فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

فلسفه های لاجوردی

یادداشت های من...

تـو از میان نارون‌ها ، گنجشڬ‌های عاشق را به صبح پنجره دعوت می ‌کردی


  فردا هم تعطیل شدیم!

صبح ها که سر کلاس می روم، پنجره را باز می کنم رو به زمین های کشاورزی پشت مدرسه که سپیدند از برف؛ صورتم را پیش می برم تا نسیم، سردی اش را به صورتم بزند...

چشمانم را می بندم؛ برای لحظه ای کنده می شوم از زمین و زمان؛ نفس عمیقی می کشم:" من این جا هستم! خدای بزرگ، ممنونم به خاطر همه ی قشنگی هات..."

چشمانم را باز می کنم؛ دو تا پرنده، سر و صدا کنان همدیگر را دنبال می کنند. لبخند می زنم. صورتم می خندد.

  برمی گردم سمت بچه ها؛ دیگر اخلاقم دستشان آمده! شراب شادی در کلاس جاری شده و همه مستیم...


پ.ن:

عنوان از "فروغ فرخ زاد"

نظرات 2 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 1 اسفند 1396 ساعت 02:52 http://delaram.mihanblog.com

به قول این دوست عزیز معلم مهربانی هستین ..
کم هستند اینگونه دبیران .. خیلی کم !

زنده باشین و سبز

خیلی ممنونم؛ لطف دارید.
معلمی شغل بسیار دشواری هست و من فقط سعی می کنم که وظیفه ام را به درستی انجام بدهم. کاش شرمنده ی بچه ها نشوم...
سلامت باشید!

معصوم چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت 08:57 http://www.hanker.blogsky.com

چه معلم خوبی .
من تقریبا همه معلم هام و دوست داشتم و تقریبا همه اشون خوب بودند

خیلی ممنونم؛ لطف دارید.
باید دید نظر شاگردهام چیه؟:)
من اما با همه شون احساس راحتی می کنم و دغدغه شون رو دارم.
خیلی ممنونم از حضورتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد