فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود...

آنانکه محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند


ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند


"خیام"


لبخند

 حسین بدرلو از بچه های سال آخر رشته ی انسانی ست که سه سال معلمش بودم. پسری درسخوان،  آرام و مٶدب، که وقتی حتی معمولی می خندید، با صدای بلند می خندید و خنده اش چندبار بالا و پایین می شد و همه مان را به خنده می انداخت!

 تقریبا هر هفته بعد از کلاس، در شخصی اشکالاتش را می پرسید و من هم پاسخ می دادم.  شب امتحان ترم اول، پاسخ چند صفحه سئوال را ازم خواست که در گروه فرستاده بودم. من هم که کلی کار سرم ریخته بود گفتم:" همه شون از امتحان نهایی اند که سوالاتش با پاسخ بعدا به گروه ارسال خواهد شد. می تونی از سایت سنجش یا ریاضی سرا دانلود کنی."

 ساعتی بعد دوباره درخواستش را تکرار کرد. ناراحت شدم و گفتم:" حسین بهت آدرس دادم که؛ چقدر تنبلی!"

آقا بلد نیستم ولی خودم سعی می کنم جواب را درمی اورم

- پاسخنامه هاشون توی سایت ریاضی سرا هست.

- آقا دسترسی به اینترنت ندارم.

-پس چطور می خوای فردا امتحان بدی؟

-راستشو بخواید آقا گوشی مال پدرمه به جز (شاد)اجازه ندارم

 احساس شرمندگی همه ی وجودم را گرفت. همان موقع همه ی سئوال های امتحان نهایی را با پاسخنامه برایش فرستادم.

 چند روز پیش، این را برایم در شاد فرستاد:

چاقوی شکاری

 

چاقوی شکاری، مجموعه ای ست از هفت داستان کوتاه نوشته ی هاروکی موراکامی.

 نقش راوی در داستان ها پر رنگ است و نویسنده بسیار از خاطره گویی بهره گرفته است.

 داستان ها در نقد رفتارها و سنت های آدم ها و جوامع، جست و جوی هویت، چیستی زندگی، و مرگ هستند.

 جملات و توصیفات روشن اند و در مجموع مخاطب را به درکی عمیق تر از موضوع رهنمون می شوند.

 بهترین داستان مجموعه از نظر من" فرهنگ عامه ای برای نسل من: ماقبل تاریخ مرحله ی متٲخر سرمایه داری" است؛ داستانی عمیق که به نقد سنت های فرهنگ ژاپنی در دهه های پیش می پردازد؛ اینکه چطور سنت های یک جامعه می توانند بر سرنوشت و روزگار آدم های آن تاثیر بگذارند.


مشخصات کتاب:

چاقوی شکاری، هاروکی موراکامی، ترجمه ی مهدی غبرایی، نیکو نشر، چاپ سوم: ۱۳۹۲.


ارزیابی شتابزده - ۱۹

به سوی طبیعت وحشی - شان پن، ۲۰۰۷

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

کریستوفر، پس اندازش را به خیریه ای می بخشد، خانواده اش را ترک می کند و دست خالی به سفری به سوی آلاسکا می رود...

 فیلم درامی زندگی نامه ای ست؛ تصویری خواستنی از کریستوفر و دنیایش به ما نشان می دهد و در ستایش زیستنی آزادانه است. می توان آن را صرفا ماجراجویانه دید، اما در هرحال مفاهیم عمیقی از فلسفه ی زیستن و شناخت هستی را به مخاطب عرضه می کند.

 کارگردانی و مونتاژ عالی ست.

 فیلم ترانه های خوبی دارد.

میچل ها علیه ماشین ها - جف راو، ۲۰۲۱

امتیاز: ۴ از ۵

با قبولی کیتی در دانشگاه، خانواده ی میچل ها تصمیم می گیرند او را تا دانشگاه همراهی کنند...

 فیلمی مفرّح در ستایش خانواده، و در حالت جزئی تر، چالش های پدر و دختر و اختلاف نسل ها.

 تکنولوژی یی که بین آدم ها فاصله انداخته است و ماشین هایی که می توانند بسیار خطرناک باشند. فیلم البته به تعادلی در این مورد می رسد.

 طنز فیلم جا افتاده و طراحی کاراکترها جذاب است. یک خانواده ی فوق العاده در داستان شکل گرفته است. طراحی پدر عالی ست.

 فیلم بی پروا فانتزی، رویا و واقعیت را در هم می آمیزد، بی آن که به یکدستی اثر لطمه ای بخورد، و این از نقاط قوت آن است.

در غریوِ سنگین ماشین ها...

 امروز سر جلسه ی امتحان بچه های دوازدهم، مراقبت داشتم.

 دیدن بچه ها پس از این مدت، لذتبخش بود. به نظرم خیلی هاشان قد کشیده بودند! مدل موهای متنوع و پوشش غیر رسمی درشان زیاد دیده می شد.

 کلاسی که مراقبش بودم، پنج دانش آموز دوازدهم انسانی بودند؛ امتحان نگارش داشتند.

 پنجره های کلاس باز بود.رفتم پشت پنجره و زمین های کشاورزی و دیوار بینشان را دیدم. پرستوها پر سر و صدا پر می کشیدند.

 بعد از امتحان، رفتم کلاس بچه های دوازدهم تجربی. یکی از بچه ها به نام مجتبی، برایمان آواز خواند؛ "بهار دلکش رسید و ..." صدای گرمی دارد.

 سراغ حسین را هم گرفتم. نیامده بود امتحان بدهد. چند وقت پیش البته باهاش تماس گرفته بودم، گفت داروهایش را قطع کرده و حالش بهتر است.

ﺩﺭ ﻏﺮﯾﻮ ِ ﺳﻨﮕﯿﻦ ِ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎ

 ﻭ ﺍﺧﺘﻼﻁ ِ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺟﺎﺯ

ﺁﻭﺍﺯ ِ ﻗُﻤﺮﯼ ِ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ

ﺷﻨﯿﺪﻡ ،

ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ

 ﺍﺯ ﭘﺲ ِ ﭘﺮﺩﻩ‌ای ﺁﻣﯿﺰﻩاﯼ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺩﻭﺩ

ﺗﺎﺑﺶ ِ ﺗﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯾﯽ ....


«شاملو»

انسان زاده شدن

از بیرون به درون آمدم:

از منظر

به نظّاره به ناظر. ــ

نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانه‌یی نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ برکه‌یی، ــ

من به هیأتِ «ما» زاده شدم

به هیأتِ پُرشکوهِ انسان

تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگین‌کمانِ پروانه بنشینم

غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم

تا شریطه‌ی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم

که کارستانی از این‌دست

از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار

بیرون است.


انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:

توانِ دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن

توانِ شنفتن

توانِ دیدن و گفتن

توانِ اندُهگین و شادمان‌شدن

توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان

توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی

توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت

و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی

تنهایی

تنهایی

تنهایی عریان.


انسان

دشواری وظیفه است.


" احمد شاملو"


پ.ن:

تصویرِ دماوند، از مجید بهزاد

کشتی های ما کجاست؟...

آی مَمَدو 

نگاه کن و ببیین

چه قدر حوصله نداریم  

چه قدر همه چیز به هم ریخته است 

چه قدر از هم بیزار،  مانده ایم. 


 آی مَمَدو

کناره ها را نگاه

و کشتی‌های پهلو گرفته در امتداد داغ و سوزان‌اش 

در غروبی زرد و نارنجی و آبی

خسته و اما ُپر امید. 


پس کشتی‌های ما کجاست مَمَدو

کشتی ما...

که قرار بود تا برایمان بیاوری‌اش

و شاد و خوشحال و سبکبال 

به ماهی‌گیری خلیج برویم 

در آفتابی داغ و سوزان

و آنگاه کرانه‌ها را به نظاره بنشینیم 

و خیال ببافیم 

و عصر هنگامان 

خوشحال و خندان 

با توری پر از ماهی جنوبگان

به ساحل بازگردیم 

پس کشتی‌های ما کجاست مَمَدو...

کشتی ما.


"صادق الهه"

پ.ن:

بشنوید: https://s18.picofile.com/file/

8432990492/Maziar_Mahigir.mp3.html

ماهیگیر با صدای مازیار

ارزیابی شتابزده - ۱۸

شنای پروانه - محمد کارت، ۱۳۹۸

امتیاز: ۴/۵ از ۵

  فیلمی از شنا کردن پروانه در استخر، در محله پخش می شود...

 یک درام استخوان دار، یکدست و خوش ساخت، با فیلمنامه ای درخشان و موسیقی یی مدرن.

 جغرافیایی که از محلّه ای پایین دست اجتماع ساخته می شود، با کاراکترهایی باورپذیر، داستانی پرکشش، خشن، تلخ و به روز را روایت می کند تا یکی از بهترین فیلم های سینمای اجتماعی ما شکل بگیرد. 

 داستان به نوعی درباره ی لُمپنیزمی ست که قدرت جاری در این گونه محلّه هاست. از این نظر، فیلم  ارزش مطالعات اجتماعی دارد.

فیلم در دل جغرافیای جمعی، به درون کاراکتری فردی می رود و مخاطب را با خودش به زیر پوست کثیف شهر می برد.

وی مثل وندتا - جیمز مک تیگو، ۲۰۰۵

 امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

 در انگلستانِ سال ها بعد، وی(V) آنارشیستی با نقاب گای فاکس، در پی براندازی حکومت دیکتاتوری حاکم است...

 فیلمی آرمانخواه در ژانر علمی تخیلی سیاسی ست. حرف ها منحصر به زمانه ی خاصی نیست؛ حکومتی دیکتاتور که بر همه چیز کنترل دارد و به راحتی مخالفانش را سرکوب می کند در برابر آن هایی که سعی در آگاهی عامه ی مردم دارند و در این راه تا پای جان می روند.

 بهره گیری قدرت حاکمه از رسانه ها و از جمله تلویزیون برای لاپوشانی و تحریف واقعیات، از مؤلفه های مهم فیلم است.

 گفت و گوهای دو کاراکتر اصلی، با جملاتی از کتاب های نویسنده های نامداری چون شکسپیر، در قالب فیلم جا افتاده است و به شخصیت پردازی کاراکتر اصلی کمک زیادی کرده است.

پ.ن:

گای فاکس یک انگلیسی کاتولیک مذهب بود که در قرن هفدهم، در توطئه ی معروف به "باروت"، که در پی منفجر کردن ساختمان پارلمان و کشتن پادشاه بود، مواد منفجره را کار گذاشت.

  

سانشوی مباشر - کنجی میزوگوشی، ۱۹۵۴

امتیاز: ۴ از ۵

 در قرن یازدهم، زنی به همراه دو فرزندش برای دیدن شوهر در تبعیدش راهی سفری پر خطر می شوند...

 از فیلم های کلاسیک سینمای ژاپن، با داستانی واقعگرایانه و تراژیک از سیستم فئودالی و برده داری در آن دوران.

  فضاسازی ها و جغرافیا و بازی بازیگران و گفت و گوها، در مجموع فیلمی یکدست درباره ی آن بازه ی زمانی را ساخته است. میزوگوشی روایتی صادقانه از خشونت و پلشتی حاکم بر زندگی برده ها را به تصویر کشیده است و یکی از به یادماندنی ترین کاراکترهای "مادر" را خلق کرده است.

 قدرت فیلم در رئالیسم جاری در آن است.

 تقریبا در تمام طول فیلم موسیقی شنیده می شود.

درخت ها ایستاده می میرند...

 دم مدرسه ام، توی ماشین.

 باد سرد اما دلپذیری می آید. آسمان نیمه ابری ست و صدای باد و گنجشک ها و کلاغ ها قاطی شده است. خروس مستخدم مدرسه هم از حیاط همراهی می کند، اما خبری از پارسِ سگشان نیست!

 زمین های کشاورزی پشت مدرسه سبز و خرّم اند. دو تا کشاورز روی زمین ها کار می کنند. یکی شان کلاه حصیری به سر دارد.

 چند وقت است مدرسه نیامده ام؟

 چیزی به پایان سال تحصیلی نمانده است. سال سختی بود. برخلاف خیلی از همکارانم که تدریس در فضای مجازی حسابی به اشان زمان داده بود، از من اما زمان زیادی گرفت. بیش از ۲۰۰ ویدئو ضبط کردم که این غیر از تمرین ها و نمونه سئوال ها و جزوه هایی بود که باید هر روز آماده می کردم....

 ضبط ویدئو در جایی که باید نور کافی باشد، سر و صدا نباشد، تپق نزنی، و آخر سر حجم ویدئو را کم کنی و آن را ادیت کنی، خیلی درگیرکننده بود. تازه، شانس آوردم که از ویدئوهای سال گذشته هم داشتم و البته درس های مشترک.

 اما هرچه بود خدا را سپاس که گذشت. فقط یکی از کتاب ها هنوز تمام نشده که به امید خدا هفته ی بعد تمام خواهد شد.

 گاهی خسته می شدم، کلافه می شدم، نمی توانستم آن طور که باید به کارهای دیگر برسم. بعضی بچه ها پرتوقع نشان می دادند و این برایم خیلی آزار دهنده بود. خیلی ها انگیزه نداشتند، نمی آمدند حتی حاضری بزنند. وضعیت آزمون های آنلاین را هم که همه می دانیم!

 خوش حالم که پنج تا از کلاس هام امتحان نهایی دارند و مجبور نیستم برگه هاشان را توی گوشی تصحیح کنم!

تجربه ای بود برای خودش؛ اما امیدوارم سال بعد کلاس ها حضوری برگزار شود.

 از همه ی عزیزانی که با تماس تلفنی، پیامک، کامنت یا استوری روز معلم را به ام تبریک گفتند صمیمانه سپاس گزارم و برای همه شان آرزوی تندرستی و شادابی می کنم. شاگردهام به خصوص، از قدیم تا جدید که خیلی شرمنده ام کرده بودند. واقعا خودم را شایسته ی این همه مهر نمی دانم؛ بچه ها دلم برای همه تان تنگ شده است.

 این روزها را به همه ی معلم های دربند شادباش می گویم؛ آن ها که چوب غیرت و آزادگی شان را می خورند و برای فرزندان وطن در بند هستند و نه از غم نان.

 گرامی باد یاد همه ی معلم هایی که جانشان را در راهشان دادند؛ از دکتر خانعلی که جانش را در راه احقاق حقوق معلمان داد، تا حمید کنگو زهی، اکبر عابدی، کاظم صفرزاده، حسن امیدزاده، حمیده دانش، محمود واعظی نسب و ... که در گوشه گوشه ی این خاک جانشان را برای شاگردانشان دادند.

ارزیابی شتابزده - ۱۷

سرزمین خانه به دوش ها - کلویی ژائو، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

 فرن(فرنسیس مک دورمند) پس از تعطیلی کارخانه گچ محل زندگی اش، با یک وَن در پی مسیری نامعلوم راه می افتد...

  فیلم درامی مستندگونه است که به تنهایی، رهایی و مرگ می پردازد. اراده ی آدمی برای تعیین چگونه زیستن و حتی مرگش، تم اصلی فیلم است، هرچند این امکان همیشه میسر نمی شود.

 داستانی ساده، با فیلمبرداری، کارگردانی و موسیقی یی درخشان دارد. استفاده از خانه به دوش های واقعی، رئالیسم اثر را قوی تر کرده است. 

فرنسیس مک دورمند بی نظیر است؛ فیلم بر مدار بازی و به ویژه صورت او می گردد.

پ.ن:

 مک دورمند با کسب سومین اُسکار بازیگری به خاطر این فیلم، و نیز اُسکار بهترین فیلم(به عنوان تهیه کننده)، رکورد دار بیشترین دریافت این جایزه  بین بازیگران زن تاریخ سینما شد.

دختر گمشده - دیوید فینچر، ۲۰۱۴

امتیاز: ۳/۷۵ از ۵

  در پنجمین سالگرد ازدواج ایمی و نیک، ایمی به طرزمشکوکی ناپدید می شود...

 فیلم داستانی معماگونه، پرکشش و پرتعلیق دارد و به مسائل مختلفی از جمله روابط زناشویی می پردازد.

 پرداختن به قدرت رسانه، از نقاط قوت فیلم است؛ اینکه چطور رسانه ها در داوری مخاطبانشان تاثیر گذارند و بعضا می توانند ورق بازی را برگردانند!

 فیلم به لحاظ فنی قوی ست، کارگردانی و توجه به جزئیات و بازیگری در آن خیلی خوب است. رُزمند پایک به نقش ایمی، کاراکتری قدرتمند را به تصویر می کشد که جنبه ی نوار فیلم را قوی کرده است. اما داستان در اواخر فیلم کم می آورد؛ فیلمنامه پرسش هایی را بی پاسخ می گذارد و پایانش جا نیفتاده است.

از دل بیشه غروب، چهچهِ سار و قناری نمی آد...

  در خاکی که به آدم هاش کم توجه می شود یا اصلا توجه نمی شود، حرف زدن از توجه به حیوانات شاید سخت باشد! اما ویدئوی زیر را ببینید که تصاویری از تنوع وحش در البرز مرکزی ست و توسط دوربین های تله ثبت شده است، شاید یک بار دیگر زیبایی های خاکمان برایتان مرور شود.

سال ها پیش در یکی از روستاهای منطقه ی پدری، آن وقت ها که هنوز خان و خان بازی بوده است، در زمستانی که برف تا بالای زانوها آمده بود، پیشکارِ خان مامه خبر می دهد که گله ای بزکوهی دَم قه لا توی برف گیر کرده اند.

  در زمستان و مخصوصا وقت بارش برف، بزکوهی ها در جست و جوی غذا، از بلندی ها به دامنه ی کوه می آمدند و همین، امکان شکارشان توسط گرگ ها و آدم ها را زیاد می کرد.

  خان مامه دستور می دهد آغُلی برایشان مهیا کنند. تمام زمستان خرج و خوراکشان را می دهد و در بهار، رهایشان می کند.

پ.ن.ها:

٭قه لا: قلعه

٭ عنوان از شاملو

ارزیابی شتابزده - ۱۶

وُلف واکرز- تام مور، راس استوارت، ۲۰۲۰

امتیاز: ۴ از ۵

  انیمیشنی با رنگ و بوی افسانه ها و اساطیر کهن که اگرچه از کلیشه ها تهی نیست اما طراحی و گرافیک خاصی که سازندگانش در نظر گرفته اند، آن را به اثری خاص و دلپذیر تبدیل کرده است.

  فیلم انگار معاشقه ی نقاشی و موسیقی در ایرلندِ چند سده پیش است. خبری از طراحی سه بعدی کامپیوتری نیست؛ جنگل، شهر، گرگ ها و آدم ها طراحی دو بعدی ویژه ای دارند.

فیلمنامه اما حفره هایی دارد.

پ.ن:

بشنوید: https://s19.picofile.com/file/8431713050

/Running_With_the_Wolves_AURORA_1_.mp3.html

ترانه ی فیلم با عنوان running with the wolves از Aurora

زنان کوچک - گرتا گرویک، ۲۰۱۹

امتیاز: ۳/۵ از ۵

  جدیدترین نسخه ی ساخته شده از رمان معروف لوئیزا می الکوت.

  پس از سکانس نخست، فیلم در پی معرفی کاراکترها، با پلان ها و سکانس های از هم گسیخته و گاه تکراری (همچون مجالس رقص) حدود نیم ساعتِ ملال آور را پشت سر می گذارد که کارگردانی و موسیقی در این ملال سهمی مهم دارند. سپس داستان جان می گیرد و راه می افتد. 

به شخصیت پردازی ها توجه کافی نشده است و موسیقیِ فیلم تازگی یی ندارد.

  فیلم با یک پایان سرخوشانه به پایان می رسد.

  در هر نسخه ی نویی از یک اثر ادبی، همیشه این پرسش مطرح می شود که چرا باید این نسخه ساخته شود؟ اگر بازسازی، حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشد، اساسا برای چه ساخته می شود؟  

پ.ن:

نسخه ی "زنان کوچک" از گیلیان آرمسترانگ(۱۹۹۴)، بهترین نسخه ای ست که از این رمان دیده ام.

تک تیرانداز - علی غفاری، ۱۳۹۹

امتیاز: ۲ از ۵

  فیلم به قهرمانی های عبدالرسول زرین، تک تیرانداز معروف دوران جنگ، معروف به گردان تک نفره می پردازد.

  در شخصیت پردازی یک کاراکتر، بدترین شیوه استفاده از تعریف مستقیم به جای نشان دادن عمل کاراکتر است؛ اتفاقی که از همان ابتدا در این فیلم می افتد.

 فیلم در همه ی مٶلفه هایش ضعیف است و متاسفانه تصویری را که باید از یک قهرمان جنگ به مخاطب بدهد، نمی دهد.

پ.ن:

 سال ۸۲، معلم و استاد فرهیخته ام، آقای جباری را دعوت به تماشای فیلم کردم و با هم در سینما کوچک حوزه ی هنری "پیانیست" (رومن پولانسکی،۲۰۰۲) را تماشا کردیم. بعدش در پارک دانشجو نشستیم به گپ زدن. استاد گفت:"هشت سال جنگ را تجربه کردیم؛ چند تا فیلم ساخته ایم که آن را درست نشان داده باشد؟"


**و فیلم هایی که فقط با امتیاز مشخص می شوند:

٭ لیدی بِرد - گرتا گرویک، ۲۰۱۷

امتیاز: ۳/۵ از ۵

٭گودزیلا علیه کونگ - آدام وینگارد، ۲۰۲۱

امتیاز: ۳/۲۵ از ۵

ارزیابی شتابزده - ۱۵

فانوس دریایی - رابرت ایگرز، ۲۰۱۹

امتیاز: ۴/۲۵ از ۵

   فانوس بان جوانی برای کار نزد فانوس بان پیری در جزیره ای دورافتاده می رود...

  داستانی ریشه گرفته از اساطیر یونانی، در قالبی نو، با دیالوگ هایی از کتاب های دریانوردی، درباره ی تنهایی و جنون و ترس.

یک درام روان شناسانه ی قدرتمند از درونیات آدمی.

 قالب سیاه و سپید و تصاویر اکسپرسیونیستی و کادر نامعمول فیلم، با موسیقی وهمناکی که گاه با صدای شیپور اعلام خطر همراه می شود، بر شدت تنگنایی که کاراکترها را در بر گرفته است می افزاید.

  فیلم به لحاظ فنی در اوج است. صداگذاری و نورپردازی و موسیقی عالی ست. بازی دو کاراکتر اصلی فوق العاده است. 

جغرافیایی که فیلم می سازد، طبیعتی خشن و تک افتاده، غوطه ور در امواج سهمگین و باد است. مرغ های دریایی یی که پیرمرد جوان را از کشتن آنها منع می کند و این کار را بدشگون می داند، انگار از پیش بر همه چیز آگاهند.

  نورپردازی و نماهای نزدیک فیلم یادآور "مصائب ژاندارک"(کارل تئودوردرایر، ۱۹۲۸)، مرغ های دریایی یادآور "پرندگان"(هیچکاک، ۱۹۶۳) و سکانس تبر به دست شدن پیرمرد یادآور "درخشش"(استنلی کوبریک، ۱۹۸۰) است.

  در سکانس پایانی، پرومته را به عینه می بینیم.