فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

رومئو و ژولیت

از «رومئو و ژولیت» - ویلیام شکسپیر


(پرده ی دوم، مجلس دوم،باغ کپیولت)

....

ژولیت: چگونه بدینجای درآمده ای؟ و از کجای؟ به من بگوی

         باروهای باغ بلندند، و بَر شدن را دُشخوار،

         و مسلخ تو خواهد شد، نظر بدان کسی که تویی،

         اگر هرآینه کسی از پیوندان من اینجا تو را بیابد.

رومئو: با بالهای سبکوار عشق، از فراز این باروها پرواز کرده ام.

        آخر حصارهای سنگی را

        یارای آن نخواهد بود تا راه عشق بربندند.

        و عشق هر کاری تواند کرد، در تلاشی که دلیر است بدان.

        پس پیوندان تو سدّ راه من نخواهند بود.

ژولیت: اگر ببینندت، تو را به قتل می آرند.

رومئو: دریغا! آنجا میان چشمهای تو چیزی غنوده است،

        که بارها قتّاله تر از تیغ های آنان است.

        لیکن نظری کن محبوبم،

        و آنگاه من علیه خصومتشان روئینه خواهم شد.

        ....



.رومئو و ژولیت- ویلیام شکسپیر، ترجمه ی فؤاد نظری، نشر ثالث 



۳۱ اردیبهشت ۹۲
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد