فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

شب های کرونا...

 بی خوابم...

 هیراد هم بی خواب بود؛ مثل وقتی نوزاد بود، بغلش کردم و کمی تکان تکانش دادم شاید خوابش ببرد. خوابش نبرد و حالا توی تختش از این شانه به آن شانه می غلتد. خانم معلمشان در گروه واتساپ آن قدر تکلیف می گوید که حسابی خسته اش کرده است.

 دست و دلم به نوشتن نمی رود.

  هیچ گاه مثل این روزها دلتنگ مدرسه نشده بودم.

 درست وقتی که رسیدیم به مباحث مهم، خورد به تعطیلی. حالا کانال راه انداختن و ویدئو ضبط کردن و نمونه سئوال گذاشتن، چه قدر می تواند موثر باشد؟..

  یک روز پیش از تعطیلی، سر یکی از کلاس های پایه ی دهم درباره ی جدی بودن کرونا صحبت کردم، دو تا از بچه ها مسخره بازی درآوردند و من هم به تندی باهاشان برخورد کردم!

یارب، نظر تو برنگردد...

به راه این امیدِ پیچ در پیچ 

مرا لطف تو می باید دگر هیچ...


" وحشی بافقی"