فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

درباره ی "ببر سفید" از آراویند آدیگا



 ببر سفید رمانی چند بعدی است؛ نویسنده در قالب نامه ای بلند که طی هفت شب نوشته می شود، داستان زندگی بالرام حلوایی، از کودکیِ تلخ و مشقت بارش تا رهایی از قفس را دستمایه ی نقدی گزنده از شرایط اجتماع هند و نمایش تناقض ها و تقابل های آن قرار می دهد.

   او برای روایت داستانش، واژه های شناخته شده را از نو تعریف می کند و البته که واژه های خودش را نیز می آفریند؛ "ظلمت" جایی ست پیش از رهایی و "نور"، پس از آن. ظلمت، دنیایی ست که ارباب ها مالک جسم و روح کارگرانشان اند و هر کسی در طبقه ی آبا و اجدادی اش اسیر است. آموزش، بهداشت، ازدواج، قانون و ... تعریف های متفاوتی دارند. پرداختن به نشانه های این ظلمت، و طنز سیاهی که نویسنده برای توصیف شرایط پیرامون بالرام به کار می برد، از مهم ترین مشخصه های رمان است؛" این دهکده یک خیابان دارد که جوی فاضلاب درخشانی آن را به دو نیم می کند. در هر طرف این لجن یک بازار هست: سه مغازه ی کم و بیش یکسان که اجناس تقلبی و کهنه ی کم و بیش یکسانی از قبیل برنج، روغن، نفت، بیسکویت، سیگار و شکر می فروشند...." (ص۲۱)

 بالرام باید از پرستش "هانومن"، خدای محبوب ظلمتی ها، یاد بگیرد که چطور در کمال وفاداری، عشق و فداکاری، به ارباب های خود خدمت کند. خدایان در خدمت ظلمت اند.

"قفس مرغ و خروس"، تعبیری ست که نویسنده برای توصیف اجتماعی که بالرام در آن زندگی می کند به کار برده است؛ رابطه ای بر اساس بندگی و ندیدن خود و عادت به تو سَری خوردن و قانع بودن و دم برنیاوردنِ ابدی.

 واژه ی "کاست" نیز که به اصل و نسب هرکسی برمی گردد و کتاب آن را در کنار تقدیر آورده است، به عنوان نیرویی قدرتمند، بر شرایط هر فردی تاثیرگزار است.

  و بالرام کسی ست که از کاست خود پیروی نکرده و از قفس می گریزد، و به تعبیر خودش از ظلمت به نور می رسد،کاری که جز از ببر های سفید، برنمی آید! اتفاقی که به تدریج در رمان می افتد تا آن اتفاقات پایانی برای مخاطب باورپذیر و حتی ناگزیر به نظر برسد که البته در خانواده اش تنها پدرش به لحاظ طرز فکر با بقیه متفاوت است و می خواهد بالرام به مدرسه برود تا "مثل آدم زندگی کند." (ص۳۲) که این تعبیر برای بالرام در ابتدا به کمک راننده بودن معنا می شود و به مرور سقف آرزوهایش بلندتر شده و او به ریاست یک شرکت می رسد. البته بالرام نه با مدرسه که با تجربیاتش در دنیای واقعی موفق به رهایی از ظلمت می شود:"بعد از سه چهارسال کار در معاملات املاک، ممکن است همه چیز را بفروشم، پولش را بردارم و مدرسه ای باز کنم -یک مدرسه ی انگلیسی زبان- برای بچه های فقیر بنگلور. مدرسه ای که در آن کسی اجازه نداشته باشد مُخ کسی را با دعاها و داستان های خدا و گاندی خراب کند - غیر از واقعیت های زندگی هیچ چیز نباید توی کله ی این بچه ها کرد. یک مدرسه پر از ببرهای سفید..."(ص۲۸۵) 

  شرایط به گونه ای پیش می رود که بالرام را مجبور می کند برای فرار از قفس، حتی حاضر به نابودی خانواده اش شود.

 اما رمان به دو وجه مهم می پردازد؛ آموزش و بهداشت، دو رکن مهم برای داشتن اجتماعی سالم است. از سوی دیگر او دموکراسی را لازمه ی داشتن چنین اجتماعی می داند و دلایل نبود دموکراسی را فقر و بی سوادی می داند. انتخاباتی که می تواند منجر به رشد دموکراسی شود، عملا نمایشی بیش نیست! "توی این مملکت سه بیماری مهم وجود دارد: حصبه، وبا و تب انتخابات. این آخری از همه بدتر است؛ باعث می شود مردم مدام درباره ی مسائلی حرف بزنند که هیچ اختیاری در مورد آنها ندارند."(ص ۹۰)

 در واقع مخاطبِ چنین حرف هایی می تواند هر خواننده ی جهان چندمی باشد و بسیاری از مسائلی که در رمان می آید، قابل تعمیم به نقاط دیگری از گستره ی گیتی ست.

 اگرچه رمان راوی اول شخص دارد و در قالب نامه نگارش پیدا کرده است، اما مخاطب خاموشش بسیار زنده به نظر می رسد؛ انگار رو به رویش نشسته است و صدا و گرما و حس و حال پیرامون راوی، بر او هم تاثیر می گذارد.

 در اواخر کتاب هم راوی، از شیوه ی نوشتن داستانش برای مخاطب خاموشش صحبت می کند.

رمان هم به لحاظ روانشناسانه و هم مطالعات اجتماعی، دارای ارزش بالایی ست و شناخت و چیرگی نویسنده را از تک تک مسائلی که به آن پرداخته است، می رساند.


*مشخصات کتاب:

ببر سفید، آراویند آدیگا، ترجمه ی مژده دقیقی، انتشارات نیلوفر، چاپ نخست:۱۳۸۹.


#ببرسفید

#آراویندآدیگا

#هردوهفته_یک_کتاب

نظرات 4 + ارسال نظر
پروانه سراوانی سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1400 ساعت 18:20 https://pari-parsa2.blogsky.com/

سلام
نگاه دقیق و خوبی بود.

درود و سپاس،
به مهر می بینید.

خیلی ممنونم از حضورتون.

یک زن چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 13:04 http://Www.paeezaan.blogsky.com

سلام..
خوشحالم حال پدر خوب است و حال رحمان نیز...

خوشحالم نوشته اتان در کانال منتشر شده...
و خرسندم به داشتن دوستی فرهیخته چون شما

سلام.
خیلی ممنونم. در کنار عزیزانتون همیشه شاد و سلامت باشید.

لطف دارید. خیلی ممنونم.
ارادتمند. زنده باشید.

Baran چهارشنبه 7 شهریور 1397 ساعت 19:47 http://haftaflakblue.blogsky.com/

"آموزش و بهداشت، دو رکن مهم برای داشتن اجتماعی سالم است..."
مثال همیشه بسیار عالی...؛زور زور سپاس

خواهش می کنم؛ لطف دارید.
کتاب خوبیه.
خیلی ممنون که وقت گذاشتید و خوندید؛ سپاسگزارم!

بهامین چهارشنبه 7 شهریور 1397 ساعت 11:54 http://notbookman.blogsky.com

ممنون از مطالب ارزنده و مفیدتون

خواهش می کنم؛ لطف دارید.

ممنون از شما که وقت می ذارید و می خونید.
سپاسگزارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد