فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

تمبر

 یکی از بچه های دوازدهم انسانی که علاقمند به سکه و اسکناس است، مجموعه اش را آورد مدرسه. رفتیم اتاق آقای صمدی که از معاون های مدرسه است.

سکه های خوبی داشت. یکی یکی درباره شان صحبت کردیم. آخر سر یک نقشه ی قشنگ از شهرشان سراب به ام داد که شامل دیدنی هایش هم بود.

اتاق آقای صمدی انگار شده محلی برای این کارهامان! چند وقت پیش هم با آقای غلامی قرار گذاشتیم و آلبوم تمبرهایمان را آوردیم و چند تایی با هم رد و بدل کردیم. بعدش که رفتم کلاس یازدهم تجربی، یکی از آلبوم ها را که تمبرهایی از قاجار تا پهلوی دارد نشانشان دادم؛ اصلا نمی دانستند تمبر چیست! نشستم به توضیح دادن برایشان؛ گفتم حق دارید و  بیتی از زنده یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد را برایشان خواندم که:"نامه ی مجنون به حضور لیلی/ می رسه اینترنتی و ایمیلی!"

نظرات 5 + ارسال نظر
نیره سه‌شنبه 28 آبان 1398 ساعت 22:57 https://bionvan.blogsky.com/

واقعا نمی دونستن تمبر چیه؟ چه عجیب
احساس فسیل بودن بهم دست داد

بله!:)
خودمم اولش باورم نشد.
خیلی متفوتن با ما.

خیلی ممنونم که خوندین.

لبخند ماه یکشنبه 26 آبان 1398 ساعت 13:29

منم آلبوم تمبر دارم ولی نه به اون قدمت
از سال ۷۱ تا ۷۳ یا ۷۴ شاید
چگونه رد و بدل میکنین تمبرها رو؟ با پول یا تمبر؟

چه خوب که آلبوم تمبر دارید.
متاسفانه بیشتر تمبرهای قدیمی من مهر خورده هستن؛ اما دو تا آلبوم بعد از انقلابم، یکی شون مهر نخورده ست.
با آقای غلامی از تمبرهای تکراری مون با هم عوض کردیم. البته بیشتر دلمون می خواست تمبرهای همدیگه رو ببینیم!:)

خیلی ممنونم که خوندین.

بهامین پنج‌شنبه 23 آبان 1398 ساعت 10:54

دیدن چنین مجموعه های کلکسیونی جذابِ و میتونه ساعت ها غرق بشی در دیدن و تماشا.

بله، خیلی!
اطلاعاتش درباره ی سکه هاش خوب بود و اگرچه آلبوم نداشت اما به خوبی سکه هاش رو نگه داشته بود.

خیلی ممنونم از حضورتون.

سید محسن پنج‌شنبه 23 آبان 1398 ساعت 01:06 http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما---این پیام مربوط به پست بعدی شما میباشد برای اینکه آن پست نظر ندارد---اتفاقا یکی از نزدیکان پیر مرد گفت که او برای دیدن نوه اش که بتازگی در شهرستان متولد شده چند روزی به مسافرت رفته...خوشحال هم بود که دیگران به پیر مرد توجه کرده اند و گفت باهاش تماس میگیرم و بهش میگویم مردم ندیدن شما در محل هر روزی را حس کرد ه اند

درود بر شما آقامحسن!
ببخشید که بخش نظرات اون پست فعال نبود.
ممنون که خوندین و این کامنت پراحساس رو نوشتین؛ امیدوارم پیرمرد حالش خوب باشه.

زهرا سه‌شنبه 21 آبان 1398 ساعت 07:41 https://farzandenakhaste.blogsky.com

واقعا بهشون حق دادین ندونن تمبر چیه؟؟!! صرفا به این خاطر که باهاش سرو کار نداشتن

:)
بله، خب!
تجربیات و دیده ها و شنیده هاشون به نظرم محدوده.کم کتاب می خونن و کم فیلم خوب می بینن و کم این ور و اون ور می رن!

خیلی ممنونم از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد