فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است...

دم مدرسه ی هیراد منتظرش هستم. برف می بارد. فرهاد می خواند:"صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست..."

تمام آزادراه تا تهران را زیر بارش برف آمدم.

بی سر و صدا بنزین را گران کردند و در این زمستان، صدای خرد شدن استخوان های بیشتری شنیده خواهد شد.

صبح، از آزادراه که پیچیدم سمت مدرسه، پیرزنی دست بلند کرد و سوارش کردم. همراه چادرش، سوز سردی تو آمد. گفتم:"مادر! تا پمپ گاز بیشتر نمی رم."

گفت:"خدا خیرت بده، همون هم خوبه."

گفت:"اون ها که با تریلی مواد می آرن رو کاری ندارن، پسر من رو می گیرن..."

چین های صورتش را با دست لاغرش لای چادر پنهان کرده بود. گفتم:"مواد فروخته؟"

گفت:"نمی دونم والله، زنگ زد گفت من کلانتری ام."

گفتم:"کدوم کلانتری؟"

گفت:"نمی دونم...، همین میدون می پرسم ببینم کلانتری کجاست."

و پیاده شد.


بشنوید:

http://s7.picofile.com/file/

8378371976/Farhad_Barf.mp3.html

برف- فرهاد مهراد

نظرات 2 + ارسال نظر
لبخند ماه یکشنبه 26 آبان 1398 ساعت 12:30

شادی گم شده است...
سلام جناب بابایی.

امیدوارم حالتون خوب باشه

یا شاید باید گفت شادی را از مردم گرفته اند...
درود و سپاس.
امید که شاد باشید و سلامت.

خیلی ممنونم از حضورتون.

Baran شنبه 25 آبان 1398 ساعت 21:31

"برفِ نو ....
برف نو سلام،
خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید،...."

به امیدِ برداشته شدنه "میم "مشکلات همه ی ما...؛زنده باد امید


+آقای هیرادِ عزیز،
همیشه سلامت و
سرافراز باشند...

درود و سپاس بابت این شعر از بامداد.
خیلی ممنونم.
یعنی می آد اون روزی که مردمانمون رو شاد ببینیم؟...

سلامت باشید. در کنار عزیزانتون شاد باشید.

سپاس از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد