فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

باباکوهی


  دیروز غروب پدرم را به خاطر درد پاهایش به دکتر بردم؛ مسیرمان ترافیک زیادی داشت و حدود دو ساعت در راه بودیم.

  حس خوبی داشتم از بودن در کنار پدرم؛ بعد از هشتاد و چند سالی که از زندگی اش می گذرد، من اما هنوز شمایل قدیمش در ذهنم زنده است!

  برایش ترانه ی "باباکوهی" را گذاشتم؛ صدای درویش جاویدان در خاطرش زنده باقی مانده بود...؛ تعریف می کرد که آن زمان ها که دکّان داشته، یک گرامافون می خرد با ۷۰ صفحه!

  در خیالم آن گرامافون را تصور کردم  و دلم خواست که یکی مثل آن را داشته باشم.