فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

یادگار خنده های سنگلج...


 


«سعدی افشار» هم رفت...؛

  چه قدر از این رفتن ها باید پیش بیاید تا ما را از خواب غفلت بیدار کند؟! چرا باید تاریخ ما سرشار از این «تلخ رفتن ها» باشد...؟ چرا این گونه از میراثمان پاسداری می کنیم؟

  در کدام خاک این گونه با سرمایه های فرهنگی شان برخورد می شود که با او شد؟... که دست هایش تنگ باشد،... همچون دلش که همیشه تنگ بود....

«سیاه ِ» دلتنگ ما رفت...؛ یادگار خنده های سنگلج. یادگار زبانی که خنده را وسیله ای ساخته بود یرای بیان درد اجتماعش.

  و چه پر درد بود این روزهای آخرینش؛ که خنده را از لبانمان زدود؛ رفت، تا فقرش، بیش ازین خنده هایمان را کمرنگ نکند؛ رفت، تا شاید در جایی دیگر آرامش یابد....

  آه، زمانه....


  روحش شاد و یادش گرامی...!

 


۳۱ فروردین ۹۲
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد