فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

دلی دارم و حسرت درناها..

پرپرواز ندارم

اما

دلی دارم و حسرت درناها

و به هنگامی که مرغان مهاجر

در دریاچه ی ماهتاب

پارو می کشند

خوشا رها کردن و رفتن

خوابی دیگر

به مردابی دیگر

خوشا ماندابی دیگر

به ساحلی دیگر

به دریایی دیگر

خوشا پر کشیدن

خوشا رهایی

خوشا اگر نه رها زیستن

مردن به رهایی!

آه!

این پرنده

در این قفس تنگ

نمی خواند.

 

"احمد شاملو"

از «آیدا، درخت، خنجر و خاطره». شعر: شبانه


پ.ن:

عکس را در روز بیست و نهم اسفند سال پیش در ساحل عباس آباد انداختم.

نظرات 3 + ارسال نظر
معصومه یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 12:09 http://www.hanker.blogsky.com

حسرت رو خیلی خوب درک کردم تو این شعر

سپاس!
خوشحالم که دوست داشتین.

hamed جمعه 4 تیر 1395 ساعت 02:14 http://mrx.blogfa.com

دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دل ات را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده وساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه ها را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد
کباب قناری
بر اتش سوسن و یاس
روزگار غریب ست، نازنین
ابلیس پیروزْ مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

درود...
این شعر خیلی زیباست .
سپاس از انتخاب خوبتون و این که همیشه می خونین.

محدثه بابایی سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 12:07 http://www.sedayepayebaran.blogsky.com

سلام
شعری بسیار زیبا و پرمعنی هستش
و عکسی که گذاشتین تناسب خوبی با شعر داره

درود و سپاس محدثه خانم.
خوشحالم که دوست داشتین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد