فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

دِیزی

خانه ی یکی از شاگردهای خصوصی ام به نام ایلیا سگی دارند به نام دِیزی؛ کوچک و لاغراندام است. چشم های سیاهی دارد که بالایش موهای سپیدش به دو طرف شانه شده است و قیافه ی بامزه ای به اش داده است. معصومیت عجیبی در چشم هاش است.

 هیچ گاه در عمرم این قدر به یک حیوان خانگی نزدیک نشده بودم؛ دِیزی اما از همان نخستین جلسه حتی برایم پارس هم نکرد و خیلی زود با من اُخت شد. برای صاحبخانه هم تعجب آور بود، چرا که حتی سابقه ی حمله به نزدیکانشان را هم داشت. وقتی می رفتم خانه شان، همین که از آسانسور خارج می شدم، می آمد توی راهرو به استقبالم. تا اتاق می پیچید دور پاهام، جوری که می ترسیدم که مبادا پا رویش بگذارم! در اتاق که می نشستم، می آمد و خودش را به ام می چسباند که یعنی نوازشم کن. من هم که تا آن موقع چنین تجربه ای نداشتم، کم کم یاد گرفتم!

 مدتی بیمار شده بود و بستری اش کرده بودند. بعدش هم که آورده بودنش خانه، ضعیف شده بود. قدری از موهاش ریخته بود و حال و حوصله نداشت. 

 هفته ی پیش که بعد از یک ماه و خرده ای دوباره رفتم خانه شان، همان طور آمد به استقبالم، اما اولش توی اتاق چندبار پارس کرد و بعد که پاهام را بو کرد، انگار شناخته باشد، آرام گرفت.

دلم برایش تنگ شده بود!

همیشه پیش و پس از تدریس می آمد توی اتاق و آن روز هم آمد. به ایلیا گفتم که همه اش از عشق به ریاضیات است! درست چند دقیقه مانده که تدریسم تمام شود، آمده بود پشت در پارس می کرد. در که باز شد، پیش پایم دراز کشید و سرش را روی یکی از پاهام گذاشت، انگار که بخواهد بخوابد.


بشنوید:

http://s8.picofile.com/file/8331223026/Hojjat_Ashrafzadeh

_Bi_Khabar_Az_To.mp3.html

"بی خبر از تو" با صدای حجت اشرف زاده

نظرات 5 + ارسال نظر
مهسا پنج‌شنبه 21 تیر 1397 ساعت 16:04 http://mahsa75.blogfa.com

چه قشنگ تعریف کردی
بعضی ازحیووناخیلی مهربونن
چه جالب فرامشت نکرده

خیلی ممنونم؛ به مهر خوندین.
دِیزی خیلی مهربونه!

ممنون که وقت گذاشتین و خوندین.

ابانا پنج‌شنبه 21 تیر 1397 ساعت 14:23

اخی نازی. تازه منم ک میونه ای با حیوونا ندارم از این توصیفی ک‌کردبن دلم براش تنگ شد!!

:)
رفتارهاش مهربانانه ست و قیافه و کارهاش هم شیرینه؛ و برای من که پیش تر، از این موجودات شناختی نداشته ام، کارهاش جذابه!

خیلی ممنونم که خوندین.

بهامین دوشنبه 18 تیر 1397 ساعت 08:44 http://notbookman.blogsky.com

من بودم میترسیدم
اما یه قسمت حرفتون منو یاد حرف زن داداشم انداخت.
چندمدت پیش تعریف میکرد که برادرش(برادر زن داداشم) سگ‌ دوستش که سفر بود پیشش امانت بود.‌وقتی دیگه دوستش برگشته از سفر و سگ پیششون نبود مبگفت دلم واسش تنگ شده

حجت اشرف زاده،عالی بود موسبقی

درسته؛ خیلی ش به تجربه برمی گرده.ضمن این که دِیزی خیلی بامزه ست!
من البته هنوز هم مخالف نگه داشتن حیوانات خانگی هستم.
خوشحالم که موسیقی رو دوست داشتید.
سپاس از حضورتون.

روشن یکشنبه 17 تیر 1397 ساعت 15:10 http://roshann.blogsky.com

وای یک کوچولو و با مزه :)))
حیف من ازشون میترسم :(
ولی میگن اونها زود حس های آدم ها رو میفهمن برای همین باهاتون خوب بوده :)

اول هاش برام چندش آور بود!... اما اون قدر بامزگی کرد که باهاش راحت شدم؛ خیلی حساس و مهربونه!
فکر کنم همین طوره که می گین؛ خیلی زود باهام گرم شد!
خیلی ممنونم که خوندین.

Baran یکشنبه 17 تیر 1397 ساعت 10:50 http://haftaflakblue.blogsky.com/

بسیار ممنون از؛پیشنهادِ بشنوید

خواهش می کنم؛
خوشحالم که دوست داشتید.
سپاس از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد