولانسکی» از نماهای معرف به خوبی استفاده می کند. میزانسن هایش عالی است ؛ در سکانس های فراوانی به زیبایی میزانسن بندی خود را به رخ می کشد؛ از آن جمله است سکانسی که «اولین» وارد داستان می شود، یا سکانس غذا خوردن «گیتیز» با «نوح». در کنار این ها، فیلم از نورپردازی و فضاسازی های درخشانی برخوردار است؛ در داستان فیلم، «لس آنجلس» گرفتار خشکسالی است، و ما این گرما و خشک بودن را در قاب بندی هایی با رنگ های گرم می بینیم؛ حتی موقعی که در جایی آبی دیده می شود، به نظر کم رمق می آید....

  و...

  اگر سال ها پیش آییم، فیلم « محرمانه لس آنجلس» (کُرتیس هنسن - 1997) را بی شباهت به این فیلم نمی یابیم؛ از قصه ی تو در تویش بگیر تا -به ویژه-  موسیقی اش که باز هم کار همان «جری گلداسمیت» بزرگ است.... و هردو آثاری درخشان در ژانر نئونوار.


۸ فروردین ۹۲

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد