فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

کوتاه درباره ی کتاب سیاه، خاکستری، سپید

   کتاب سیاه، خاکستری، سپید ،مجموعه ای ست از سی داستان کوتاه از سی نویسنده ی خارجی که کار ترجمه و تدوین اش را رضا نجفی انجام داده است.

  مترجم، داستان ها را تحت سه مجموعه ی سیاه: ترسناک، خاکستری: تراژدی و سپید: طنز، دسته بندی کرده است . او در مقدمه ی کتاب، هدف اش را از این تقسیم بندی، کارایی داشتن کتاب برای مباحث آموزشی عنوان کرده است، اما ای کاش این دسته بندی صورت نمی گرفت، چه، ناخودآگاه باعث می شود خواننده ی کتاب با نوعی پیش زمینه سراغ داستان ها برود و به پیش بینی بپردازد. با توجه به تنوع داستان های کتاب، می توان دسته بندی های دیگری هم برای آن در نظر گرفت، اما واقعاّ چه لزومی به این دسته بندی ها وجود دارد؟

  کتاب، هم لحاظ ترتیب تاریخی، و هم به لحاظ مکاتب و سبک های ادبی، گستره ی وسیعی را در بر می گیرد؛ به علاوه، در ابتدای هر داستان، معرفی کوتاهی از نویسنده آمده است. از نویسندگان شناخته شده تری مانند چخوف، کافکا، آلن پو، تولستوی و داستایوفسکی بگیر تا کم تر شناخته شده تر هایی مانند تیمرمانس، وایزن بورن، کارل بردورف و رودا رودا. همین گوناگونی، باعث تفاوت سبک و لحن داستان ها شده است که به خودی ِخود جذابیتی ست برای کتاب.

  به شخصه، کتاب خاکستری اش را بیشتر پسندیدم؛  اما از کتاب سیاه اش، «داستان دو مرد» از گونتر وایزن بورن، از کتاب خاکستری اش داستان های «خبر» از هاینریش بل، «موش های صحرایی هم شب ها می خوابند» از ولفگانگ بورشرت، «گربه سرخ» از لویزه رینزر، و «خوش شانس ترین مرد سال» از هربرت مالشا، و از کتاب سپیدش، «نگاه تحقیر آمیز» از کورت کوزنبرگ و «عقرب» از کریستا راینینگ برایم جالب تر بودند.

  داستان هایی که آلمانی زبان ها نوشته اند اما، بار بیشتری از کتاب را بر دوش می کشد؛ نه تنها تعدادشان بیشتر است، بلکه انتخاب های بهتری هم هستند؛ اغلب آن ها هم به فجایع و مصائب جنگ می پردازند. در این بین، داستان «خبر» از هاینریش بل، از رئالیسم فوق العاده ای برخوردار است و نویسنده قدرت خود را در فضاسازی به رخ می کشد؛ داستان سربازی که خبر مرگ یکی از هم قطاران اش را برای زنی می برد ... با هم بخشی از این داستان را می خوانیم:


  "... زن خود را روی کاناپه انداخت و در حالی که با دست چپ با اشیای محقر اتاق بازی می کرد، دست راستش را به میز تکیه داد. خاطرات به نظرش با ضربه هزاران شمشیر پاره پاره نمی شد. در این لحظه بود که دانستم جنگ هرگز به پایان نخواهد رسید؛ جنگ تا زمانی که اینجا و آنجا زخمی سر باز کند که آن رزمنده ی شهید مسبب آن بوده است، هرگز پایان نخواهد گرفت. تمامی نفرت، هراس و یأس خود را مانند باری محقر از دوش فرو افکندم و دستم را روی آن شانه ی لرزان و گوشتالود گذاشتم. هنگامی که چهره ی متعجب خود را به سویم چرخاند، برای نخستین بار در خطوط چهره اش شباهتی با آن دختر زیبا و دوست داشتنی یافتم که بی شک صدها بار ناگزیر به دیدن عکس اش شده بودم، آن روزها..." (ص132)

  

  مشخصات کتاب:

  کتاب سیاه، خاکستری، سپید: سی داستان از سی نویسنده جهان/ ترجمه و تدوین: رضا نجفی/ انتشارات برسات/ چاپ اول: 1380

 

 

۷ خرداد ۹۲
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد