فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

الیور توئیست


 وقت کتاب خواندن خوابم برد؛ دیر وقت بیدار شدم و تلویزیون را روشن کردم؛ شبکه ی نمایش که معمولا ساعت یک پس از نیمه شب فیلم های قدیمی را پخش می کند، داشت "الیور توئیست" را نمایش می داد؛ نسخه ی سیاه و سپیدی که پیش تر آن را ندیده بودم.

نشستم پای فیلم و چه فیلمی بود!



الیور توئیست؛ دیوید لین، ۱۹۴۸، انگلستان


 فیلم را دیوید لین بزرگ در سال ۱۹۴۸ ساخته است؛ کارگردانی که پیش از این، "آرزوهای بزرگ"، دیگر اثر برجسته ی چارلز دیکنز را ساخته بود؛ فیلمی که به جرات، بهترین برداشت سینمایی از این رمان و البته از فیلم های محبوب من است!

 "الیور توئیستِ"دیوید لین هم یک اثر ممتاز است؛ فیلم، رگه های اکسپرسیونیستی قوی ای دارد؛ نماهای نزدیک و درشت از صورت بازیگران، نورپردازی ای با کنتراست بالا، نماهایی که از ساختمان های لندنِ آن دوره گرفته شده که بعضا به سبک فیلم های اکسپرسیونیستی، کج و معوج اند، و اغراق در همه چیز اعم از گریم بازیگران، سایه ها و بازی بازیگران، توانسته است آن پلشتی و کثافت کوچه و خیابان های محلات فقیرنشین لندن را به خوبی به تصویر بکشد.

 آن چه که در این نسخه نسبت به نسخه های مشابه خیلی قوی تر درآمده است، ترسی ست که الیور در کنار دسته ی فاگین تجربه می کند و از این لحاظ و از دیگر جنبه ها، فیلم به اصل رمان وفادار است و در واقع همان طوری ست که خواننده ی رمان توقع دارد که باشد. تاریکی ای که به مدد نورپردازی عالی در فیلم موج می زند -در جایی یکی از بچه های دسته ی فاگین فریاد می زند:"ما رو تو تاریکی تنها نذارین!"- و بازی های بازیگران و نیز طراحی صحنه، در تضاد با معصومیت الیور، ترس را به شدت به نماها تزریق کرده است و در همه حال، میزانسنی که کارگردان طراحی کرده است، در خدمت انتقال حس صحنه است. در صحنه ی قتل نانسی به دست سایکس، سگِ سایکس همچون یک کاراکتر نقش اصلی به چشم می آید؛ در حالی که سایکس با چکش به سر نانسی ضربه می زند، سگ می لرزد و برای فرار از آن خانه، خودش را به در و دیوار می کوبد. نماهایی که از چشم های نگران و بدن  لرزان او گرفته شده است، او را در جایگاه یک شاهد قتل قرار می دهد. جالب این جاست که سایکس سعی می کند با بستن سنگی به گردن او، او را در رودخانه بیندازد، اما همین سگ مخفی گاه او و فاگین و دار و دسته اش را لو می دهد و در موقعیتی مشابه، طناب دور گردن سایکس می افتد و باعث قتل خودش می شود.

 بازی های اغراق آمیز و درخشان مجموعه ی بازیگران، و در راس آن ها الک گینس در نقش فاگین با آن گریم و قوز کمر و حرکات چشم ها و دست هایش، و کی والش در نقش سایکس، موجودی تبهکار و بدطینت، با آن لرزش ماهیچه های صورت و از جمله لب ها و چشم هایش، از نمونه های عالی در سینمای آن دوران است.

 موسیقی فیلم که ساخته ی آرنولد بکس است، اگرچه به سبک فیلم های هم دوره اش، ارکسترال است، اما با سکوت های به جا، به ویژه در یک سوم پایانی، تاثیرگزار از کار درآمده است.

 در پایان فیلم، خانه ی اعیانی سپیدی با پنجره های بزرگ که الیور به آن باز می گردد، در نمایی که دوربین ساکن و افقی ست، در تضاد با بیغوله های فاگین قرار می گیرد که تاریک و با راهروها و ورودی های تنگ و کثیف اند و دوربین ساکن نیست؛ حس آرامشی که این  صحنه دارد، به مخاطب اطمینان می دهد که ترس های الیور به پایان رسیده است.


نظرات 4 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 15 خرداد 1397 ساعت 15:42 http://haftaflakblue.blogsky.com/

امیدواریم...
زنده باد امید و صلح و دوستی...

زنده باد!

بهامین سه‌شنبه 15 خرداد 1397 ساعت 15:11 http://notbookman.blogsky.com

خیلی خوب توصیف کردین فیلم را
انگار من تماشا کردن با خوندن توصیفات و توضیحات شما

به مهر می خونید؛ خیلی ممنونم.

سپاس که وقت گذاشتین و خوندین.

Baran سه‌شنبه 15 خرداد 1397 ساعت 14:52 http://haftaflakblue.blogsky.com/

بله درست می فرمایید؛......آسوده بشیم!
الهی که یک روزی برسه؛
هول هراسی ....درکار نباشه!...

صلح باشه و مهرورزی

سپاس از شما

یعنی واقعا چنین روزی می آد؟...
امیدوارم!

خیلی ممنونم از حضورتون.

Baran سه‌شنبه 15 خرداد 1397 ساعت 12:05 http://haftaflakblue.blogsky.com/

بابت پاراگراف؛
"حس آرامشی که این صحنه دارد، به مخاطب اطمینان می دهد که ترس های الیور به پایان رسیده است."
(خوندنش خیلی خوب بود؛خیلى)
بسیارها ممنون و سپاسگزارم.

خواهش می کنم؛
واقعا اون قدر رنج الیور و ترس هاش رو می بینیم که باید چنین صحنه ای باشه تا آسوده بشیم!

خیلی ممنونم از حضورتون؛ به مهر می خونید.
سپاس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد