سیّد(بهروز وثوقی):
نصف مردم دنیا شب که می شه فکر می کنن دلتنگن، اما همه شون خُمارن؛ خُمار بی کسی!
از دیالوگ های فیلم "گوزنها"، مسعود کیمیایی، ۱۳۵۳
بشنوید؛http://s9.picofile.com/file/8305747084/_angahbooks_AshyMashy_Pari_Zanganeh.mp3.html ترانه ی "گنجشکک اشی مشی"، که پری زنگنه بر تیتراژ پایانی این فیلم خواند. اسفندیار منفردزاده ی آهنگساز، دل داده به تک تک پلان های فیلم و این چنین به آن جان بخشیده است. بازی عالی بازیگران و در راس آن ها، بهروز وثوقی، حتی در نقش های فرعی، بهترین فیلم کیمیایی به نظر من، و یکی از بهترین های سینمای ما را خلق کرده است.
دیشب توی خواب یک فیلم ایرانی می دیدم! هر چند جزئیاتی از آن در خاطرم نمانده است، اما فیلم خوبی بود، طوری که از خودم پرسیدم که نام این فیلم چیست؟...
کمی بعدش ایرج قادری در فیلم ظاهر شد، با ظاهری همانند فیلم های دهه ی پنجاهش؛ مثلا مو سُرخه.
مطمئن شدم که فیلم را ندیده ام؛ از خواب بیدار شدم!
تو هم با من نبودی !
مثل من با من
و حتی مثل تن با من
تو هم با من نبودی،
آن که میپنداشتم باید هوا باشد،
و یا حتی ، گمان میکردم این تو
باید از خیل خبرچینان جدا باشد !
تو هم با من نبودی !
تو هم با من نبودی ...
تو هم از ما نبودی،
آن که ذات درد را باید صدا باشد
و یا با من ، چنان همسفرهی شب
باید از جنس من و عشق و خدا باشد ...
تو هم از ما نبودی !
تو هم مؤمن نبودی
بر گلیم ما و حتا در حریم ما
سادهدل بودم که میپنداشتم
دستان نااهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد ...
تو هم از ما نبودی
تو هم با من نبودی یار !
ای آوار !
ای سیل مصیبتبار ....
"شهیارقنبری"
پ.ن:
بشنوید:
http://s8.picofile.com/file/8305406618/To_Ham_Ba_Man_Naboodi.mp3.html ترانه ی "آوار"، با صدای غمگین فرهاد مهرادِ عزیز که یگانه بود و یگانه ماند. ترانه را شهیار قنبری در سال ۱۳۵۶ سروده است.
میان تاریکی
تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد .
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
تو را صدا کردم
تو را صدا کردم
تمام هستی من ...
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چو دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چو دود می لغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آنجا
میان سینه ی من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی تو را می خواست
دو دست ِ سرد او را
دوباره پس می زد
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی ز خود می ماند
کسی تو را می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد ِ بی سامان
کجاست خانه ی باد؟
کجاست خانه ی باد؟
"فروغ فرخ زاد"
پ.ن:
عکس از "رینکو کاوائوچی"
بشنوید؛ قطعه ی بی کلام Music of the wind، از Eguana.
http://s9.picofile.com/file/8305292818/04_Eguana_Music_Of_The_Wind.mp3.html
ﺭﻩ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﺮ ﻣﻦ ِﻣﺴﮑﻴﻦ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﮔﺬﺍﺭَﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﺪ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﮐﻴﻦ ﺧَﻤﺎﺭ ﺧﺎﻡ ﺍﺳﺖ
"عطار"
بکا: من آسیب دیده ام و درد می کشم، هیچ تمایلی هم برای پنهان کردنش ندارم.
هاوی: همیشه زن ها حق دارن تا درد کشیدنشون رو نشون بدن، حتی بیشتر از واقعیش؛ اما بزرگترین درد برای یه مرد اینه که حتی درد کشیدنش رو هم باید پنهون کنه.
از دیالوگ های فیلم "لانه ی خرگوش"؛ جان کامرون، ۲۰۱۰
بکا: نیکول کیدمن
هاوی: آرون اکهارت
به من بگو، بگو؛
چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟
به من بگو، بگو؛
چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟
من از درخت زاده ام
تو ای که گفتنت وزیدن نسیم هاست بر درختها
به من بگو، بگو؛
درخت را که زاده است؟
مرا ستاره زاده است
تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد
به من بگو، بگو؛
ستاره را که زاده است؟
ستاره را، درخت را تو زاده ای
تو ای که گفتنت پریدن پرنده هاست
به من بگو، بگو؛
تو را که زاده است؟
"رضا براهنی"
بشنوید:http://opload.ir/downloadf-a34ca573c4471-mp3.html
When I need you، با صدای Celine Dion؛ اصل ترانه از Leo Sayer.
تصویر:
پروانه معصومی و پرویز فنی زاده، در "رگبار" بهرام بیضایی.
گاهی آنقدر بدم می آید
که حس می کنم باید رفت
باید از این جماعت پُرگو گریخت
واقعا می گویم
گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا
حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،
از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس!
گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم،
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم... بروم.
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم، کجا بروم؟
"سید علی صالحی"
پ.ن:
خدای بزرگ و مهربان؛
لطفا مراقب عزیزانم باش...
در هر نگهت، مستی صد جامِ شراب است
بیچاره منم من، که در این میکده خواب است!
"راضیه خدابنده"
بشنوید؛ "حیران"، از گروه دارکوب
http://opload.ir/downloadf-8f0e0f786baf1-mp3.html
"خسته ام...؛ فکر می کردم با یه شب خوابیدن حل می شه، اما خیلی بیشتر از این حرف هاست..."
از دیالوگ های فیلم "درون لوین دیویس"؛ برادران کوئن. ۲۰۱۳.
پ. ن:
٭ عنوان برگرفته از شعری ست از زنده یاد حسین منزوی.
٭ تصویر؛ جیمز دین فقید.
حالم خوب نیست!
حوصله ی انجام دادن هیچ کاری را ندارم؛ به محض این که کتابی را دستم می گیرم و چند سطری می خوانم، آن را گوشه ای می گذارم و دراز می کشم...
دلم می خواهد فقط بخوابم...؛ تا کی؟!.. نمی دانم!
دلم گرفته است؛ غمگینم...
هیراد دم به دقیقه بغلم می کند، مرا می بوسد و با لحنی کودکانه می گوید:"بابایی جونِ عزیزم..!"
همیشه شرمنده ی دوستانی هستم که خط خطی هایم را می خوانند...
خدای مهربان!
لطفا تنهایم نگذار...
پ.ن:
٭عنوان از فاضل نظری.
٭ عکس از رنه مالته.
٭بشنویدhttp://s5.picofile.com/file/8106513318/NancySinatra_Bang_Bang.mp3.html؛ ترانه ی معروف "بنگ بنگ" از نانسی سیناترا؛ اصل ترانه را شر خوانده است، اما نانسی سیناترا ریتم آن را کندتر کرده و لحنش را غمگنانه تر. تارانتینو این ترانه را با فیلم "بیل را بکش"، جاودانه کرد.
دانه می دهم گنجشک های صبحگاهی را
پشت پنجره ام
از خرده شعرهایی که شب
از دست های تو
می ریزد بر بی خوابی ها
و بالش لبریز از امیدم
"سید علی صالحی"
شلیک کن
آخرین گلوله ی هفت تیرت را
وسط پیشانی ام
میان ابروانم
زخم بر پیشانی می خواهم
داغ بر دلم زیاد است!
"روشنک آرامش"
عکس از جیمز ناکتوی
ای نازنین
اندوه اگر که پنجه به قلبت زد
تاری ز موی سپیدم
در عود سوز بیفکن
تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری...
"نصرت رحمانی"
بشنوید؛
ترانه ی "پوست شیر" با صدای ابی ؛ ترانه از ایرج جنتی عطایی.
http://opload.ir/downloadf-e22d3245a40d1-mp3.html
حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن، از تو چه می خواهد؟...
"فروغ فرخ زاد"
ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سر و سامان مطلب
درمان طلبی، درد تو افزون گردد
با درد بساز و هیچ درمان مطلب!
"خیام"
بشنوید؛ تصنیف "از تنهایی گریه مکن"، با صدای سالار عقیلی.
http://dl.sakhamusic.ir/95/farvardin/14/Salar%20Aghili%20-%20Az%20Tanhaei%20Geryeh%20Makon.mp3
چند سال پیش که برای انجام کاری به یکی از مراکز مهم فرهنگی تهران رفته بودم، به طور اتفاقی متوجه شدم که در آن روز و ساعت، مصاحبه ای هم انجام می شود برای پذیرش تعدادی هنرجو که دوره ی فیلمسازی رایگانی را به هزینه ی آن مرکز بگذرانند؛ شرط آن فقط پذیرش در مصاحبه بود. دوره ای چهارساله، زیر نظر اساتید نام آشنا. با آن که از پیش، ثبت نام نکرده بودم، رفتم دم در اتاق مصاحبه و آن قدر ماندم تا منشی گفت که بروم تو. مصاحبه کننده مرد میانسالی بود کت و شلواری، با ریش مرتب و یقه ای بسته. مرد دیگری هم که ظاهرا دوستش بود، در اتاق حضور داشت. چاق بود و مشغول خوردن شیرینی. اتاق بزرگ و شیک بود.
بعد از مختصر سئوالاتی درباره ی رزومه ام و این که چرا می خواهم فیلم بسازم و مانند این ها، پرسید که بهترین فیلم سینمایمان از نظر من چیست؟ گفتم:" ناخدا خورشید". مکثی کرد و جوری که انگار از دوستش هم کمک بخواهد، سری به پشت چرخاند و پرسید:" مال تقوایی بود؟"، گفتم:" بله". از دوستش پرسید:" ناخدا خورشید از روی چی اقتباس شده بود؟"، دوستش چایی اش را از دَمِ لب پایین آورد و توی فکر رفت. گفتم:"داشتن و نداشتنِ همینگوی؛ هاوارد هاکس هم اون رو ساخته."
پرسید:"نظرت در مورد جدایی نادر از سیمین چیه؟"
توی دلم خدا خدا می کردم که این یکی را نپرسد! گفتم:" فیلم خوبیه به نظرم!"
معلوم بود که از این پاسخ خوشش نیامده است.
گفت:" می خواد چی بگه؟!"
گفتم:" یه برداشت مدرن از زندگی طبقه ی متوسطه که در نهایت مخاطب باید خودش درباره ی اتفاقات فیلم قضاوت کنه."
در حالی که کمی عصبی به نظر می رسید، پاسخ داد:" نه! جدایی نادر از سیمین می خواد بگه که در انتخابات گذشته تقلب شده!"
به گمانم تعجم را از این پاسخ، به عینه در قیافه ام دید!
هنوز امید داشتم که در مصاحبه پذیرفته شوم!
بعد پرسید:"آخرین فیلم ایرانی که دیده ای چی بوده؟"
گفتم:"هیس! دخترها فریاد نمی زنند."
پرسید:"نظرت در مورد این چیه؟"
گفتم:" فیلم رو دوست داشتم! به نظرم از اون فیلم هاییه که جامعه ی امروز ما بهش احتیاج داره."
گفت:" حرف این فیلم چیه؟"
گفتم:" فیلم می خواد بگه مراقب بچه هاتون باشین؛ به هرکسی اطمینان نکنین که بچه تون رو دستش بسپرین."
با عصبانیت گفت:"این فیلم می خواد بگه جامعه ی ما فاسده! ... پر از کثافته! این فیلم سیاه نمایی محضه!"
یکی دو تا سوال پرسید و فهمیدم که پاسخ های مرا دوست ندارد و این مصاحبه بی فایده است! از جمله، پاسخ دلخواه یکی از پرسش هایش را برخلاف نشانه های عمدی یی که برای رساندن جواب به من می داد، جور دیگری دادم و این کلا ناامیدش کرد!
در پایان به ام گفت:"ببین! تو آدم خوبی هستی، اما به درد فیلمسازی نمی خوری!"
بهش لبخند زدم! یک شیرینی از روی میز برداشتم و از اتاق بیرون آمدم.
آن بیرون، از صحبت های منشی فهمیدم که مصاحبه کننده، یکی از مدیران ارشد آن دستگاه طویل، و البته مدیر برگزاری این دوره است و قرار است برای آن، هزینه های میلیاردی شود...!