باران می بارد.
انتهای این اتاق، جایی ست که کلاس های مجازی ام را اداره می کنم. یک تخته ی وایت برد، چندتا ماژیک و خودکار و کتاب های درسی، یک سه پایه ی دوربین، و این گوشی که الان در زنگ تفریحم دارم باهاش می نویسم، ابزار کار من است.
ساعت های کلاسم سی و پنج دقیقه ای ست و بینشان زنگ تفریح های یک ربعه.
این، منظره ای ست که از پشت پنجره می بینم. تک درخت، به پاییز رسیده است.
زور خاسِ ئی پست و ئی تصویر!
+سپاس له حضور همیشه عزیز و گرامی تان
به مهر می بینید، زور سپاس!
خیلی ممنونم از وقتی که می ذارید و می خونید.
درخت زیبای من
شاید اگر غیر از تو درختی در محلهمان بود
اینقدر دوستت نمی داشتم
...
درود،
خوش آمدید.
خیلی ممنونم از این قطعه.
سپاس از حضورتون و پوزش بابت تاخیر در پاسخ.
سلام بر شما!
دقیقا حس و حالتون رو درک میکنم. مترصد فرصتیم که رخوت کلاسها رو از ذهن به در کنیم.
و چه سوژهی زیبایی!!!!
درود!
بله، همین طوره:)
کلا کنار پنجره بودن لذتبخشه، وای به اینکه هوا هم خوب باشه.
سپاس از حضورتون.
تک درخت نارون!
زیبا است
سلام
درود حسین آقا.
فکر کنم توی فیلم پروفسور و معادله ی محبوبش بود که کلاس درس ایشون کنار اقیانوس بود و هرازگاهی نگاهی به بیرون می انداختن؛ حالا من همیشه این رو برای بچه ها توی مدرسه ای مثال می زدم که کنارش یه درّه بود، پر از آب کثیف و مگس!:))
سپاس از حضورتون.
خوبه باز یه منظره زیبا دارید که بعد کلاس های مضخرف مجازی (چون من از این کلاس ها متنفرم)با نگاه کردن بهش شارژ بشید.
بله، این هم واقعا نعمتیه تو این خستگی های ناتمام!
کلاس های حضوری، بازدهی شون اون طوری بود؛ این کلاس های مجازی می خواد چی بشه؟
سپاس از حضورتون.